همراهان گرامی
با سلام
لطفا با کانال ما در تلگرام همراه باشید
با جستجوی شناسه (آیدی) زیر:
@zaeraneh_ir
امام جعفر صادق (ع) _ شهادت
گرچه غمم به شدت مولا نمی شود
این ریسمان ز گردن من وا نمی شود
پیری که هیچ غربت و حتی امامتم
مانع برای کینه ی اعدا نمی شود
یک ذره هم رعایت حال مرا نکرد
ورنه به سادگی که کمر تا نمی شود
یک یک مصائبم بخدا مثل مادر است
گرچه یکی مصیبت زهرا نمی شود
آتش زدند باز دوباره به این حرم
اما شبیه خانه ی طاها نمی شود
گفتم امان بده که عبایی به تن کنم
یک لحظه صبر ! گفت که اصلاً نمی شود
پایی که طعم خار بیابان چشیده است
دیگر برای صاحب خود پا نمی شود
گاهی نماز نافله در راه خواندنی است
وقتی بساط سجده مهیا نمی شود
گرچه گهی مصائب من مثل عمه است
اما نصیب من که تماشا نمی شود
دیگر مرا به سیلی و با کعب نی نزد
این ظلم جز به زینب کبری نمی شود
با آن همه ملازم و با آن همه مرید
هرگز امام این همه تنها نمی شود
حاج محمود ژولیده
امام رضا (ع) _ مناجات
بی کلاف آمدم سر بازار
قیمتِ عشق رایگان شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان
عاشق چشم هایتان شده است
دو دلم بین رفتن و ماندن
کوله بار گناه را چه کنم !؟
با چه رویی در این حرم بپرم ؟
پر و بال سیاه را چه کنم !؟
دوزخی صحبت از بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از بزرگی کفترانت بود
بین شان آمدم ، نرنجیدند
خادمانت چه قدر آقایند
از صدای بدم نرنجیدند
خوش صدا نیستم ، چه کارکنم !؟
دلخراش وعجول می خوانم
قارقارِ مرا نگاه نکن
دارم اذن دخول می خوانم
غبطه خوردم به حال زوارت
کاش سرمست ساغرت بودم
به حساب حسادتم نگذار
کاش من هم کبوترت بودم
وحید قاسمی
امام سجاد (ع) _ ولادت
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر ، جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
شب عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گهواره ی تو روحِ مسیحا دارد
و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوه ی حضرت زهراست ، تماشا دارد
جلوه ی تام علی بر تو مبارک بادا
سومین نام علی بر تو مبارک بادا
فطرسی آمده و از تو پری می خواهد
از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد
که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد
یا کریمیم و سرِ جاده ی تو شیعه شدیم
ما کنارِ پرِ سجاده ی تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد
چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد
نه محال است مقامش به گدایت برسد
نه فقط پهنه ی افلاک نمک گیر تواند
تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند
مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد
صاحب خانه ی خود جانب ایران آمد
خانه ی مادریش شاه خراسان آمد
خاکِ ما خانه ی تو سایه ی مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
عشق ایرانیِ ما کار بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته ، رواق ، آینه هایت با ماست
خادمی حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیبا تری از باغِ جنان می سازیم
و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم
مصلحت بود اگر ، شیرِ خدا می گشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی
مست از جلوه ی تکبیرِ خدا می گشتی
تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی
بازوی هاشمیت تیغ اگر بر می داشت
کربلا زیرِ قدم هات ترک بر می داشت
رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه ، میسره بودی و مکرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نفست یاری کرد
وه که با نام تو عباس علمداری کرد
واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است
حسن لطفی
امام سجاد (ع) _ ولادت
ای اهل دعا ! روح دعا باد مبارک
در دیده تجلای خدا باد مبارک
این عیدِ مبارک ، به شما باد مبارک
لبخند امام شهدا بـاد مبـارک
جان در بدن عالم ایجاد مبارک
آمد به جهان حضرت سجاد ، مبارک
ای بانوی ایران پسر آورده ای امشب
ای طوبی عصمت ثمر آورده ای امشب
در بیت ولایت قمر آورده ای امشب
الحق که حسین دگر آورده ای امشب
بی پـرده ببینید جمـال ازلـی را
تبریک بگوئید «حسین ابن علی» را
حِجر و حَجَر و حلّ و مقام و حرم است این
دریای خروشندۀ جود و کرم است این
در مجمع خوبان دو عالم ، عَلَم است این
دردانۀ شهـبانوی ملک عجم است این
گردیـد عیـان کوکب اقبـالِ محمّد
چشم و دلتان روشن ، ای آل محمّد
این ماه تمام است ، تمام است ، تمام است
فرزند قیام است ، قیام است ، قیام است
ذکر است و سلام است و سلام است ، سلام است
بر خلق ، امام است ، امام است ، امام است
این گوهر رخشنده ی دامان سه دریاست
چارم وصی ختم رُسُل ، یوسف زهراست
ایـن ماه ، چراغ مـه شعبان حسین است
این بضعۀ ثارالله و این جان حسین است
این لالـۀ خنـدان گلستان حسین است
این آیه بـه آیـه همه قرآن حسین است
این جان حسین است بـدانید بـدانید !
قرآن حسین است بخوانیـد بخوانیـد !
خیزید که از اشک و شعف آینه شوئیم
چون لالۀ خندان سر هر شاخه بروئیم
پرواز کنان تـا حرم الله بپـوئـیم
مانند فرزدق بخروشیم و بگوئـیم
ریزد بـه ثنایش دُر نـاب از دهن ما
تا شام شود روز «هشام» از سخن ما
این است که توحید از او یافت ولادت
دارد بـه وجودش حـرم الله ارادت
داده بـه مقامش ز ازل کعبه شهادت
کردند به مهرش همه حجاج ، عبادت
این سیـد و مولا و امام حرمین است
این سبط نبی ، پور علی ، نجلِ حسین است
این سورۀ قدر و زُمر و یوسف و طاهاست
این سیـد بطحا پسر سیـد بطحاست
این نـور دل فاطمـه ی ام ابیـهاست
این نوح و خلیل است و کلیم است ، مسیحاست
رخشنده چراغ دل هر انجمن است این
سر تـا بـه قدم آینۀ پنج تن است این
ای یـوسف زهرا شده مبـهوت کمالت !
ای عرش خدا گوشه ای از قصر جلالت !
یـاد آور خُلق نبـوی ، خلق و خصالت
بـا آنکه بـود حلقـۀ زنـجیر مدالت
با آنکه بـه گردن اثـر سلسله داری
آقایی و اشراف بـه هر سلسله داری
غیر از تو که در شام بلا خطبه بخواند
در حلقۀ زنـجیر ، عـدو را بـکشانـد
در کاخ ستم یکسره آتش بفشاند
بـر خاک مذلت همگان را بنشاند
تو صاحبِ فریـادِ تـمامِ شهدایی
بر جان ستمگر ، شرر خشم خدایی
غیر از تو که در سلسلۀ سخت اسارت
بـر فرق ستمکار زنـد مشت حقارت
ویـرانـه کند کاخ ستم را بـه اشارت
تـازد بـه سپاه ستم و ظلم و شرارت
در خطبۀ تـو خشم خدای ازلی بـود
فریاد خروشان خدا صوت علی بـود
ای سرزده از سینۀ هـر نسل ، نـدایت
ای زمزمۀ وحی خداونـد ، صدایـت
اسلام ، رهیـنِ نـفسِ روح فزایـت
در سلسله پیوسته به لب ذکر خدایت
روزی که نبودی خبری از گل "میثم"
شد بسته بـه زنجیر ولایت دل "میثم"
استاد غلامرضا سازگار
امام موسی کاظم (ع) _ شهادت
از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم
از اشک ، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته ...
تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم
کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا
بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت
من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی
تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم بی هوا من را کتک زد
با ناسزا بر روی زخم من نمک زد
بی احترامی کرد و هی من را محک زد
نامرد می داند که چون عباس هستم
بر نام زهرا و علی حساس هستم
قدِ تنومند مرا چون دال کردند
ساق پر از درد مرا پامال کردند
جسم نحیفم داخل گودال کردند
ساده بگویم پیکرم را چال کردند
حتی برای خم شدن هم جا ندارم
دیگر برای این همه غم جا ندارم
باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد
جد غریبم با لب تشنه فدا شد
جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد
جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد
با روضه های نعلِ تازه آشنایم
هر استخوان او شده چون ساق پایم
جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره
دیگر نشد پیراهن من پاره پاره
پیر لعینی باز هم زد استخاره
با قصد قربت با عصا می زد دوباره
نامردها جد مرا صد جور کشتند
نامردها جد مرا بد جور کشتند
محمدجواد شیرازی
امام موسی کاظم (ع) _ شهادت
آن درگهی که پایه اش از عرش برتر است
دولت سرای حضرت موسی بن جعفر است
موسی ترین کلیم زمین و زمان تویی
سوزِ دعایتان که ز داوود خوش تر است
باب الحوائجی تو به انبوه مشکلات
احسان و جودتان به گداها مکرر است
قعر سیاهچال هم که روی یوسفی هنوز
هر دو جهان ز تابش نورت منور است
با تو چه کرده اند ، طلب مرگ میکنی
عجل وفاتی تو رسیده ز مادر است
هرچند خاک خورده عقیق لبت ، ولی
این خاک خورده از همه اهل یمن سر است
با تازیانه ، با غل و زنجیر و سلسله
بس کن دگر ، که موسیِ آل پیمبر است
بر روی ساقِ پایِ شکسته چه می کشید ؟
این ناله ها گمان نکنم آه آخر است
قعر سیاهچال ، دلت پر زده عجیب
با یادِ آن دمی که خنجر به حنجر است
و شمرُ جالسٌ نفس مادرت گرفت
از بوی سیب کل بیابان معطر است
بر من لباس نوکریم را کفن کنید
خرده مگیر چون کفن ما مقدر است
ارض و سماء و جنت و دوزخ ، شهم یکی
عالیجنابِ عشق ، حسین بن حیدر است
محمد جواد شیرازی
امام موسی کاظم (ع) _ شهادت
دیگر دلم به سیر چمن وا نمی شود
دیگر نشاط ، هم نفس ما نمی شود
حتی اگر مسیح ، طبیب دلم شود
دارد جراحتی که مداوا نمی شود
موسی اگر کند گذری سوی کاظمین
دیگر روان به وادی سینا نمی شود
از زخمهای سلسله چون یاد آورم
زنجیر شعله از جگرم وا نمیشود
یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال
درمان زخم گردن مولا نمی شود
حبس و شکنجه ، قعر سیه چال و سلسله
این احترام یـوسف زهرا نمی شود
گویی که آن ستمگر حق ناشناس را
جز با شکنجه عقده ی دل وا نمی شود
معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این
دیـگر زیـارت رخ بـابا نمی شود
مولای من کسی است که در حبس سال ها
غـافل دمی ز حی تعـالی نمی شود
"میثم" هر آنچه بر سر عبد خدا رود
عبد خداست ، بنـدۀ دنیـا نمی شود
غلامرضا سازگار