زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

 

فاطمیه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

هیچکس نیست که دستی به دعا بردارد
یا که باری ز سر شانه‌ی ما بردارد

هرکه زخمی به تن از خیبر و خندق دارد
آمده تا که از این خانه دوا بردارد

حُرمت خانه‌ی ما حُرمت بیت‌الله است
فاطمه با پدرش شأن برابر دارد

آنقدر زود درِ خانه پر از آتش شد
که نشد صاحب این خانه عبا بردارد

پسری شد سپر و مادری از پا افتاد
فضه آمد که مگر فاطمه را بردارد

سوره‌ی کوثر حیدر سر راه افتاده
کاش پا از سر قرآن خدا بردارد

با پر زخمی خود راه  سپاهی را بست
که علی را ببرد خانه و یا...  بردارد

 

 

 محمد بختیاری           

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۲
AHR

 

حضرت زهرا (سلام الله علیها)   _   مدح و شهادت

 

 

ای بهشت قرب احمد فاطمه (س)

لیله القدر محمد (ص) فاطمه (س)

ای خدا مشتاق یا رب یا ربت

ای سلام انبیا بر زینبت

عالم خاکی محیط غربتت

آفرینش گشته گم در تربتت

کاروان دل روان در کوی تو

قبله جان محمد (ص) روی تو

عصمت حق ، کوثر  پیغمبری

بلکه زهرای محمد (ص) پروری

مشعل شب های احیای علی

نقش لبخندت مسیحای علی

خانه ای کوچک پناه عالمت

عمر خلقت یک دم از عمر کمت

عمر تو بالاتر از ارض و سماست

هیجده سالت اگر خوانم خطاست

گرچه در این گردش لیل و نهار

زیستی با خاکیان هجده بهار

اولین نور ، آخرین روشنگری

هم ازل را هم ابد را مادری

خلق عالم سائل و روزی خورت

لیف خرما وصله های چادرت

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر

هم یتیم و  هم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد

هل اتی بی نان تو نازل نشد

آن که خاک مقدمش جان همه

گفت جان من فدای فاطمه (س)

ای که در تصویر انسان زیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی ؟

فوق هر تعریف و هر تفسیر هم

پاک تر از آیه تطهیر هم

ای سجود آورده بر پای تو سر

ای خدا هم از نمازت  مفتخر

مرتضی را محو صحبت کرده ای

  غرق در دریای حیرت کرده ای

مدح تو کی با سخن کامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

آفرینش مانده حیرانت بسی

به که نشناسد مقامت را کسی

بیم دارم هر که بشناسد تو را   

در مقام بندگی خواند خدا

ای دو عالم قبضه ای در مشت تو

وی زمام خلق در انگشت تو

انبیا را رهبری کن فاطمه (س)

 اولیا را مادری کن فاطمه (س)

خاک را فیض تو آدم می کند

فضه ات اعجاز مریم می کند

بر در بیتت مقام قنبری

نیست کم از رتبه پیغمبری

آسمانی ها مسلمان تواند

بنده ی مقداد و سلمان تواند

آنچه هست و نیست فیض عام توست

خوش ترین ذکر امامان نام توست

از نبی تا حضرت مهدی همه

ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

خلق عالم بر درت  استاده اند

انبیا در محضرت استاده اند

سائل بیت گلینت عالمی

بسته نبود باب احسانت دمی

ای گدا با کوه غم خرسند تو

حل صد مشکل ز گردن بند تو

ای مهار ناقه ات زلف عفاف

پیرهن بخشده در شام زفاف

عفو را نازم که گردد بسترت

قاتلت هم نیست نومید از درت

سینه ی تو جنت پیغمبر است

دامنت تا صبح محشر کوثر است

عیسی از لطف تو صاحب دم شده

آدم از خاک رهت آدم شده

اخترانت جمله ماه عالمند

دخترانت خوبتر از مریمند

دست بوس قنبرت فرزانگی

خاک پای فضه ات مردانگی

از شب میلاد تا آخر نفس

مصطفی یک دست را بوسید و بس

آن هم ای دست خدا دست تو بود

ای بر آن لب ها و دست تو درود

زهره وام النجوم الظاهره

راضیه مرضیه زهرا طاهره

خاک ، مشتاق سجود فضه ات

کل قرآن در وجود فضه ات

تا ابد بادا سلام از داورت

بر تو و دامان زینب پرورت

مرغ جان را آشیان در بام تو

نقش قلب آفرینش نام تو

ای خدا را کلک قدت در کفت

نام ما را ثبت کن در مصحفت

عقل کل از کل هستی شد جدا

تا چهل شب کرد خلوت با خدا

این چهل شب در سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

چون تو ذات کبریا گوهر نداشت

از محمد (ص) دوستی بهتر نداشت

بهترین گوهر ز  گوهر آفرین

هدیه شد بر شخص ختم المرسلین

دید قدر این گوهر را در زمین

کس نداند جز امیرالمومنین

جز علی کفو بر این گوهر ندید

مشتری زین مشتری بهتر ندید

تو ، رسول الله ، شویت بوالحسن

هر سه یک جانید با هم در سه تن

پس تویی ای عرش حق را قائمه

هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

گر علی عالی اعلا نبود

بر تو چون ذات خدا همتا نبود

ای امیر المومنین حیران تو

کیست تا گوید سخن در شان تو

مسجدالاقصای دل پروانه ات

کعبه مشتاق طواف خانه ات

در طواف خانه ات افلاکیان

گوی سبقت برده اند از خاکیان

خانه ای دیوار و سقف آن ز گل

خشت خشتش از محمد (ص) برده دل

خاک آن با خون دل آمیخته

در حیاتش یک جهان جان ریخته

خانه نی رشک گلستان خلیل

آب بارانش سرشک جبرئیل

آستان آن صفا بخش صفا

حجره اش معراج روح مصطفی

آسمان آورده بر بامش پناه

سرزده در آن دو خورشید و دو ماه

مطبخش را روفتند از زلف حور

وز تنورش می رود بر عرش ، نور

اختران ، شمع دل افروز شبش

کوثر و ساقی کوثر صاحبش

عالمی پروانه و این خانه شمع

آفرینش گرد آن گردیده جمع

دل در این کاشانه تسکین یافته

هل اتی زین خانه آزین یافته

برتر از افلاکیانی فاطمه (س)

از چه بین خاکیانی فاطمه (س)

آسمانی ها تو را نشناختند

چون زمین را زادگاهت ساختند

از چه رو ای برتر از افلاکیان

سایه افکندی به فرق خاکیان

خانه گل جایگاه حور نیست

تیرگی را نسبتی با نور نیست

ما ز تو اما تو از ما نیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی ؟

در تو تشریف خدائی یافتم

اقتدار کبریائی یافتم

هوش و عقل و بینشم رفته ز دست

بیم از آن دارم شوم زهرا پرست

چون ببیند چشم احساسم تو را

با کدامین عقل بشناسم تو را

بشکن از مرغ عروجم بال و پر

تا نگیرم اوج از این بیشتر

باید این جا لال و کور و کر شوم

ورنه یا دیوانه یا کافر شوم

گرچه عمری در پناهت زیستم

آن که بشناسد تو را من نیستم

با وجود آن همه نعت و سپاس

ناشناسی ناشناسی ناشناس

باید این جا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد بیان

شمع جمع اهل محشر چهر تواست

مهر هر پرونده مهر مهر توست

جز تولای تو دست آویز نیست

بی تو رستاخیز رستاخیز نیست

دستگیر خلق در محشر توئی

منجی و بخشنده و داور توئی

نار زندانی شود در بند تو

خشم گردد مهر با لبخند تو

شعله های خشم ، باغ گل شوند

رعدها آوازه بلبل شوند

حق به محشر محور جودت کند

آن قدر بخشد که خشنودت کند

محشر از فیض تو گلباران شود

عفو ، مشتاق گنه کاران شود

صحنه محشر همه پابست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه است

نقش پیشانی ما یا فاطمه است

بی کسیم و جز تو ما را نیست کس

روز وانفسا تو را داریم و بس

ای ره جنت ز باب رحمتت

نامه ها را شسته آب رحمتت

زشتی افعال ما را خاک کن

نامه اعمال ما را پاک کن

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن هذا محب الفاطمه

محشر و بازار آن بازار توست

نام کل خلق در طومار توست

ای محمد (ص) زنده از لبخند تو

ای فدای یازده فرزند تو

تو قیامت را قیامت می کنی

بر امامان هم امامت می کنی

هر چه گوئی ذات بی چون آن کند

گر تو خواهی نار را رضوان کند

این عجب نبود به یک یا فاطمه (س)

حق دهد بر کار محشر خاتمه

بیم دارم با چنان لطف عظیم

قاتلت  را هم رهانی از جحیم

بین خلق و نار حائل می شوی

با حسین خود مقابل می شوی

او کند با پیکر بی سر قیام

گوید از هر زخم تن مادر سلام

آن سلام و پاسخش بشنیدنی است

آن گلوی پاره پاره دیدنی است

باز در محشر تو محشر می کنی

گریه بر آن جسم بی سر می کنی

محشر از اشک تو طوفان می شود

چشم ها یکباره گریان می شود

ناگهان آید یم رحمت به جوش

اشک ها سازد جهنم را خموش

این ندا خیزد ز حلقوم همه

اشفعی لی اشفعی لی فاطمه

ای خلایق از ازل مهمان تو

باغ جنت عاشق سلمان تو

فضه ات را پای بر چشم ملک

قنبرت را جاه برتر از فلک

جان حیدر در لب خندان تو

هفت آبا خاک  فرزندان تو

ای که از سر تا قدم پیغمبری

بلکه هم پیغمبری هم حیدری

ای محمد (ص) از تو دختر سر فراز

ای نماز آورده بر خاکت نماز

حمد و تکبیر و دعا دلداده ات

سجده برده سجده بر سجاده ات

در نمازت رخ ، ز شرم حی فرد

گه سفید و گاه سرخ و گاه زرد

صبح می شد مهر رخسارت سفید

ظهر از آن نور ، سرخی می دمید

شامگاهان بس که میرفتی ز حال

زرد  می گردید نور آن جمال

حیف از آن صورت که آخر شد کبود

برگ گل را طاقت سیلی نبود

تو به اهل آسمان شمع رهی

زهره ای منصوره ای وجه اللهی

زهره و رخساره نیلی کجا

صورت حوریه و سیلی کجا

مسلمین ، روی کلامم با شماست

نسل آینده ، پیامم با شماست

این سخن فرموده پیغمبر است

منکر آن هر که باشد کافر است

گفت زهرا خلق من خوی من است

روح مابین دو پهلوی من است

مکتب من زنده از این دختر است

نسل من پاینده از این دختر است

جاودان ماند از او آثار من

بلکه آزارش بود آزار من

ضبط کن ای چرخ فریاد مرا

بشنوید آیندگان داد مرا

ناسپاسان ، دخت احمد را زدند   

فاش می گویم محمد (ص) را زدند

آنچه بیداد خزان با یاس کرد

درد آن را باغبان احساس کرد

در پی حفظ حریم خویشتن

مرد باید پشت درآید نه زن

هیچ دانی دختر خیرالبشر

از چه جای حیدر آمد پشت در

دید مولایش علی تنها شده

خانه اش محصور دشمن ها شده

بر دفاع شوهرش فردی ندید

بین آن نامردها مردی ندید

گفت باید پیش امواج خطر

یار بهر یار خود گردد سپر

من که تنها دختر پیغمبرم

پشت این در پیش مرگ حیدرم

فاطمه تنها طرفدار علیست

در هجوم دشمنان یار علیست

آن که باشد مرد این سنگر منم

اولین قربانی حیدر منم

چشم پوشیدم ز جان خویشتن

ای مغیره هر چه میخواهی بزن

این در کاشانه ، این پهلوی من  

این غلاف تیغ این بازوی من

من به جان زخم  علی را می خرم

گو چهل نامرد ریزد بر سرم

گر برآید شعله از کاشانه ام

یا که گردد قتلگاهم خانه ام

گر شود پرپر ز جور قاتلم

غنچه نشکفته در باغ دلم

گر رود از ضرب سیلی هوش من

گوشواره بشکند بر گوش من

گر شوم با کوه آتش روبرو

یا رود مسمار در قلبم فرو

گر رسد در پشت در جان بر لبم

افتم از پا پیش چشم زینبم

گر شوم در لحظه سقط جنین  

از جفای دشمنان نقش زمین

باز می گویم به آوای جلی

یا علی (ع) و یا علی (ع) و یا علی (ع)

کافران دست خدا را بسته اید ؟  

بازوی مشکل گشا را بسته اید ؟

راستی تسلیم اهریمن شدید ؟

راستی با شیر حق دشمن شدید؟

هر چه هتک حرمت از حیدر کنید

هر چه بر او ظلم افزون تر کنید

هر چه زان مظلوم گردانید رو

هر چه ماند استخوانش در گلو

گر برد شب ها به نخلستان پناه

ور بگوید راز خود هر شب به چاه

گر بریدش سوی مسجد با طناب

ور سلام او بماند بی جواب

من امیر المومنین می دانمش

پیشوای مسلمین می دانمش

هر چه آید پیش ، زهرا با علیست

اول و آخر کلامش یا علیست

فاطمه (س) ما را هدایت می کند  

رهبری سوی ولایت می کند

فاطمه (س) دید از عدو آزارها   

کشته شد در راه حیدر بارها

روز تنهائی به حیدر داد دست    

تا غلاف تیغ دستش را شکست

دید دشمن فاطمه (س) جان علیست

بلکه با جانش نگهبان علیست

گفت باید جان حیدر را گرفت

از علی (ع) دخت پیمبر(ص) را گرفت

دید جان مرتضی پشت در است

از امام خویش هم تنها تر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود

کینه هایش کینه دیرینه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت

سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

سنگ و آئینه نمی دانم چه شد ؟

آهن و سینه نمی دانم چه شد ؟

آن قدر گویم که در بیت خدا

 قل هو الله گشت از قرآن جدا

بر گلستان ولایت تاختند

غنچه را با لاله پرپر ساختند

لاله زیر خار و خس افتاده بود

باغبان هم از نفس افتاده بود

ظلم و طغیان تا قیامت زاده شد

این چنین اجر رسالت داده شد

آن علی را لاله نیلوفری

از جفای خارها شد بستری

گشت در باغ ولایت برگ برگ  

بود در فصل بهارش شوق مرگ

گاه رفت از تاب و گه در تاب شد

لحظه لحظه قطره قطره آب شد

گرچه آتش داشت آهش سرد بود

ناله بود و سوز بود و درد بود

درد حیدر در وجود خسته اش

یک جهان غم در دل بشکسته اش

درد تنهائی حیدر قاتلش

یا علی ذکر طپش های دلش

آفتابی بر فراز بام بود

دست و پا  می زد  ولی آرام بود

گاه چشمش بسته بودی گاه باز

گاه خامش گاه در راز و نیاز

نیم روزی دیده از هم باز کرد   

راز دل را با علی ابراز کرد

کرد با سختی به مولایش نظر

گفت محبوبم حلالم کن دگر

سوخت سر تا پا علی از این سخن

خواست تا جانش برون آید ز تن

ناله زد کی یاور بی یاورم

همدم و همسنگر بی سنگرم

ای نفس هایت صدای روح من  

ای به امواج بلا ها نوح من

هستی من جان من جانان من

این قدر بازی مکن با جان من

ای چراغ من مگو از خامشی

ورنه پیش از خود علی را می کشی

ای علی را سرو باغ آرزو

هر چه می گوئی حلالم کن ، مگو

بی تو عالم سر به سر غمخانه باد

خانه ی بی فاطمه ویرانه باد

نه دلم را از فراغت چاک کن

نه به دست خویش اشکم پاک کن

باز زهرا چشم خود را باز کرد

راز دیگر با علی ابراز کرد

کای پسر عم هر چه گویم گوش کن

آتشم را در درون خاموش کن

یا علی امروز چون گردید شام

عمر زهرای تو می گردد تمام

من که بستم چشم ، دست از من بشوی

شب تنم از زیر پیراهن بشوی

شب مرا تشییع کن تا آن دو تن

یک قدم نایند بر تشییع من

گر به تشییع من آید قاتلم

داغ محسن تازه گردد در دلم

گر نماز آرد به جسم پاک من

قاتل سنگین دل و سفاک من

ناله از هر بند بندم سر کنم

شکوه از تو پیش پیغمبر کنم

تا نشان ماند بجا از غربتم

بی نشان باید بماند تربتم

جون بدست خویش با رنج و تعب

پیکرم را دفن کردی نیمه شب

در کنار قبر پنهانم بمان

تا صدایت بشنوم قرآن بخوان

گرچه رفت از دست ، یار و یاورت

فاطمه ، تنهاترین همسنگرت

غم مخور داری یگانه یاوری

تربیت کردم برایت دختری

او تو را مردانه یاری می کند

مثل زهرا خانه داری می کند

شب که خاموشی و جانت بر لب است

چاه غم های تو قلب زینب است

ای مدینه ای همه سوز و گداز

ای شب تاریک ، صحرای حجاز

ای بیابان سکوت و اشک و خون

ای سپهر خیره چشم نیلگون

این سکوت این گریه پیوسته چیست ؟   

این صدای ناله آهسته چیست ؟

خشت خشت خانه ای را زمزمه است

ناله یا فاطمه یا فاطمه است

خانه ای دربسته ، نه ، در نیم باز

اهل آن چون شمع در سوز وگداز

دو کبوتر برده سر در بال هم    

هر دو گریانند بر احوال هم

کرده بر تن چار ساله بلبلی

رخت ماتم درغم خونین گلی

در کنار خانه چندین پیرمرد

پای تا سر سوز و اشک و آه و درد

باغبانی با دو دست خویشتن

کرده خونین لاله خود را کفن

ساعت سخت فراق آغاز شد

مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون آرا با رنج و ملال

هفت مرد و چار طفل خردسال

چار تن دارند تابوتی به دوش

دیده گریان سینه سوزان لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است

هستی و تاب و توان حیدر است

گوئی آن شب مخفی از چشم همه

هم علی تشییع شد هم فاطمه (س)

شهر پیغمبر محیط غم شده

زانوی سردار خیبر خم شده

آسمان بر اشک او مبهوت بود

جان شیرینش در آن تابوت بود

او پی تابوت زهرا می دوید

نه ، بگو تابوت ، او را می کشید

کم کم از دستش زمام صبر رفت

با دو زانو تا کنار قبر رفت

زانویش لرزید اما پا فشرد

دست ها را جانب تابوت برد

خواست گیرد آن بدن را روی دست

زانویش لرزید باز از پا نشست

کرد چشمی جانب تابوت باز

گشت با جانان خود گرم نیاز

کای وجودت عرش حق را قائمه

یاریم کن یاریم کن فاطمه

یاریم کن کز زمین بردارمت

با دو دست خود به گل بسپارمت

وای بر من مرده ام یا زنده ام

قبر تو یا قبر خود را کنده ام

آسمان ، اشک علی را پاک کن

جای محبوبم مرا در خاک کن

این چراغ چشم خون بار من است

این همان تنهاترین یار من است

صبر کردم تا شکست آئینه ام

ای نفس با جان برآ از سینه ام

یا محمد (ص) دختر خود را بگیر

لاله نیلوفر خو را بگیر

در دل شب پر شکسته بلبلی

برده بهر باغبان خونین گلی

گل مگو پامال گشته لاله ای

برگ برگش را صدای ناله ای

خاک ، گلی میشد ز اشک جاری اش

تا کند دستی ز رحمت یاری اش

ناگهان از آن بهشت بی نشان

گشت بیرون دست های باغبان

کای شکسته بال و پر بلبل بیا

وی به قلبت مانده داغ گل بیا

باغبانم ، هست و بودم را بده

یا علی یاس کبودم را بده

از چه یاسم این چنین پرپر شده

لاله من باغ نیلوفر شده

ای بیابان گل ز اشک جاری ات

آفرین بر این امانت داری ات

باغبان تا یاس پرپر راگرفت

اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

یا محمد (ص) از رخت شرمنده ام

فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود

دست های باغبانت بسته بود

یا محمد (ص) دخترت در خاک خفت

دردهای خویش را با من نگفت

اینکه بگرفتیش جانان من است

بلکه هم جان تو هم جان من است

قلزم خون کاسه صبر علیست  

خانه بی فاطمه قبر علیست

غصه ها را در دل صد چاک ریخت

بر تن محبوبه ی خود خاک ریخت

حبس شد در سینه تنگش نفس  

بود چون مرغ اسیری در قفس

رفته بود از دست نخل و حاصلش

خاک را گل کرد با خون دلش

سینه اش می سوخت از سوز سه داغ

کرد روشن از شرار دل چراغ

لب فرو بست و به یارش برد رشک

ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک

زمزم از دریای چشمش سر گرفت

مثل کعبه قبر را در برگرفت

ناله زد کای با وفا یار علی

ای چراغ چشم بیدار علی

همسرم دستی برون از خاک کن

اشک از رخسار حیدر پاک کن

ای ترابت گل ز اشک بوتراب

وی دعای شامگاهت مستجاب

بار دیگر یک دعا کن از درون    

جان حیدر با نفس آید برون

اشک من در دیده بی لبخند تو است

تکیه گاهم شانه فرزند تو است

ای سلام من به جسم و روح تو

جان فدای پیکر مجروح تو

ای شکسته پیش من آئینه ات

وی مدال دوستی بر سینه ات

آن قدر بر بغض من دامن  زدند

تا تو را در پیش چشم من زدند

کاش آنجا دست من بشکسته بود

کاش چشمم جای دستم بسته بود

خاز غم زد ، بر وجودم نیشتر    

هر چه گفتم عقده ام شد بیشتر

به که لب بر بندم  و زاری کنم    

 بر تو پنهانی عزا داری کنم

شعر (میثم) آتش جان من است

شعله های قلب سوزان من است

 

 

استاد غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۹
AHR

 

حضرت سیدالشهدا (ع)   _  محبت نامه

 

 

عاشقانت می فروشند عیش را ، غم می خرند

دل به پاى روضه می ریزند ماتم می خرند

 

باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد

بچه ها دارند از بازار پرچم می خرند

 

مثل خاروخس در این سیل به راه افتاده ایم

باز درهم آمدیم و باز درهم می خرند

 

ماه ها در یک طرف ماه محرم یک طرف

بیشتر از ماه ها ماه محرم می خرند

 

اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته

ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می خرند

 

تا تو را داریم ما ، دارا ترینِ عالمیم

بچه هاى ما درِ این خانه حاتم می خرند

 

این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد

اشک کالایى ست که در هر دو عالم می خرند

 

گریه بر مظلوم تکوینا تقرب آور است

در حسینیه مرا ، حتى نخواهم ، می خرند

 

مطمئنا روضه اى یا گریه اى در کار هست

هر کجا عصیانى از فرزند آدم می خرند

 

عده اى دم می دهند و عده اى دم می زنند

پنج تن هم این وسط دارند از دم می خرند

 

گریه کن زهراست ، ما تنها سیاهى لشگریم

باز با این حال شکل گریه را هم می خرند

 

اولین گریه کن مسلم رسول الله بود

گریه بر دندان مسلم را مسلم می خرند

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۵
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)   _   شهادت

 

 

خداحافظ ای کوفه ای شهر غم

که درکام من کرده ای زهر غم

 

خداحافظ ای سجده گاه علی

که چشم تو مانده به راه علی

 

خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها

دگر نشنوی از عـلـی آه ها

 

خداحافظ ای روز ها ، روزه ها

دعا ها ، مناجات ها ، سوز ها

 

خداحافظ ای کوچه های خموش 

نیارد علی نان و خرما به دوش

 

خداحافظ ای نان خشک و نمک

خداحافظ ای ماجرای فدک

 

خداحافظ ای بیت الاحزان او

خداحافظ ای قبر پنهان او

 

خداحافظ ای بی وفا دوستان

خداحافظ ای آتش و ریسمان

 

خداحافظ ای کوچه ی پر ز دود

خداحافظ ای داغ یاس کبود

 

خداحافظ ای انتظار اجل

خداحافظ ای زانوی در بغل

 

خداحافظ ای خشم لب دوخته     

خداحافظ ای خانه ی سوخته

 

خداحافظ ای چشم حلقه به در

یتیم دوباره شده بی پدر

 

خداحافظ ای پر طنین ماذنه

که دلسنگ زشتی شکست آینه

 

بگو تیر مرغ شباهنگ خورد

دل شیشه اش از همه سنگ خورد

 

بگو این حقیقت به اهل مجاز

نماز است از من ، نه من از نماز

 

به خون گو به مسجد رخم تر کنند

نماز مرا بلکه باور کنند

 

به حمدی که من از دو لب رانده ام

به حمد همه فاتحه خوانده ام

 

بگو جز غم جهل مردم نخورد

بگو در همه عمر گندم نخورد

 

کسی را چو من دهر تنها نکرد

زدم هم دری را یکی وا نکرد

 

ندیده در ایام چشم سحر

ز خورشید چشمم سحر خیز تر

 

غم و دردم امشب به پایان رسید

به زهرا بگویید مهمان رسید

 

خداحافظ ای بوریا نان جو

کهن جامه و وصله ی نو به نو

 

خداحافظ ای سجده گاه علی

که مانده نگاهت به راه علی

 

خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها

دگر نشنوید از علی آه ها

 

رساندی تو ای کوفه جان بر لبم

مدارا کن ای کوفه با زینبم

 

میالا به نام خود این ننگ را

بگیر از کف کوفیان سنگ را

 

خدا حق ز حق ناسپاسان گرفت

علی از علی ناشناسان گرفت

 

الا کوفه کو یوسف مصطفی

چه کردی علی را تو ای بی وفا

 

به شامم فلک آفتابی نداد

سلام علی کس جوابی نداد

 

خداحافظی کرده ام با همه

که چشم انتظارم بود فاطمه

 

خدایا ز کارم گره وا شده

خدایا دلم تنگ زهرا شده

 

غم و دردم آخر به پایان رسید

به زهرا بگویید مهمان رسید

 

یقین دوخته چشم زهرا به من    

نشان می دهد محسنم را به من

 

نشان تا دهم فرق بشکسته را     

نشانم دهد بازوی خسته را

 

بیا ای غروب سعادت بیا

نجات علی ... ای شهادت بیا

 

 حاج علی انسانی

 

 

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۹
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   مدح

 

 

ز طریق پیروی على ، نه اگر بشر به خدا رسد

به چه دل نهد ؟ به که رو کند ؟ به چه سو رود ؟ به کجا رسد ؟

ز خدا طلب دل مقبلى ، به على بجوى توسلى

که اگر رسد به على دلى ، به على قسم به خدا رسد

ازلى ولایت او بود ، ابدى عنایت او بود

ز کف کفایت او بود ، ز خدا هر آنچه به ما رسد

به على اگر برى التجا ، چه در این سرا چه در آن سرا

همه حاجت تو شود روا ، همه درد تو به دوا رسد

على اى تو یاور و یار ما ، اسفا به حال فکار ما

نه اگر به عقده کار ما ، مدد از تو عقده گشا رسد

 

 

مرحوم صغیر اصفهانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۸
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _   مناجات / مدح

 

 

شد شراب از لب تو تر دامن

باده آلوده تر بود یا من ؟

پس به من نیز بوسه ده تا من

بشوم مست و عالمی با من

جای  «یا رب»  صدا کند  «یا لب»

 

بر جگر می نهم چو دندان را

نخورم جز به خون دل نان را

مَشکن چون دلم تو پیمان را

یا به تیغت ببند افغان را

یا بزن مُهر بر لبم با لب

 

زلف بسته به روی چون قمر است

شب همیشه ز شیشه ی سحر است

دل خون ، هم پیاله ی سحر است

خون ز هم مشربان نیشتر است

می زند لب به تیغ گویا لب

 

تو کجایی که آفتاب کنی ؟

سرکه را در قدح شراب کنی ؟

کی تو آباد ، این خراب کنی ؟

دانگ بگذار تا ثواب کنی ؟

از تو خاک قدوم از ما لب

 

ذوالفقارت فرات بی بدل است

ضرب شمشیر تو علی ، مَثَل است

مست نام تو شیشه در بغل است

 اصلا اصل اصول ما عسل است

که چنین گشته ای سراپا لب

 

هر شب تو هزار رکعت داشت

ضبط این کارها چه زحمت داشت

ملک دوش تو چه همت داشت

چاه کوفه مگر چه نیت داشت ؟

که گرفت از لب تو آقا لب

 

تو که هستی که مات توست خدا ؟

ذات خود در صفات توست خدا

بسته در شش جهات توست خدا

مو به مو در نکات توست خدا

از قدوم و سر و تنت تا لب

 

قرص خورشید ، تب اضافه کند

قرص رویت طرب اضافه کند

واجب و مستحب اضافه کند

کُفر چیزی به رَب اضافه کند

وقف «الّا» ست بعد هر «لا لب»

 

خواب در سایه ی تو دیدن داشت

دست از حسن تو بریدن داشت

روح از شوق تو پریدن داشت

یکی از این دو بس مکیدن داشت

زان لبم بوسه ده ، و الّا لب

 

مَرهم  نو بلوغ درد سر است

عیسی معنی ات طفیل در است

سود در وجه غیر تو ، ضرر است

نسخه ات کامل است و مختصر است

مرده را زنده می کنی با لب

 

محمد سهرابی
 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۴
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _    مدح

 

 

 

 

از الف  اول امام از بعد پیغمبر علی است

آمر امر الهی شاه دین‌ پرور علی است

 

ب   برادر با نبی ، بیرق فراز دین حق

بحر احسان ، باب لطف بی‌ حد و بی‌ مر علی است

 

ت  تبارک تاج و طاها تخت و نصراله سپاه

تیغ‌آور ، خسرو مستغنی از لشگر علی است

 

ث   ثری مقدم ، ثریا متکا ، ثابت قدم

ثانی احمد ، به ذات کبریا مظهر علی است

 

جیم    جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال

جل شأنه جز نبی از جمله بالاتر علی است

 

ح   حدوثش با قدم مقرون حدیثش حرف حق

حاکم حکم الهی حیه در حیدر علی است

 

خ  خداوند ظفر ، خیبر گشا ، مرحب شکار

خسرو ملک ولایت ، خلق را رهبر علی است

 

دال  داماد نبی ، دست خدا ، دارای دین

داعی ایجاد موجودات از داور علی است

 

ذال  ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار

ذلت افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است

 

ر   رفیع‌القدر و والا رتبه ، روح افزا سخن

رهنمای خلق عالم ، ساقی کوثر علی است

 

ز   زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین

زیب بخش مسجد و زینت ده منبر علی است

 

سین  سعید و سید و سرور ، سلونی انتساب

سر لا رطب و لا یابس ، سر و سرور علی است

 

شین  شفیع المذنبین ، شیر خدا ، شاه نجف

شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است

 

صاد  صدیق و صبور و صالح و صاحب کرم

صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است

 

ضاد  ضرغام شجاعت پیشه‌ی روشن ضمیر

ضاربی کز ضربش المضروب لایخبر علی است

 

طا  طبیب طبع‌دان ، مطلوب ارباب طلب

طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی است

 

ظا  ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام

ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است

 

عین  عین‌ الله و عالی جاه و علام الغیوب

عالم علم علی الاشیا ز خشک و تر علی است

 

غین  غران شیر یزدان ، غیرت الله المبین

غالب اندر غزوه‌ ها ، بر خصم بد گوهر علی است

 

ف  فصیح و فاضل و فخر عرب ، میر عجم

فارس میدان مردی ، فاتح خیبر علی است

 

قاف  قلب عالم امکان ، قسیم خلد و نار

قاضی روز قیامت  ، خواجه‌ی قنبر علی است

 

کاف  کنز علم ما کان و علوم ما یکون

کاشف سر و علن از اکبر و اصغر علی است

 

لام   لطفش شامل احوال کل ما خلق

لازم التعظیم ، شاه معدلت گستر علی است

 

میم   ممدوح صحف ، موصوف تورات و زبور

مصحف و انجیل را مصداق ، و المصدر علی است

 

نون   نظام نه فلک از نام نیکش وز جمال

نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است

 

واو    واجب منزلت ، ممکن نما ، والا گهر

واقف از ما یوقع و از ما وقع یک سر علی است

 

ها   هوالهادی المضلین فی الصراط المستقیم

هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است

 

یا   یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او

یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است

 

آدم و نوح و سلیمان و خلیل بی‌ خلل

موسی با اقتدار و عیسی با فرّ علی است

 

جان علی جانان علی ظاهر علی باطن علی

می علی مینا علی ساقی علی ساغر علی است

 

گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری صغیر ؟

یاور خلق جهانی گر تو را یاور علی است

 

 

مرحوم صغیر اصفهانی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۲۱
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت

 

 

با چه رو خیمه برم این سر آویزان را

چه کنم مشکل این حنجر خون ریزان را

 

به سفیدی گلوی تو کسی رحم نکرد

رسم کوفی است بگیرند هدف ، مهمان را

 

دست و پایی زدی و باز تبسم کردی

پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

 

بوسه بر این سر  پاشیده ز هم مشکل نیست

من چه سان دفن کنم پاره ای از قرآن را ؟

 

مشکل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد

اهل غارت نکند رحم ، گل پنهان را

 

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب

آب داده ست سه شعبه گلوی عطشان را

 

بعد از این است که بر سینه ی من جا داری

نزد مادر ببرم آه دل سوزان را

 

گریه بر معجر عمه نرود از یادت

وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

 

تا به محشر ز غبار غم تو گریه به پاست

ای عجب داغ تو کرده ست به پا طوفان را

 

سند مستند کرب و بلا حنجر توست

بُرد ، مظلومی تو آبروی عدوان را

 

عید قربان من است و تو همان ذبح عظیم

و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۳۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مدح / مناجات

 

 

گـر نـگـاهـی بـه مـا کـنـد زهــرا

درد هـا  را  دوا  کـنـد زهــرا

 
بـر دل و جـان مـا صـفـا بـخـشـد

گـوشـه چـشـمـی بـه مـا کـنـد زهــرا


کـم مـخـواه از عـطـای بـسـیـارش

کـآنـچـه خـواهـی عـطـا کـنـد زهــرا


نـه عـجـب بـه شـأن او گـویـنـد

خـاک را کـیـمـیـا کـنـد زهــرا


ایـن مـقـام کـنـیـز او بـاشـد

تـا دگـر خـود چـه هـا کـنـد زهــرا


روز مـحـشـر کـه از شـفـاعـت خـویـش

حـشـر دیـگـر بـه پـا کـنـد زهــرا


هـمـچـو مـرغـی کـه دانـه بـرچـیـنـد

دوسـتـان را جـدا کـنـد زهــرا

 

سید رضا موید

 


کانال تلگرام  زائرانه  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۱
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

ببین می توانی بمانی ، بمان
عزیزم تو  خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من !  آسمانی !  بمان

اگر  می شود می توانی بمان

تو  نیلوفرانه  ترین  یاس  شهر
وجود تو کانون احساس  شهر
دعا گوی هر قدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر

نباشی ، چه آبی چه نانی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت ؟
چه  شد ماجرای  سپر ماندنت ؟
چه شد پای حرف پدر ماندنت ؟
پس از غصه ی پشت در ماندنت...

ندارد علی همزبانی...  بمان

برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف ، سنگ لحد می شود

تو باید غمم را بدانی بمان

چرا اشک را آبرو می کنی ؟
چرا چادرت را رفـو می کنی ؟
چرا استخوان درگلو می کنی ؟
چرا مرگ را آرزو می کنی ؟

چه کم دارد این زندگانی ؟  بمان

 

 

مصطفی صابر خراسانی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۱
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)   _   فاطمیه

 

 

گل  بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم ، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند

گل های من هنوز شکوفا نگشت اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری بر این جوانی من گریه می‌کند

گردون که خود کمان شده با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند

این آبشار نیست که ریزد ...  که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

 

حاج علی انسانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۷
AHR

اجرای حاج محمود کریمی در شب های فاطمیه در حسینیه امام خمینی (ره) ، محضر رهبر انقلاب

 

بسم رب العشق ، رب العالمین
عشق مولایم ، امیرالمومنین

فاطمه تعبیر دوری از عذاب
بهترین تفسیر از ام الکتاب

مادر یکتای هستی از عدم
مادر لوح و قدم ، روح قسم

جسم ناسوتی او روح فلک
روح لاهوتی او جسم ملک

دستر تقدیر خدا بر عالمین
مادر ارباب مظلومم حسین

حجت کبری است بر کل حجج
با دعایش می رسد یوم الفرج

جنتی که زیر پای مادر است
خاک پای دختر پیغمبر است

ارث مادر بر تمام اولیا
علم و حلم و صدق و تسلیم و رضا

در امامت گر علی تکثیر شد
بچه شیر از شیر مادر شیر شد

تا امید جود از دادار از اوست
رونق بازار استغفار از اوست

حق چو در محشر هویدا می شود
مومن از مجرم مجزا می شود

روح در عشاق او چون می دمند
صور این الفاطمیون می دمند

خلق در محشر پیاده او سوار
هاتفی آواز می دارد کنار

کور باد و دور باد هر کس که هست
هان که اجلال نزول فاطمست

آمده عرش خدا را قائمه
آمده ناموس یزدان فاطمه

گفت احمد : مرتضی جان من است
حافظ زهرا و قرآن من است

ناجی کل بشر هستیم ما
امت خود را پدر هستیم ما

حال اگر باب مسلمانان علیست
مادر خود خوب فهمیدیم کیست

روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران ، یاد باد

یاد پشت خاکریز جبهه ها
یاد یاران عزیز جبهه ها

یاد مجنون و شلمچه یاد هور
یاد کارون و فرات و کرخه ، نور

نام سرداران برادر بود و بس
فاطمه در جبهه مادر بود و بس

مادریش را چو باور داشتیم
گرد خود صدها برادر داشتیم

داغ مادر جان ما را شمع کرد
گرد فرزند رشیدش جمع کرد

ای برادر حال مادر خوب نیست
پای بستر ، حال حیدر خوب نیست

فاطمه در غشوه های احتزار
مرتضی در رعشه های اضطرار

گوش دل های همه بر پشت در
بر وصیت های مادر با پدر

فاطمه یک نغمه دارد زیر لب
صحبت از کفن است و دفن نیمه شب

صحبت از بی یار و بی یاور شدن
غسل دادن از ورای پیرهن

صحبت سجاده و چادر نماز
نیمه ی شب ، زینب و راز و نیاز

ای که غم ها را عسل کردی علی
پس چرا زانو بغل کردی علی

ای به جنت هم نشین فاطمه
ای امیر المومنین فاطمه

ای  که بر ارض و سما هستی امیر
جان زهرایت سرت بالا بگیر

آن که باید این چنین باشد منم
شرمگین و دل غمین باشد منم

خواستم یاری کنم اما نشد
ریسمان از دست هایت وا نشد

مرگ چو آید برایت کام من
گریه کن بر من و بر ایتام من

شد صدای فاطمه آرام تر
ای برادر ها همه آرام تر

ناله ی جانسوز می آید به گوش
صحبت از یک روز می آید به گوش

صحبت از یک روز گرم و آتشین
داستان یک بدن روی زمین

داستان خیمه ی افروخته
دختران و گیسوان سوخته

ماجرای مادر بی طفل چیست؟
ساقی تشنه کنار آب کیست؟

قصه ی سرباز در گهواره چیست؟
داستان گوش های پاره چیست؟

داستان سر بریدن از قفا
غارت دار و ندار خیمه ها

بارش باران سنگ از روی بام
صحبت از بازار شوم شهر شام

زینب و بند اسارت وای وای
اهل بیت و این جسارت وای وای

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۲
AHR

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

در همه جا حرف حق ذکر لب زینب است

سوز و گداز دل شیعه تب زینب است

 

فاطمه را نایبه ، دور ز هر شائبه

وه که چقدر جاذبه در خطب زینب است

 

جدش ابوالقاسم است از شجر هاشم است

نسل به نسل عالم است ، این نسب زینب است

 

نام پدر می فروش ، هر دو پسر باده نوش

کاسه ی صبح ازل جام لب زینب است

 

آینه را با قلم حاجت تذهیب نیست

شرم و حیا و ادب خود ذهب زینب است

 

اشک حسین دجله است چشم حسین قبله است

علقمه خود شاهد راز شب زینب است

 

رمز سخن با خدا عشق حسین است و بس

یک سر سیم سخن در عصب زینب است

 

هیبت او حیدری است ، عفت او مادریست

دیده ی هر حق طلب در طلب زینب است

 

پیش حسین هو زند ، دم ز غم او زند

ز شرم زانو زند ، این ادب زینب است

 

در سند نینوا چیست حدود و قیاس

مساحت کربلا با وجب زینب است

 

شیر زنی حق پرست قامت دشمن شکست

خرابه یک شعبه ای از شعب زینب است

 

شام پر از همهمه در همه جا زمزمه

یزید در واهمه از غضب زینب است

 

ای که مریضی بیا بر در آل عبا

دوای هر نوع مرض در مطب زینب است

 

نوحه بخوان نوحه خوان هیچ مشو ناگران

نوحه گر بی ریا منتخب زینب است

 

"سید خوش زاد"  را نیست نیازی به کس

لعل لبش شکرین از رطب زینب است

 

سیدحسن خوش زاد

 


کانال تلگرام  زائرانه (کلیک کنید)


 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)   _   شهادت / مدح

 

 

 جنت که خود به نام شبستان فاطمه‌ است
سجاده ای به گوشه ی ایوان فاطمه‌ است


بال فرشتگان خدا غرق حسرت
خاک گلیم حجره ی طفلان فاطمه‌ است


نام علی شده به عدد با نمک یکی
نام علی خودش ز نمکدان فاطمه‌ است


فرمود مصطفی که فدایش شود پدر
روحی که هست در تنم از آنِ فاطمه‌ است


وقتی که روح فاطمه در جسم احمد است
جان علی و آل علی جان فاطمه‌ است


تنها نه جلوه‌گاه رخش مهر و ماه شد
چشمان حیدر آینه‌گردان فاطمه‌ است


جایی که جود و بخشش پرودگار هست
بخشش به روز حشر به فرمان فاطمه‌ است


عارف کسی شده‌ است که زهراست قطب او
فانیِ در ولی شدن عرفان فاطمه‌ است


از جان خود به پای ولایت گذشته و
اسلام وام دار ز ایمان فاطمه‌ است


فرمانده ی قیام برای امام ، اوست
ظالم شکست خورده ی میدان فاطمه‌ است


بیداری و بصیرت و عزم و جهاد و فتح
یک جلوه از ابهت طوفان فاطمه‌ است


کشتار نه ! هدایت و هشیاری بشر
در قلب ذره‌ ای است که تاوان فاطمه‌ است


در سایه ی ولایت فرزند مرتضی
ایران سپاه حیدر و ایران فاطمه‌ است


عالم تمام ملک علی شیر لافتاست
ایران میان این همه استان فاطمه‌ است


در آستان قدس رضا نور مادری است
یعنی رضا نگین خراسان فاطمه‌ است


ما سربلند و سینه ستبر و سرآمدیم
این اقتدار ما ز شهیدان فاطمه‌ است


با این حساب قبر شهیدان بی پلاک
پایین پای مرقد پنهان فاطمه‌ است


مشهور شد حسن به کرامت در اهل بیت
خوان حسن نتیجه ی احسان فاطمه‌ است


عالم تمام بی سر و سامان کربلاست
اما حسین بی سر و سامان فاطمه‌ است


آن که به او همه شهدا غبطه می خورند
با هر دو دست ، دست به دامان فاطمه‌ است


بخشیده می شوند همه با آن دو دست که
چون مصحف شریف به دستان فاطمه‌ است


تیغ کلام و خطبه ی زینب به شهر شام
تفسیر آیه آیه ی قرآن فاطمه‌ است


حجت تمام کرد به آیات و محکمات
این اشک ها ز غربت برهان فاطمه‌ است


عشق علی چنان زده آتش به جان او
در مشتعل ز سینه ی سوزان فاطمه‌ است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست
چشمان قدسیان همه گریان فاطمه‌ است


مانده است ذوالفقار علی در نیام صبر
قلب خدای صبر ، پریشان فاطمه‌ است


شرمنده شد علی ز پیمبر که گفته بود
شیر خدا همیشه نگهبان فاطمه‌ است

 

حاج محمود کریمی

 

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۶
AHR