زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۷۷ مطلب با موضوع «حضرت صدیقه (س)» ثبت شده است

 

 

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

 

پرواز می‌دهیم که بال و پرت کنیم
معراج می‌بریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی‌ات
وقتش رسیده است مقرب‌ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می‌دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه‌ای بده
تا صاحب زلال‌ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می‌خواستیم آینه‌ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده‌است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است؛ با پدرِ فاطمه شدن
از خانواده‌ی پسری ابترت کنیم

می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه‌اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه‌ای که جلوی نوری نمی‌شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می‌برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی‌شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می‌شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می‌خواست، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند

دستی که پیش خانه‌ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه‌ی آنکس نماز نیست

او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه‌ی شکوفه‌ی عصمت، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می‌شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وقتی شب زفاف، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود
روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه‌هاش همیشه زبانزد است
از بس که دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه‌ها بی‌حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می‌شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد

بی‌فاطمه که شیعه شکوفا نمی‌شود
شیعه مرید دشمن  زهرا نمی‌شود

دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می‌شدند درختان بدون سر
امروز می‌دهند ثمرهای این چنین
سر می‌دهیم و منت یاغی نمی‌کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چنین
دارد بساط کفر زمین جمع می‌شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین

دل‌های ما همیشه پر از  یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۵۲
AHR

فاطمیه - شهادت حضرت زهرا  (س)

 

در را که با شتاب لگد وا نمی کنند
دیوار را که صفحه گلها نمی کنند

گلبرگ یاس را که به آتش نمی کشند
سیلی نصیب صورت حوراء نمی کنند

آتش به درب خانه ی رهبر نمی زنند
توهین به بیت سرور و مولا  نمی کنند

با کودکان خانه که مشکل نداشتند
رحمی چرا به گریه ی آنها  نمی کنند

مردم به جای بیعت و همیاری امام
غربت نصیب رهبر تنها نمی کنند

در پیش چشم غیرت مردانه ی کسی
حمله به دست و بازوی زن ها نمی کنند

زن را به قصد کشت به کوچه نمی زنند
جمعی اگر زدند تماشا نمی کنند

کاری اگر به دست تماشاگران نبود
دیگر گره ز کار عدو وا نمی کنند

حتی اگر سفارش پیغمبری نبود
اینگونه با ولای علی تا نمی کنند

دردا که درد دین به دل اهل خدعه نیست
حیله گران ز توطئه پروا نمی کنند

 

حاج محمود ژولیده

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۸ ، ۰۰:۲۵
AHR

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش

او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش

شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
«مردی» پیمبر است که زهراست دخترش

مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به همسرش

یک نیمه‌اش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش

دست توسل همه‌ی انبیا بود
بر رشته های چادری صبح محشرش
 
ما بچه‌های فاطمه ممنون فضه ایم
از اینکه وا نشد پس در پای دخترش

مسمار در اگرچه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۱۳:۲۵
AHR

حضرت زهرا سلام الله علیها

 

دل من بی تو  «دیر یا زود» است
بی تو آیینه بود و نابود است

دور افتاده پلکم از رویت
سایه از آفتاب مطرود است

تکیه بر خویش فاش­گوی بلاست
درد پهلو ز دست مشهود است

مگر آیی ز کوی رنگرزان
که لباس تو جلوه­ آلود است

چشم در رفتن از خود است چو تو
یکی از شیعیان ما رود است

رو گرفتی به زلف خویش ز من
سر شعله خضابش از دود است

خنده ­ات طول اگر کشید چه باک
دیر هم در مذاق ما زود است

راه خود را گرفته گویا درد
حالت انگار رو به بهبود است

زخم اگر خورده ­ای کرامت توست
سیب این باغ طعمه ­ی جود است

باغ داری به تن نه پیراهن
میخکت تار و لاله­ ات پود است

پشت هیزم نمی­ رسد به بهشت
این حرامی ز چوب نمرود است

 

محمد سهرابی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۲۲:۴۹
AHR

شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)

 

شد فدک، بعد از پیمبر ، کفر و ایمان را محک
کرد رسوا خویشتن را دشمن از غصب فدک

فاطمه ، لطف خفی، روح نبی ، جان علی است
آنکه ذکر خیر او باشد همه ورد ملک

عالم از ام ابیها نور هستی چون گرفت
دارد او بر گردن خلق جهان حق نمک

حضرت صدیقه اطهر، نمی گوید خلاف
کذب قول آن منافق هم، ندارد هیچ شک

صحبت از ارث و وراثت، خود کمال ابلهی است
پیش بانویی که مهر او سما است و سمک

از نبی گیرم، نماند ارث بر فرض محال
حق ذی القربای پیغمبر، نبود از ما ترک

مردکی، مردم فریبی، با ریایی ، بی حیا
آن که اندر مکتب شیطان بود شاگرد یک

شد سراپا مست دنیا، زد به عقبی پشت پا
نام خود در لوح اعدای محمد (ص) کرد حک

با دروغ و ظلم بهتان بست باب علم را
باطل آمد جای حق چون دید حق را بی کمک

وای در محراب قدس و منبر طاها نشست
خائنی پست و منافق با دو صد دوز و کلک

جلوه گر صبر خدا، تیغ ید الله در نیام
رفته خیر المرسلین و مرتضی مانده است تک

در چنین دور خطرناک و زمان فتنه بار
نطق زهرا کرد رسوا خائنان را یک به یک

جسم او چون گوهری بشکست و پنهان شد به خاک
در پی او سال ها بیهوده می گردد فلک

قبر زهرا مخفی و قبر امامان در بقیع
لیک در بیت محمد(ص) آن دو غاصب مشترک

در لهیب عشق و غیرت سوزد و گوید حسان
العجل یا حجت المهدی، یدالله معک

 

مرحوم حبیب اله چایچیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۰۸:۵۰
AHR

 

فاطمیه

 

در بین کوچه های مدینه شهید شد
آن مادری که یک شبه مویش سپید شد

در، هم زبان به شکوه گشود و  در آن غروب
آتش برای فتح حریمش کلید شد

در گیر و دار جزر و مد تازیانه ها
باران لطف اهل مدینه شدید شد

با آتشی که شعله کشید از در بهشت
آماده ی تسلی پهلو ، حدید شد

دستش شکست و دامن حق را رها نکرد
بانوی خسته بانی رازی رشید شد

سیلی دست سنگی دیوار و دست باد
یعنی دو گوشواره ی او ناپدید شد

انداخت سایه دست کبودی به روی ماه
وقتی که آفتاب خدا بی مرید شد
 
این گونه بود عاقبت غربت امام
یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد

مشرک شدند بعد نبی مردمان شهر
تنها ببین مظاهر بت ها جدید شد

ریشه دواند در دل دین انحراف ها
دستان کینه نیز بر علت مزید شد

تا منبر رسول خدا نیم قرن بعد
جای شراب خواری ده ها یزید شد

آری حسین فاطمه در قتلگاه نه !
در بین کوچه های مدینه شهید شد



یوسف رحیمی      

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۱
AHR

 

ما را خدا به عشق تو می بخشد عاقبت

ما عاقبت بخیر تو در روضه ها شدیم

 

 

با کلیک بر روی عبارت زیر

در کانال تلگرام عضو شوید و از اشعار، ویدئو ها و قطعه های صوتی استفاده کنید.

 

 

کانال تلگرامی زائرانه

 

 

باتشکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۳۰
AHR

 

فاطمیه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

هیچکس نیست که دستی به دعا بردارد
یا که باری ز سر شانه‌ی ما بردارد

هرکه زخمی به تن از خیبر و خندق دارد
آمده تا که از این خانه دوا بردارد

حُرمت خانه‌ی ما حُرمت بیت‌الله است
فاطمه با پدرش شأن برابر دارد

آنقدر زود درِ خانه پر از آتش شد
که نشد صاحب این خانه عبا بردارد

پسری شد سپر و مادری از پا افتاد
فضه آمد که مگر فاطمه را بردارد

سوره‌ی کوثر حیدر سر راه افتاده
کاش پا از سر قرآن خدا بردارد

با پر زخمی خود راه  سپاهی را بست
که علی را ببرد خانه و یا...  بردارد

 

 

 محمد بختیاری           

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۲
AHR

 

حضرت زهرا (سلام الله علیها)   _   مدح و شهادت

 

 

ای بهشت قرب احمد فاطمه (س)

لیله القدر محمد (ص) فاطمه (س)

ای خدا مشتاق یا رب یا ربت

ای سلام انبیا بر زینبت

عالم خاکی محیط غربتت

آفرینش گشته گم در تربتت

کاروان دل روان در کوی تو

قبله جان محمد (ص) روی تو

عصمت حق ، کوثر  پیغمبری

بلکه زهرای محمد (ص) پروری

مشعل شب های احیای علی

نقش لبخندت مسیحای علی

خانه ای کوچک پناه عالمت

عمر خلقت یک دم از عمر کمت

عمر تو بالاتر از ارض و سماست

هیجده سالت اگر خوانم خطاست

گرچه در این گردش لیل و نهار

زیستی با خاکیان هجده بهار

اولین نور ، آخرین روشنگری

هم ازل را هم ابد را مادری

خلق عالم سائل و روزی خورت

لیف خرما وصله های چادرت

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر

هم یتیم و  هم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد

هل اتی بی نان تو نازل نشد

آن که خاک مقدمش جان همه

گفت جان من فدای فاطمه (س)

ای که در تصویر انسان زیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی ؟

فوق هر تعریف و هر تفسیر هم

پاک تر از آیه تطهیر هم

ای سجود آورده بر پای تو سر

ای خدا هم از نمازت  مفتخر

مرتضی را محو صحبت کرده ای

  غرق در دریای حیرت کرده ای

مدح تو کی با سخن کامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

آفرینش مانده حیرانت بسی

به که نشناسد مقامت را کسی

بیم دارم هر که بشناسد تو را   

در مقام بندگی خواند خدا

ای دو عالم قبضه ای در مشت تو

وی زمام خلق در انگشت تو

انبیا را رهبری کن فاطمه (س)

 اولیا را مادری کن فاطمه (س)

خاک را فیض تو آدم می کند

فضه ات اعجاز مریم می کند

بر در بیتت مقام قنبری

نیست کم از رتبه پیغمبری

آسمانی ها مسلمان تواند

بنده ی مقداد و سلمان تواند

آنچه هست و نیست فیض عام توست

خوش ترین ذکر امامان نام توست

از نبی تا حضرت مهدی همه

ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

خلق عالم بر درت  استاده اند

انبیا در محضرت استاده اند

سائل بیت گلینت عالمی

بسته نبود باب احسانت دمی

ای گدا با کوه غم خرسند تو

حل صد مشکل ز گردن بند تو

ای مهار ناقه ات زلف عفاف

پیرهن بخشده در شام زفاف

عفو را نازم که گردد بسترت

قاتلت هم نیست نومید از درت

سینه ی تو جنت پیغمبر است

دامنت تا صبح محشر کوثر است

عیسی از لطف تو صاحب دم شده

آدم از خاک رهت آدم شده

اخترانت جمله ماه عالمند

دخترانت خوبتر از مریمند

دست بوس قنبرت فرزانگی

خاک پای فضه ات مردانگی

از شب میلاد تا آخر نفس

مصطفی یک دست را بوسید و بس

آن هم ای دست خدا دست تو بود

ای بر آن لب ها و دست تو درود

زهره وام النجوم الظاهره

راضیه مرضیه زهرا طاهره

خاک ، مشتاق سجود فضه ات

کل قرآن در وجود فضه ات

تا ابد بادا سلام از داورت

بر تو و دامان زینب پرورت

مرغ جان را آشیان در بام تو

نقش قلب آفرینش نام تو

ای خدا را کلک قدت در کفت

نام ما را ثبت کن در مصحفت

عقل کل از کل هستی شد جدا

تا چهل شب کرد خلوت با خدا

این چهل شب در سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

چون تو ذات کبریا گوهر نداشت

از محمد (ص) دوستی بهتر نداشت

بهترین گوهر ز  گوهر آفرین

هدیه شد بر شخص ختم المرسلین

دید قدر این گوهر را در زمین

کس نداند جز امیرالمومنین

جز علی کفو بر این گوهر ندید

مشتری زین مشتری بهتر ندید

تو ، رسول الله ، شویت بوالحسن

هر سه یک جانید با هم در سه تن

پس تویی ای عرش حق را قائمه

هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

گر علی عالی اعلا نبود

بر تو چون ذات خدا همتا نبود

ای امیر المومنین حیران تو

کیست تا گوید سخن در شان تو

مسجدالاقصای دل پروانه ات

کعبه مشتاق طواف خانه ات

در طواف خانه ات افلاکیان

گوی سبقت برده اند از خاکیان

خانه ای دیوار و سقف آن ز گل

خشت خشتش از محمد (ص) برده دل

خاک آن با خون دل آمیخته

در حیاتش یک جهان جان ریخته

خانه نی رشک گلستان خلیل

آب بارانش سرشک جبرئیل

آستان آن صفا بخش صفا

حجره اش معراج روح مصطفی

آسمان آورده بر بامش پناه

سرزده در آن دو خورشید و دو ماه

مطبخش را روفتند از زلف حور

وز تنورش می رود بر عرش ، نور

اختران ، شمع دل افروز شبش

کوثر و ساقی کوثر صاحبش

عالمی پروانه و این خانه شمع

آفرینش گرد آن گردیده جمع

دل در این کاشانه تسکین یافته

هل اتی زین خانه آزین یافته

برتر از افلاکیانی فاطمه (س)

از چه بین خاکیانی فاطمه (س)

آسمانی ها تو را نشناختند

چون زمین را زادگاهت ساختند

از چه رو ای برتر از افلاکیان

سایه افکندی به فرق خاکیان

خانه گل جایگاه حور نیست

تیرگی را نسبتی با نور نیست

ما ز تو اما تو از ما نیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی ؟

در تو تشریف خدائی یافتم

اقتدار کبریائی یافتم

هوش و عقل و بینشم رفته ز دست

بیم از آن دارم شوم زهرا پرست

چون ببیند چشم احساسم تو را

با کدامین عقل بشناسم تو را

بشکن از مرغ عروجم بال و پر

تا نگیرم اوج از این بیشتر

باید این جا لال و کور و کر شوم

ورنه یا دیوانه یا کافر شوم

گرچه عمری در پناهت زیستم

آن که بشناسد تو را من نیستم

با وجود آن همه نعت و سپاس

ناشناسی ناشناسی ناشناس

باید این جا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد بیان

شمع جمع اهل محشر چهر تواست

مهر هر پرونده مهر مهر توست

جز تولای تو دست آویز نیست

بی تو رستاخیز رستاخیز نیست

دستگیر خلق در محشر توئی

منجی و بخشنده و داور توئی

نار زندانی شود در بند تو

خشم گردد مهر با لبخند تو

شعله های خشم ، باغ گل شوند

رعدها آوازه بلبل شوند

حق به محشر محور جودت کند

آن قدر بخشد که خشنودت کند

محشر از فیض تو گلباران شود

عفو ، مشتاق گنه کاران شود

صحنه محشر همه پابست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه است

نقش پیشانی ما یا فاطمه است

بی کسیم و جز تو ما را نیست کس

روز وانفسا تو را داریم و بس

ای ره جنت ز باب رحمتت

نامه ها را شسته آب رحمتت

زشتی افعال ما را خاک کن

نامه اعمال ما را پاک کن

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن هذا محب الفاطمه

محشر و بازار آن بازار توست

نام کل خلق در طومار توست

ای محمد (ص) زنده از لبخند تو

ای فدای یازده فرزند تو

تو قیامت را قیامت می کنی

بر امامان هم امامت می کنی

هر چه گوئی ذات بی چون آن کند

گر تو خواهی نار را رضوان کند

این عجب نبود به یک یا فاطمه (س)

حق دهد بر کار محشر خاتمه

بیم دارم با چنان لطف عظیم

قاتلت  را هم رهانی از جحیم

بین خلق و نار حائل می شوی

با حسین خود مقابل می شوی

او کند با پیکر بی سر قیام

گوید از هر زخم تن مادر سلام

آن سلام و پاسخش بشنیدنی است

آن گلوی پاره پاره دیدنی است

باز در محشر تو محشر می کنی

گریه بر آن جسم بی سر می کنی

محشر از اشک تو طوفان می شود

چشم ها یکباره گریان می شود

ناگهان آید یم رحمت به جوش

اشک ها سازد جهنم را خموش

این ندا خیزد ز حلقوم همه

اشفعی لی اشفعی لی فاطمه

ای خلایق از ازل مهمان تو

باغ جنت عاشق سلمان تو

فضه ات را پای بر چشم ملک

قنبرت را جاه برتر از فلک

جان حیدر در لب خندان تو

هفت آبا خاک  فرزندان تو

ای که از سر تا قدم پیغمبری

بلکه هم پیغمبری هم حیدری

ای محمد (ص) از تو دختر سر فراز

ای نماز آورده بر خاکت نماز

حمد و تکبیر و دعا دلداده ات

سجده برده سجده بر سجاده ات

در نمازت رخ ، ز شرم حی فرد

گه سفید و گاه سرخ و گاه زرد

صبح می شد مهر رخسارت سفید

ظهر از آن نور ، سرخی می دمید

شامگاهان بس که میرفتی ز حال

زرد  می گردید نور آن جمال

حیف از آن صورت که آخر شد کبود

برگ گل را طاقت سیلی نبود

تو به اهل آسمان شمع رهی

زهره ای منصوره ای وجه اللهی

زهره و رخساره نیلی کجا

صورت حوریه و سیلی کجا

مسلمین ، روی کلامم با شماست

نسل آینده ، پیامم با شماست

این سخن فرموده پیغمبر است

منکر آن هر که باشد کافر است

گفت زهرا خلق من خوی من است

روح مابین دو پهلوی من است

مکتب من زنده از این دختر است

نسل من پاینده از این دختر است

جاودان ماند از او آثار من

بلکه آزارش بود آزار من

ضبط کن ای چرخ فریاد مرا

بشنوید آیندگان داد مرا

ناسپاسان ، دخت احمد را زدند   

فاش می گویم محمد (ص) را زدند

آنچه بیداد خزان با یاس کرد

درد آن را باغبان احساس کرد

در پی حفظ حریم خویشتن

مرد باید پشت درآید نه زن

هیچ دانی دختر خیرالبشر

از چه جای حیدر آمد پشت در

دید مولایش علی تنها شده

خانه اش محصور دشمن ها شده

بر دفاع شوهرش فردی ندید

بین آن نامردها مردی ندید

گفت باید پیش امواج خطر

یار بهر یار خود گردد سپر

من که تنها دختر پیغمبرم

پشت این در پیش مرگ حیدرم

فاطمه تنها طرفدار علیست

در هجوم دشمنان یار علیست

آن که باشد مرد این سنگر منم

اولین قربانی حیدر منم

چشم پوشیدم ز جان خویشتن

ای مغیره هر چه میخواهی بزن

این در کاشانه ، این پهلوی من  

این غلاف تیغ این بازوی من

من به جان زخم  علی را می خرم

گو چهل نامرد ریزد بر سرم

گر برآید شعله از کاشانه ام

یا که گردد قتلگاهم خانه ام

گر شود پرپر ز جور قاتلم

غنچه نشکفته در باغ دلم

گر رود از ضرب سیلی هوش من

گوشواره بشکند بر گوش من

گر شوم با کوه آتش روبرو

یا رود مسمار در قلبم فرو

گر رسد در پشت در جان بر لبم

افتم از پا پیش چشم زینبم

گر شوم در لحظه سقط جنین  

از جفای دشمنان نقش زمین

باز می گویم به آوای جلی

یا علی (ع) و یا علی (ع) و یا علی (ع)

کافران دست خدا را بسته اید ؟  

بازوی مشکل گشا را بسته اید ؟

راستی تسلیم اهریمن شدید ؟

راستی با شیر حق دشمن شدید؟

هر چه هتک حرمت از حیدر کنید

هر چه بر او ظلم افزون تر کنید

هر چه زان مظلوم گردانید رو

هر چه ماند استخوانش در گلو

گر برد شب ها به نخلستان پناه

ور بگوید راز خود هر شب به چاه

گر بریدش سوی مسجد با طناب

ور سلام او بماند بی جواب

من امیر المومنین می دانمش

پیشوای مسلمین می دانمش

هر چه آید پیش ، زهرا با علیست

اول و آخر کلامش یا علیست

فاطمه (س) ما را هدایت می کند  

رهبری سوی ولایت می کند

فاطمه (س) دید از عدو آزارها   

کشته شد در راه حیدر بارها

روز تنهائی به حیدر داد دست    

تا غلاف تیغ دستش را شکست

دید دشمن فاطمه (س) جان علیست

بلکه با جانش نگهبان علیست

گفت باید جان حیدر را گرفت

از علی (ع) دخت پیمبر(ص) را گرفت

دید جان مرتضی پشت در است

از امام خویش هم تنها تر است

پای تا سر بغض و خشم و کینه بود

کینه هایش کینه دیرینه بود

بغض حیدر شعله ور در سینه داشت

سنگ بود و جنگ با آئینه داشت

سنگ و آئینه نمی دانم چه شد ؟

آهن و سینه نمی دانم چه شد ؟

آن قدر گویم که در بیت خدا

 قل هو الله گشت از قرآن جدا

بر گلستان ولایت تاختند

غنچه را با لاله پرپر ساختند

لاله زیر خار و خس افتاده بود

باغبان هم از نفس افتاده بود

ظلم و طغیان تا قیامت زاده شد

این چنین اجر رسالت داده شد

آن علی را لاله نیلوفری

از جفای خارها شد بستری

گشت در باغ ولایت برگ برگ  

بود در فصل بهارش شوق مرگ

گاه رفت از تاب و گه در تاب شد

لحظه لحظه قطره قطره آب شد

گرچه آتش داشت آهش سرد بود

ناله بود و سوز بود و درد بود

درد حیدر در وجود خسته اش

یک جهان غم در دل بشکسته اش

درد تنهائی حیدر قاتلش

یا علی ذکر طپش های دلش

آفتابی بر فراز بام بود

دست و پا  می زد  ولی آرام بود

گاه چشمش بسته بودی گاه باز

گاه خامش گاه در راز و نیاز

نیم روزی دیده از هم باز کرد   

راز دل را با علی ابراز کرد

کرد با سختی به مولایش نظر

گفت محبوبم حلالم کن دگر

سوخت سر تا پا علی از این سخن

خواست تا جانش برون آید ز تن

ناله زد کی یاور بی یاورم

همدم و همسنگر بی سنگرم

ای نفس هایت صدای روح من  

ای به امواج بلا ها نوح من

هستی من جان من جانان من

این قدر بازی مکن با جان من

ای چراغ من مگو از خامشی

ورنه پیش از خود علی را می کشی

ای علی را سرو باغ آرزو

هر چه می گوئی حلالم کن ، مگو

بی تو عالم سر به سر غمخانه باد

خانه ی بی فاطمه ویرانه باد

نه دلم را از فراغت چاک کن

نه به دست خویش اشکم پاک کن

باز زهرا چشم خود را باز کرد

راز دیگر با علی ابراز کرد

کای پسر عم هر چه گویم گوش کن

آتشم را در درون خاموش کن

یا علی امروز چون گردید شام

عمر زهرای تو می گردد تمام

من که بستم چشم ، دست از من بشوی

شب تنم از زیر پیراهن بشوی

شب مرا تشییع کن تا آن دو تن

یک قدم نایند بر تشییع من

گر به تشییع من آید قاتلم

داغ محسن تازه گردد در دلم

گر نماز آرد به جسم پاک من

قاتل سنگین دل و سفاک من

ناله از هر بند بندم سر کنم

شکوه از تو پیش پیغمبر کنم

تا نشان ماند بجا از غربتم

بی نشان باید بماند تربتم

جون بدست خویش با رنج و تعب

پیکرم را دفن کردی نیمه شب

در کنار قبر پنهانم بمان

تا صدایت بشنوم قرآن بخوان

گرچه رفت از دست ، یار و یاورت

فاطمه ، تنهاترین همسنگرت

غم مخور داری یگانه یاوری

تربیت کردم برایت دختری

او تو را مردانه یاری می کند

مثل زهرا خانه داری می کند

شب که خاموشی و جانت بر لب است

چاه غم های تو قلب زینب است

ای مدینه ای همه سوز و گداز

ای شب تاریک ، صحرای حجاز

ای بیابان سکوت و اشک و خون

ای سپهر خیره چشم نیلگون

این سکوت این گریه پیوسته چیست ؟   

این صدای ناله آهسته چیست ؟

خشت خشت خانه ای را زمزمه است

ناله یا فاطمه یا فاطمه است

خانه ای دربسته ، نه ، در نیم باز

اهل آن چون شمع در سوز وگداز

دو کبوتر برده سر در بال هم    

هر دو گریانند بر احوال هم

کرده بر تن چار ساله بلبلی

رخت ماتم درغم خونین گلی

در کنار خانه چندین پیرمرد

پای تا سر سوز و اشک و آه و درد

باغبانی با دو دست خویشتن

کرده خونین لاله خود را کفن

ساعت سخت فراق آغاز شد

مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون آرا با رنج و ملال

هفت مرد و چار طفل خردسال

چار تن دارند تابوتی به دوش

دیده گریان سینه سوزان لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است

هستی و تاب و توان حیدر است

گوئی آن شب مخفی از چشم همه

هم علی تشییع شد هم فاطمه (س)

شهر پیغمبر محیط غم شده

زانوی سردار خیبر خم شده

آسمان بر اشک او مبهوت بود

جان شیرینش در آن تابوت بود

او پی تابوت زهرا می دوید

نه ، بگو تابوت ، او را می کشید

کم کم از دستش زمام صبر رفت

با دو زانو تا کنار قبر رفت

زانویش لرزید اما پا فشرد

دست ها را جانب تابوت برد

خواست گیرد آن بدن را روی دست

زانویش لرزید باز از پا نشست

کرد چشمی جانب تابوت باز

گشت با جانان خود گرم نیاز

کای وجودت عرش حق را قائمه

یاریم کن یاریم کن فاطمه

یاریم کن کز زمین بردارمت

با دو دست خود به گل بسپارمت

وای بر من مرده ام یا زنده ام

قبر تو یا قبر خود را کنده ام

آسمان ، اشک علی را پاک کن

جای محبوبم مرا در خاک کن

این چراغ چشم خون بار من است

این همان تنهاترین یار من است

صبر کردم تا شکست آئینه ام

ای نفس با جان برآ از سینه ام

یا محمد (ص) دختر خود را بگیر

لاله نیلوفر خو را بگیر

در دل شب پر شکسته بلبلی

برده بهر باغبان خونین گلی

گل مگو پامال گشته لاله ای

برگ برگش را صدای ناله ای

خاک ، گلی میشد ز اشک جاری اش

تا کند دستی ز رحمت یاری اش

ناگهان از آن بهشت بی نشان

گشت بیرون دست های باغبان

کای شکسته بال و پر بلبل بیا

وی به قلبت مانده داغ گل بیا

باغبانم ، هست و بودم را بده

یا علی یاس کبودم را بده

از چه یاسم این چنین پرپر شده

لاله من باغ نیلوفر شده

ای بیابان گل ز اشک جاری ات

آفرین بر این امانت داری ات

باغبان تا یاس پرپر راگرفت

اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

یا محمد (ص) از رخت شرمنده ام

فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخه یاست اگر بشکسته بود

دست های باغبانت بسته بود

یا محمد (ص) دخترت در خاک خفت

دردهای خویش را با من نگفت

اینکه بگرفتیش جانان من است

بلکه هم جان تو هم جان من است

قلزم خون کاسه صبر علیست  

خانه بی فاطمه قبر علیست

غصه ها را در دل صد چاک ریخت

بر تن محبوبه ی خود خاک ریخت

حبس شد در سینه تنگش نفس  

بود چون مرغ اسیری در قفس

رفته بود از دست نخل و حاصلش

خاک را گل کرد با خون دلش

سینه اش می سوخت از سوز سه داغ

کرد روشن از شرار دل چراغ

لب فرو بست و به یارش برد رشک

ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک

زمزم از دریای چشمش سر گرفت

مثل کعبه قبر را در برگرفت

ناله زد کای با وفا یار علی

ای چراغ چشم بیدار علی

همسرم دستی برون از خاک کن

اشک از رخسار حیدر پاک کن

ای ترابت گل ز اشک بوتراب

وی دعای شامگاهت مستجاب

بار دیگر یک دعا کن از درون    

جان حیدر با نفس آید برون

اشک من در دیده بی لبخند تو است

تکیه گاهم شانه فرزند تو است

ای سلام من به جسم و روح تو

جان فدای پیکر مجروح تو

ای شکسته پیش من آئینه ات

وی مدال دوستی بر سینه ات

آن قدر بر بغض من دامن  زدند

تا تو را در پیش چشم من زدند

کاش آنجا دست من بشکسته بود

کاش چشمم جای دستم بسته بود

خاز غم زد ، بر وجودم نیشتر    

هر چه گفتم عقده ام شد بیشتر

به که لب بر بندم  و زاری کنم    

 بر تو پنهانی عزا داری کنم

شعر (میثم) آتش جان من است

شعله های قلب سوزان من است

 

 

استاد غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۹
AHR

 

به نام خدا

 

با عرض سلام و آرزوی قبولی عزاداری های شما در ایام سوگواری سیدالشهدا علیه السلام

متاسفانه نتوانستیم در این دهه با شما همراه باشیم و اشعار محرم را در وبلاگ قرار دهیم ..

از شما عذرخواهی میکنیم

 

قصد داریم وقت و انرژی خود را تماماً صرف کانال تلگرام وبلاگ که الان بیش از 300 عضو دارد کنیم

بنابراین از شما خواهشمندیم در کانال تلگرامی ما عضو شوید و از اشعار زیبای همیشگی استفاده کنید

ما همیشه با وسواس و معیار های خاصی اشعار رو انتخاب کردیم و قرار دادیم ..

بنابراین شاید در کمیت مطالب ناموفق بوده ایم

اما همه ی شما بزرگواران از کیفیت مطالب تعریف و تمجید کرده اید ..

پس ما را همراهی کنید

 


 

کانال تلگرام وبلاگ "اشعار آئینی زائرانه" (کلیک کنید)

 

 


 

 

 

 

 


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مدح / مناجات

 

 

گـر نـگـاهـی بـه مـا کـنـد زهــرا

درد هـا  را  دوا  کـنـد زهــرا

 
بـر دل و جـان مـا صـفـا بـخـشـد

گـوشـه چـشـمـی بـه مـا کـنـد زهــرا


کـم مـخـواه از عـطـای بـسـیـارش

کـآنـچـه خـواهـی عـطـا کـنـد زهــرا


نـه عـجـب بـه شـأن او گـویـنـد

خـاک را کـیـمـیـا کـنـد زهــرا


ایـن مـقـام کـنـیـز او بـاشـد

تـا دگـر خـود چـه هـا کـنـد زهــرا


روز مـحـشـر کـه از شـفـاعـت خـویـش

حـشـر دیـگـر بـه پـا کـنـد زهــرا


هـمـچـو مـرغـی کـه دانـه بـرچـیـنـد

دوسـتـان را جـدا کـنـد زهــرا

 

سید رضا موید

 


کانال تلگرام  زائرانه  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۱۱
AHR

 

حضرت زهرا (س)   _  فاطمیه / سیاسی / ولایت

 

شـعـر ویـژه
 

 

منبر توحید ذاتا وامدار فاطمه است

حامل وحی است و وحی از آبشار فاطمه است

هم نبوت هم امامت در مدار فاطمه است

بهترین اوصاف رب در انحصار فاطمه است

لافتی تصدیق الا ذوالفقار فاطمه است

 

تا نوشتیم از خدا آیات کوثر جلوه کرد

نام  «زهـرا» آمد و «الله اکبر» جلوه کرد

عصمت زهرا شب قدر پیمبر جلوه کرد

گاه دختر جلوه کرد و گاه مادر جلوه کرد

نور خاتم جلوه ای از شاهکار فاطمه است

 

شهـپر جبریل با رخصت از این در ، شد بلند

خاکبوسی کرد فضه ، عاقبت  زر ، شد بلند

تا به پای حضرت صدیقه با سر شد بلند ...

رتبه ی ایمان سلمان صد برابر شد بلند

این مقام ویژه ی خدمت گذار فاطمه است

 

هست  زهرا «قاب قوسینِ» مصلای علی

جانماز فاطمه است عرش معلای علی

این علیِ فاطمه است و اوست ، زهرای علی

روی گردنبند زهرا نام زیبای علی

 روی سربند علی نقش و نگار فاطمه است

 

دین ، بدون فاطمه نوعی لطیفه سازی است

از تن سرزنده ی اسلام ، جیفه سازی  است

ننگ بر فکری که دنبال خلیفه سازی است

رهبری با شیوه ی شورا سقیفه سازی است

رهبر زهرایی ما افتخار فاطمه است

 

درد ما این است دین بازیچه ی تزویر شد

واژه ی «تکلیف» ذبح واژه ی «تدبیر» شد

دیدی آخر غفلت بسیار دامن گیر شد

آی حزب الله برخیزید ، آقا پیر شد

تحت فرمان ولی بودن شعار فاطمه است

 

خسته ایم از زهد تو خالی دنیا دوست ها

خسته ایم از طرز اسلام اروپا دوست ها

وای از لبخند استکبار دون ، با دوست ها

از خطاب تندرو گفتن ، به آقا دوست ها

این میانه رو  شدن ها انکسار فاطمه است

 

لشکر اسلام در خیبر ، توکل بایدت

سوریه ، لبنان ، یمن ، دست توسل بایدت

اربعینی در ریاضت ها تکامل  بایدت

تا چهل ساله شدن قدری تحمل بایدت

اربعین انقلاب ما بهار فاطمه است

 

رفت زهرا پشت در ، در با شتاب آتش گرفت

در هجوم تیرگی ها آفتاب آتش گرفت

شعله ها بالا که می رفتند آب آتش گرفت

فاطمه می سوخت اما بوتراب آتش گرفت

این وسط مسمار خونی اشکبار فاطمه است

 

آتش افروزان پر پروانه را انداختند

عده ای با پا در کاشانه را انداختند

پیش دختر مادری ریحانه را انداختند

پیش مادر نیز مرد خانه را انداختند

مرتضی با دست بسته بی قرار فاطمه است

 

عاقبت تابوت تشییع بدن آماده شد

فاطمه کم کم برای پر زدن آماده شد

زینبش با دیدن آن سه کفن آماده شد

عاقبت هرطور بود این پیرهن آماده شد

کربلا دعوا سر این یادگار فاطمه است

 

می رسد بالای گودال و زمان می ایستد

مادرش می آید و نبض جهان می ایستد

خواهرش بالای تل سینه زنان می استد

شمر بر روى جسمی نیمه جان می ایستد

ناله ای می آید ... آه غصه دار فاطمه است

 

محمد جواد پرچمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۱
AHR

 

حضرت زهرا (س)   _   شهادت

 

 

بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته

به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته

 

بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن

تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته

 

ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش

تو خود ریز آب بر رویش ، ولی آهسته آهسته

 

همه خواب و علی بیدار ، سرش بنهاده بر دیوار

بگرید از فراق یار ، ولی آهسته آهسته

 

حسن ای نورچشمانم ! حسین ای راحت جانم !

بنالید ای عزیزانم ، ولی آهسته آهسته

 

بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب

بخوان او را به تاب و تب ، ولی آهسته آهسته

 

روم شب ها سراغ او ، به قبر بی چراغ او

کنم زاری ز داغ او ، ولی آهسته آهسته

 

غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۳
AHR

 

   زبان حال حضرت زینب (س) با حضرت زهرا (س)  _  فاطمیه  

 

 

وقتی سرت را روی بالش می گذاری
آنقدر می ترسم که دیگر برنداری

تو آفتاب روشنی در خانه ی ما
تو آفتاب روشنی هر چند تاری

فردا کنار سفره با هم می نشینیم
امروز را مادر اگر طاقت بیاری

تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که
آیینه بودی و شدی آیینه کاری

آلاله می کاری و باران می رسانی
چه بستر پر لاله ای ؟ چه کشت و کاری

آنقدر تمرین می کنی با دست هایت
تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری

بگذار گیسویم به حال خویش باشد
اصلا بیا و فرض کن دختر نداری ...

 

علی اکبر لطیفیان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۱
AHR