زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

امام حسین (ع)   _  ولادت / مدح / حماسی

 

 

خانه ی شیر خدا امشب پر از نور خداست

البشاره لیله ی میلاد مصباح الهداست

 

بر سر دوش نبی ، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه ، مرآت حُسن ابتداست

 

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

 

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین (ع)

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

 

گام گام مقدمش ، رشک گلستان بهشت

عضو عضو  پیکرش ، اوراق صنع کبریاست

 

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

 

چشم نه ، لب نه ، جبین نه ، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه های مرتضاست

 

با وجود آن که نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

 

سبط احمد ، نجل حیدر ، آرزوی فاطمه

خون قرآن ، اصل ایمان ، قلب دین ، روح دعاست

 

قطره ای از بحر لطفش چشمه ی آب حیات

ذره ای از خاک کویش درد عالم را دواست

 

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خون بهاست

 

هر چه می بینم جمالش را ، نبی پا تا به سر

هرچه می خوانم ثنایش را ، علی  سر تا به پاست

 

هر سری تقدیم جانان گشت ، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد بر او صحن و سراست

 

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

در عوض او از خدای خویش بگرفت آنچه خواست

 

من نمی‌گویم ، نمی‌گویم ، خدا باشد حسین

لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد ، رواست

 

خواهر مظلومه ی او مادر آزادگی است

تا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

 

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته اش مشکل گشاست

 

مادری دارد که در قرآن ، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و «اهل‌أتی» ست

 

قامتی دارد... ، قیامت گوشه ای از سایه‌ اش

صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست

 

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

 

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست ؟

 

او  بُوَد  فُلک  نجات و لنگرش دخت علی

این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست

 

شهریار کشور دل ها «حسین بن علی»

زاده ی ام‌البنین فرمانده ی کل قواست

 

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

 

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه ، هر روز او روز جزاست

 

این که خندانیم و گریانیم در میلاد او

می کند ثابت ، گل ما از زمین کربلاست

 

آنکه سر سازد نثار دوست ، از عالم سر است

کشته ی محبوب را گر کشته پنداری خطاست

 

مرگ در بستر بود بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

 

شور ما شور شهادت ، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت ، خون ما آب بقاست

 

من ز خون دل نوشتم بر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست ، پایانش فناست

 

قبر: کعبه ، رکن : مقتل ، تربت عشاق : حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا» ست

 

گو یکی گردند خلقت از برای قتل من

قامتم تنها برای خالق یکتا دوتاست

 

آب را بر روی ما بسته ، نمی‌داند عدو

حنجر ما تشنه ی آب دم تیغ بلاست

 

وصل جانان از دم شمشیر می‌آید به دست

این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا» ست

 

"میثم"  این مصراع را با خط خون باید نوشت

رأس ما از تن جدا شد ، دوست کی از ما جداست ؟

 

استاد سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۱
AHR

 

امام حسین (ع)    _    مناجات

 

 

 

شادی هر دو جهان بی تو مرا جز غم نیست

جنّت بی تو عذابش ز جهنّم کم نیست


در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری

عمر جاوید به شیرینی آن یک دم نیست


حرم قرب خدا را که دل عاشق تو است

طرفه بیتی است که روح القدسش محرم نیست


بگذار آدمیان طعنه زنندم گویم

هر که خود را سگ کوی تو نخواند آدم نیست


نیست بر خامشی آتش دوزخ سیلش

از یم اشک غمت هر که به چشمش نم نیست


تا خدایی خدا هست ، لوای تو  به پاست

زانکه جز دست خدا ، حافظ این پرچم نیست


هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند

که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست


دوزخ ارزانی آنان که ندارند غمت

با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست


ملک هستی همه ماتم کده ی توست حسین !

جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست


گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند

اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست


گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم

که جراحات تنت را به از این مرهم نیست


سائل تو است کسی کز تو ، تو را خواهد و بس

آنکه شد طالب تو در طلب درهم نیست


داد مظلومی تو ملک خدا را پر کرد

عالمی نیست که با یاد غمت ، درهم نیست


سینه کردی هدف تیر که می دانستی

زنده بی مرگ تو دین نبیّ اکرم نیست


هیچ مظلومی همانند تو در قلزم خون

سر جدا با گلوی تشنه کنار یم نیست


گو  ببرّند سر دار ، زبان در کامش

غیر مدح تو ثنایی به لب «میثم» نیست

 

 

غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۶
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _    مدح جنگاوری حضرت

 

 

اشک می بارید از چشمان سلمان مثل ابر

گفت من یک قطره ام پیش تو ای دریای صبر !

 

ای خوشا «اللهُ نور»ی که توای پروانه‌ اش

خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه‌ اش

 

همچنان از طرح آن روزم پشیمانم هنوز

آن همه خندق چرا کندیم ؟ حیرانم هنوز

 

در سپاه ما مگر آن روز شیر حق نبود ؟

حاجتی دیگر به حفر آن همه خندق نبود

 

خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود

تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد»

 

هی رجز می‌خواند و هی بی‌ قراری می‌ کنی

وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می‌ کنی

 

«لا فتی» ! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو

گفت احمد : نه ، ولی نه از هراس جان تو

 

گفت نه ، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود

گفت نه ، تا دست آن پر ادعا ها رو شود

 

دیدمت شیر جوان ! تا ‌آمدی غرّان ز  رَه

گفتی :  اِنّی فارِسٌ ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه

 

عمرو ! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت

خوب می‌ بینم که می‌ چرخد اجل دور سرت

 

گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود

اسم آنها که علی ابن ابی طالب نبود

 

در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان !

دور دور ماست دیگر ، ما یلان آسمان

 

قلب حق در سینه‌ی من در پس این جوشن است

جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن است

 

آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم

آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم

 

روز خندق را همان روز الستم می‌ کنی

خون فرقم را تو می‌ ریزی و مستم می‌ کنی

 

فرق من باز و سپر باز و دهان تیغ باز

با سه لب ، لبیک می‌گویم در این راز و نیاز

 

باده مست و باده نوشان مست و ساقی مست مست

مست می‌ چرخد به دورش عالمی ساغر به دست

 

پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم

تیغ را برگیر ، بسم الله رحمن الرحیم

 

برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد

ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد

 

تا به راه انداختی آن گردباد حیدری

عمرو جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری

 

دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغ دو دم

هم چپ و هم راست بودی ، پلک تا می زد به هم

 

در زمین با لرزه‌ی گامت قیامت می کنی

«یا قسیم النار والجنت» ! چه قسمت می کنی ؟

 

می زنی شمشیر همچون آذرخشی مرگبار

نه ، نمی فهمد زبانی عمرو ، الا ذوالفقار

 

تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پر است

پر درآورده ست ، حق دارد ، به دست حیدر است

 

یک نفس بر عمرو می تازی و او درمانده‌ است

تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است

 

هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می کند

پیش تو شیر قدیمی کار آهو می کند

 

باورش می شد اگر رزم تو در بدر و احد

پیش تیغت وا نمی ماند اینچنین در کار خود

 

گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست

او نمی‌دانست سیف الله بعد از این علی‌ است

 

باورش شد پنجه ها وقتی اسیر شیر بود

باورش شد قدرت بازویت اما دیر بود

 

تیغ برّان بود ، اما تیغِ ایمان را زدی

پای او نه پایه های کفر و عصیان را زدی

 

نقشه‌ی اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب

شرّ به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب

 

آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی

دیو مردم خوار را چنگال و دندان بشکنی

 

پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم

چیست پا ، وقتی نیاید در صراط المستقیم ؟

 

مثل بت آن کوه آهن بر زمین افتاده بود

کفر بر پای امیر المومنین افتاده بود

 

عمرو ! عُمرت را غرورت از کفت بیرون کشید

عبد «ود» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید

 

خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا ؟

عمرو !  چشمت کور ، با حیدر در افتادی چرا ؟

 

عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی !

عقل انگشتش به لب ، وامانده در کارت علی !

 

در دلم توفان اسرار تو دامن می کشد

وای اگر گویم ، ابوذر تیغ بر من می کشد

 

آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی ست ؟ کیست ؟

آن که می‌داند در این عالم که حیدر کیست ؟ کیست ؟

 

من کم آوردم ، ببین لبریز شد دریای من

باز هم با چاه رازت را بگو مولای من

 

 

 

قاسم صرافان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۳
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   مدح

 

 

ز طریق پیروی على ، نه اگر بشر به خدا رسد

به چه دل نهد ؟ به که رو کند ؟ به چه سو رود ؟ به کجا رسد ؟

ز خدا طلب دل مقبلى ، به على بجوى توسلى

که اگر رسد به على دلى ، به على قسم به خدا رسد

ازلى ولایت او بود ، ابدى عنایت او بود

ز کف کفایت او بود ، ز خدا هر آنچه به ما رسد

به على اگر برى التجا ، چه در این سرا چه در آن سرا

همه حاجت تو شود روا ، همه درد تو به دوا رسد

على اى تو یاور و یار ما ، اسفا به حال فکار ما

نه اگر به عقده کار ما ، مدد از تو عقده گشا رسد

 

 

مرحوم صغیر اصفهانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۸
AHR