زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار شهادت حضرت زینب» ثبت شده است

 

حضرت زینب (س)  _  ولادت / مدح / ذکر مصیبت

 

 

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
امشب که از نسیم حضوری لبالب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است

امشب شب ملیکه دادار زینب است

 

این جلوه جلوه‌های شبی بی کرانه است
این جذبه جذبه ی حرمی بی نشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعله ی نگهی عاشقانه است
از هر لبی که می شنوی این ترانه است

عالم محیط و نقطه ی پرگار زینب است

 


متن کامل این شعر در  ادامه مطلب


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۲
AHR

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

تا حشر ، صابـران جهـان را امـام صبر

 

از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه

مثـل حسـین ، زینـت آغـوش فـاطمه

 

سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری

زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری

 

بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره ای

در چشـم اهـل بیت ، حسین دوبـاره ای

 

در گفتن ثنای تو طول زمان کم است

بر چون تو شیر زن  لقب قهرمان کم است

 

بایـد نمــاز ، سجـده بـرد بر سجود تو

ای پنج تن خلاصه شـده در وجـود تو

 

وقتی که بر خطابه زبان بـاز می کنی

الحق که مثل فاطمه اعجاز می کنی

 

وقـت خطابه نطق تو یادآور علی ست

در شهر کوفه محمل تو منبر علی ست

 

زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی

شهر شهادت است حسین و درش تویی

 

روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو

خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو

 

بیت الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت

گردد حسین بر سـر نـی دور محملت

 

وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود

دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود

 

می بود اگر به مقتل خون با تو همنشین

ایـوب هم بـه صبر تو می گفت آفرین !

 

کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را

دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را

 

گردیده بود مقتـل خون حائر حسین

تـو زیـر تازیانه شـدی زائـر حسین

 

بر جـای جـای تیر و سنان بوسه هـا زدی

با جد خـود رسـول خـدا هم سخـن شدی

 

گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو

گفتـی که ای سـلام ملائک بـه جان تو

 

این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست

این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده ای

در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده ای

 

مـه طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها

خـون می گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها

 

نیزه شکسته ها بـه سویت چشم دوختند

بـا شعله هـای آه تـو پیــوسته سوختند

 

در حیرتـم چـگونـه زیارت جـدا شـدی

گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی

 

وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه

می شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه

 

زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود

می رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود

 

ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد

زان حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد

 

خواهر ! برو که همره تو دست داور است

تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است

 

دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست

هرجا سفر کنی سر من ساربان توست

 

 

غلامرضا سازگار 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۱
AHR