زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 طفلی حسن که شاهد رازی مگو شده

 رازی که باعث غم و بغض گلو شده

 

 زانو بغل گرفته و خون گریه می کند

 از بعد ماجرای فدک زیر و رو شده

 

 در خانه می نشیند و  بیرون نمی رود

 در کوچه با چه حادثه ای رو به رو شده ؟

 

 آتشفشان غیرت او شعله می کشد

 شاید کسی مزاحم ناموس او شده ؟

 

 حس می کنم که باز زمین خورده مادرم

 دیدم که چادرش دو سه جایش رفو شده

 


وحید قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۳
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

من می روم دگر ز کنارت پسر عمو

دیدار ما به روز قیامت پسر عمو

 

من می روم و مونس شب هات می شود

یک چاه و قبر مخفی و  غربت پسر عمو

 

من حاضرم قسم بخورم که ندیده ام

از تو به غیر مهر و محبت پسر عمو

 

زانو گرفته ای به بغل مثل کودکان

خیبر شکن روز های شجاعت پسر عمو

 

دنیای تو مگر که به آخر رسیده است ؟

برخیز جان من به فدایت پسر عمو

 

چشمت کجاست قطره ی اشکی به من بده

می خواهمش برای شفاعت پسر عمو

 

گریه مکن فدای سرت هرچه شد ، زیاد ...

کاری نبود عمق جراحت پسر عمو

 

شرمنده ام غلاف عدو دست من برید

بر دوش مانده بار خجالت پسر عمو

 

حمیدرضا برقعی

 


 

کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)

 


 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۹
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)   _   شهادت

 

 

چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد

باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد

دست من سر زده کافیست تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد

دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم ، می افتد

سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد

هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد

روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو  پسر دارم و  اما کفنی کم دارم

 

علی اکبر لطیفیان

 


 

کانال اشعار آیینی  «زائرانه» در تلگرام  (کلیک کنید)

 


 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۲
AHR

 

سروده ای حماسی در محکومیت آل سعود و وهابیت

[ تقدیم به مدافعان حرم حضرت زینب (س) ]

 

 

باز هم حیله به دنبال شکار افتاده
گره تازه ای این بار به کار افتاده

گرگ خونـخوار لباس گله را پوشانده
پرده ی فتنه رخ حرمله را پوشانده

هدف این جریان تفرقه انداختن است
باز انگیزه ی این قوم جمل ساختن است

جهل این قوم به پیراهن گل لک انداخت
ناگهان در دل هر رکعت شان  شک انداخت

خون حق می چکد از پنجه ی این قوم پلید
می رسد سلسله ی این سلفی ها به یزید

آتش معرکه از گور یهود است دگر
وقت رسوا شدن آل سعود است دگر

خوابتان برده مگر مدعیان الکی ؟
ای شما معتقد راه و نشان الکی

چه بلایی به سر دین شما آمده است
چه خطایی ست که از دست شما سر زده است

حمله بر حرمت فرزند پیمبر کردید
غصه ی فاطمه (س) را چند برابر کردید

آسمان هست پرم بسته شود می میرم
عمه ی عشق حرم بسته شود می میرم

بشتابید علی ها که گلوتان سپر است
در کمان نوه ی حرمله تیر سه پر است

ما  نمردیم که آشفتگی آغاز شود
باز هم پای حرامی به حرم باز شود

پرچم سبز ولی نعمت مان تا بالاست
ذولفقار است که در دست ابوحامد هاست

سینه ی ما سپر تیر و سنان می گردد
راه ما ختم به آغوش جنان می گردد

فاطمیون همگی حامی مکتب هستند
پاسبان حرم حضرت زینب (س) هستند

گر چه کشتید ولی فاتح دیگر داریم
ما محال است که دست از شهدا برداریم

غیرت خون عـلـی (ع) در رگ ما هست هنوز
شمر نابود شد و کرب و بلا هست هنوز

آه مظلوم بر این دامنتان می گیرد
آتش شیعه به پیراهنتان می گیرد

می رسد منتقم خون خدا از این راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

 

صابر خراسانی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۸
AHR

حضرت زینب سلام الله علیها

تقدیم به مدافعان حرم حضرت زینب (س)

 

 

چادر ببند بر کمر و انقلاب کن

شام خراب را سر شامی خراب کن

از ری ، مدافعان حرم انتخاب کن

روی تمام سینه زنانت حساب کن

یاد عرب نرفته که فیروز زاده ایم

تا پای مرگ ، پای شما ایستاده ایم

 

مکر سقیفه نقشه ی خصمانه ریخته

در باغ دوست ، آفت بیگانه ریخته

آتش اگر چه بر در این خانه ریخته

بی بی چقدر دور تو پروانه ریخته !

ما که نمرده ایم ، شما بی حرم شوی !

زهرای بی مزار در این شام غم شوی

 

پاییز را فراری خشم بهار کن

این قوم را دوباره به نفرین دچار کن

تیغی دو دَم به گرده ی طوفان سوار کن

اصلاً به ذوالفقارعلی واگذار کن

این انتظار ، جانِ جنون را به لب رساند

تمّارهای شهر مرا ، تا حلب کشاند

 

باید دمشق آینه ی کربلا شود

تا راز شوم شب زدگان برملا شود

تنها برای صبح ، قمر خون بها شود

باید گره به دستِ علمدار وا شود

پس بی دلیل نیست ، که اغیار جا زدند !

بر گنبد تو ، بیرق عباس را زدند

 

 

وحید قاسمی 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۱
AHR

 

حضرت اباالفضل (ع)   _   شهادت

 

 

گر نشد مشک ولی ماند امید دگرم

ببرم آب در این کاسه ی چشمان ترم

هم شکستند همین کاسه و هم کاسه سرم

تا هوایی به سر از آب مبادا ببرم

اینچنین شد که من امید ز دستم دادم

با سر از روی بلندی به زمین افتادم

 


شعر کامل در  ادامه مطلب


 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۳
AHR

 

مناجات

 

 

پرده بردار ز رخ ، چهره‏ گشا ناز بس است   

 عـاشق سوخته را دیدن رویت هوس است

 

دست از دامنت اى دوست ، نخواهم برداشت  

   تا مـن دل شـده را یک رمق و یک نفس است

 

همــه خوبان برِ زیبایی ات اى مایه حُسن

   فی المثل ، در برِ دریاى خروشان چو خس است

 

مـرغ  پـر سوخته را نیست نصیبى ز بهار

 عـرصه جولانگه زاغ است و نواى مگس است

 

داد خواهـم ، غم دل را به کجا عرضه کنم ؟

   که چو من دادستان است و چو فریاد رس است

 

این همـه غلغل و غوغـا که در آفاق بوَد

   سـوى دلـدار، روان و همه بانگ جرس است

 

 

 

حضرت امام خمینی (ره)

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۱
AHR

 

شعر حماسی در حمایت از مردم مظلوم یمن

 

 

خورشید به گود آمده سرگرم قنوت است
این آل سعود است که در حال سقوط است

 

هستند شیاطین همه درگیر تبانی
ایران شده آماده ی  یک جنگ جهانی

 

آماده شده لب بزند جام جنون را
صادر کند از نفت عرب بشکه ی خون را

 

بیزار ز جنگیم ولی مرد جهادیم
دادیم سر و دست ولی باج ندادیم

 

ما با احدی نیز نداریم سر جنگ
لعنت به بلادی که شد آغازگر جنگ

 

ما هیچ زمان حمله نکردیم به جایی
ما مرد دفاعیم ولیکن چه دفاعی !

 

شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است
مکه بشود مرکز ایران چه قشنگ است

 

ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم
تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم

 

یا حیدر کرار  زند نقش به زودی
بر پرچم سبز عربستان سعودی

 

از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم
یک عمر از او یکسره امداد گرفتیم

 

ما غیر کفن بر تن خود جامه نداریم
ای شمر برو شوق امان نامه نداریم

 

با سرور و پیغمبر خود هم وطنی شد
هر کس که در این برهه اویس قرنی شد

 

مرشد به طرب ضرب بزن وقت حماسه ست
مداح بخوان وقت غم و سینه زنی شد

 

دُر نجف سینه ی ما از غم یاران
خونین شد و مانند عقیق یمنی شد !

 

یا فاطمه  گفتیم گذشتیم ز طوفان
گفتیم "علی" ناشدنی هم شدنی شد

 

آماده ی آنیم بپوشیم کفن را
ایران که نمرده ست بگیرند یمن را

 

هر شاه سعودی شده یک نوکر دربست
در پشت لباس عربی فتنه ی غرب است

 

ننگی که به پیشانی شاهان سعودیست
زیر سر یک مشت مسلمان یهودیست !

 

چشمان جهان در پی آن یکه سوار است
این عطر یمانیست که لبریز بهار است

 

از نام علی ، واله و مستیم همیشه
ای خاک یمن پشت تو هستیم همیشه!

 

 

محسن کاویانی  

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۲
AHR

 

حضرت ابالفضل (ع)  _  ولادت

 

 

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

 

شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

 

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم

درِ خُم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم

صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بکشیم

 

از دلِ ما چه به جا مانده ؟ که غارت کرده

پسر سوم زهراست قیامت کرده

 

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند

سالها دل سر این طایفه میگردانند

بال در بال فرشته غزلی میخوانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

 

آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد

 

جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را

در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را

برده ای ارث از این سلسله آقایی را

 

حق بده مات شود چشم ، تماشا داری

هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

 

آسمان پیش قدمهات به حیرت افتاد

کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد

موج برخاست و از آن همه هیبت افتاد

کوه تا نام تو را بُرد به لکنت افتاد

 

این علی هست خودش هست جنابش آمد

خوش به حال دلِ زینب که رکابش آمد

 

تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو

شوره زاری همه با ماست وَ باران با تو

و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو

دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا ؟ زیرا تو

 

بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم

من کفن پاره کفن زندگی از سر گیرم

 

رگِ پیشانی تو تا که تَوَرم میکرد

لشگر انگار که با مرگ تکلم میکرد

دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم میکرد

بیرقت در وسط دشت تلاطم میکرد

 

تو سلیمانی و تختت وسط میدان است

چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است

 

میکشی تا وسط معرکه ها طوفان را

بند آورده نگاهت نفس میدان را

تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را

می دَرَد نعره ی تو زَهره ی سرداران را

 

شور آن قله که آتش فوران کرد تویی

آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی

 

سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست

حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست

ماهِ شب های محرم تویی و دم با توست

ای علمدار ادب شور محرم با توست

 

دستِ ما نیست که در پای غمت می گرییم

لطف زهراست که زیر علمت می گرییم

 

بی تو از چشم حرم خونِ جگر می ریزد

خون از ساقه ی صد تیر و تبر  می ریزد

و رباب اشک به لبهای پسر می ریزد

خیز از خاک و ببین خاک به سر می ریزد

 

ابرویت بند دلش بود که از هم وا شد

وای بر حال سکینه که سرت دعوا شد

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۷
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _   شهادت

 

 

آن درگهی که پایه اش از عرش برتر است
دولت سرای حضرت موسی بن جعفر است

 

موسی ترین کلیم زمین و زمان تویی
سوزِ دعایتان که ز داوود خوش تر است

 

باب الحوائجی تو به انبوه مشکلات
احسان و جودتان به گداها مکرر است

 

قعر سیاهچال هم که روی یوسفی هنوز
هر دو جهان ز تابش نورت منور است

 

با تو چه کرده اند ، طلب مرگ میکنی
عجل وفاتی تو رسیده ز مادر است

 

هرچند خاک خورده عقیق لبت ، ولی
این خاک خورده از همه اهل یمن سر است

 

با تازیانه ، با غل و زنجیر و سلسله
بس کن دگر ، که موسیِ آل پیمبر است

 

بر روی ساقِ پایِ شکسته چه می کشید ؟
این ناله ها گمان نکنم آه آخر است

 

قعر سیاهچال ، دلت پر زده عجیب
با یادِ آن دمی که خنجر به حنجر است

 

و شمرُ جالسٌ  نفس مادرت گرفت
از بوی سیب کل بیابان معطر است

 

بر من لباس نوکریم را کفن کنید
خرده مگیر چون کفن ما مقدر است

 

ارض و سماء و جنت و دوزخ ، شهم یکی
 عالیجنابِ عشق  ، حسین بن حیدر است

 

 

 

محمد جواد شیرازی   

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۰۴
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _   شهادت

 

 

موسی شدی که معجزه ای دست و پا کنی

راهی برای رد شدن قوم ، وا کنی

 

زنجیرهای زیر گلویت مزاحم اند

فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی

 

در یک بدن به جای همه درد می کشی

می خواستی تمام خودت را فدا کنی

 

وقت اذان مغرب این تازیانه هاست

وقتش رسیده است که افطار وا کنی

 

مثل علی عروج نمازت امان نداد

فکری به حال فاصله ساق پا کنی

 

عیسی مسیح من به صلیبت کشیده اند

این گونه بهتر است خدا را صدا کنی

 

حالا میان قحطی تابوت های شهر

باید به تخته های دری اکتفا کنی

 

 

 

علی اکبر لطیفیان   

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۱
AHR

 

امام زمان (عج)   _   عاشقانه / انتظار

 

 

ای جمعه ی نیامده ی روزگار ها

 الغوث و الامان ، خزان و بهار ها

آیینه ی شریف ترین تبار ها

خال لب تو ، کعبه ی  دلبر مدار ها

   خوش به سعادت پسر مهزیار ها

 

حالا که غصه وصله ی ناجور می شود

گیسوی تو بهانه ی منصور می شود

چشمت شعاع مستی انگور می شود

دارد بساط شکر خدا جور می شود

نامت شراب کهنه ی بزم خمار ها  

 

نام تو خواب از سر میخانه می برد

هوش و حواس از سر پیمانه می برد

آتش به شرط بندی پروانه می برد

دل قرعه را به صرف تماشا نمی برد

 آتش بزن به هستی ما تازه کار ها

 

حالا که مِی به دلبری ساغر آمده

عطر گل محمدی از قمصر آمده

آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده

حتی دعای ندبه ، صدایش درآمده

 برگرد ای قرار دل  بی قرار ها

 

قدری محل دهید به این های و هوی ما

ابروت گشته تیغ به زیر گلوی ما

زخم فراق علت درد مگوی ما

مستاصلیم ! ته نکشیده سبوی ما

یاد تو برکت قدح مِی گسار ها 

 

از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم

عالم به مدح زلف تو مدهوش می کنیم

اما چه سود ؟ ریسه که خاموش می کنیم

آقا تو را دوباره فراموش می کنیم

 ای خسته از شلوغی شعر و شعار ها

 

آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده

دنیا بدون تو به جهنم بدل شده

کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده

شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده

      تیغت کجاست ؟ ذریه ی ذوالفقارها

 

چشمم به جاده های ظهورت سپید شد

ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد

طفلی نماز ، با لب تشنه شهید شد

آقا بیا امید دلم ناامید شد

 سر رفته است حوصله ی انتظارها

 

تردید و شبهه از سفرت حرف می زنند

با شک از آخرین خبرت حرف می زنند

از شایعات دور و برت حرف می زنند

آقا بیا که پشت سرت حرف می زنند

 ای حرمت تمامی قول و قرار ها

 

 

وحید قاسمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۳
AHR

 

اهل بیت  _  مدح / عاشقانه

 

 

عاشقى که نیست حیران تو ، حیران می شود

خواه یا ناخواه ، خواهان بیابان می شود

 

هر که بین ره پشیمان شد ز عاشق بودنش

از پشیمان بودنش حتماً پشیمان می شود

 

در بیابان طلب خار که بودن مطرح است

خار، خار گل نشد ، خار مغیلان می شود

 

وصل یا هجران تماماً بستگى دارد به تو

تو بخواهى هجر ، وصل و وصل ، هجران می شود

 

گیسوى آشفته ات حال مرا آشفته کرد

با پریشان هر که می گردد پریشان می شود

 

گر تو باشى و نباشد هیچ کس در محضرت

کوچه هاى مصر هم مانند کنعان می شود

 

نامه ام را دیدم و پشت شما مخفى شدم

طفل هر وقت اشتباهى کرد پنهان می شود

 

من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم

کهف اگر کهف تو باشد سگ هم انسان می شود

 

من که گریان نیستم ، یعنى که عاشق نیستم

ورنه عاشق مثل طفلان زود گریان می شود

 

رزق تو از هر طرف باشد معانیش یکى ست

نان اگر از هر طرف خوانده شود نان می شود

 

با کریمان گشتن و آدم شدن دشوار نیست

چه کسى گفته نخواهد شد ، به قرآن می شود

 

خاک پاى گل شدن از بهترین حاجات ماست

خاک عاشق بعد مردن خاک گلدان می شود

 

کیسه بر شانه بینداز و به هر جا سر بزن

آب و نانى جمع کن ، دارد زمستان می شود

 

در حقیقت ذکر یا معشوق و یا عاشق یکی ست

گاه آن این می شود ، گه گاه این آن می شود

 

من نمی دانم چرا هر وقت که تب می کنم

مادرم پا می شود رو به خراسان می شود

 

خادمانت هم اباالفیضند و حاجت می دهند

با کریمان هر که بنشست از کریمان می شود

 

درد بسیار است اما به طبیبان سر نزن

دردها با یا ابوالفضل است درمان می شود

 

بردن این مشک که کار من بى دست نیست

کور شد وقتى گره ، محتاج دندان می شود

 

 

 علی اکبر لطیفیان          

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۷
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مدح

 

 

من خدایم که همه کوی مرا می جویند
همه ذرات فلک حمد مرا می گویند


    من خدایم که همه راه مرا می پویند     
همه جان ها به ید قدرت من می رویند


همه چیز و همه کس در همه جا مال من است
دل هر جامد و جنبنده به دنبال من است


       آن زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان       
در مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان


نه شبی بود و نه روزی و نه چرخی ، نه جهان  
نه پری بود و نه جبرئیل و نه دوزخ نه جنان


     دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود       
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود


   ز طفیل گل او ساخته ام دنیا را        
من به عشق رخ او ساخته ام طاها را


      میل او بود بسازم علی اعلی را          
جبرئیل و فلک و آدم و پس حوا را


          از ازل تا به ابد هر چه و هر کس هستند        
همه مدیون رخ فاطمه ی من هستند


         به خداوندی خود فاطمه ام بی همتاست        
فاطمه چون من تنها ، به دو عالم تنهاست


       در میان همه آثار که از من بر جاست       
همه ی دار و ندارم گل روی زهرا ست


         نه همین بهر پدر پاره ای از تن باشد        
فاطمه پاره ای از جان و تن من باشد

 

           

 

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 


 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۸
AHR