زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت زهرا» ثبت شده است

 

 

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

 

پرواز می‌دهیم که بال و پرت کنیم
معراج می‌بریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی‌ات
وقتش رسیده است مقرب‌ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می‌دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه‌ای بده
تا صاحب زلال‌ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می‌خواستیم آینه‌ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده‌است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است؛ با پدرِ فاطمه شدن
از خانواده‌ی پسری ابترت کنیم

می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه‌اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه‌ای که جلوی نوری نمی‌شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می‌برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی‌شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می‌شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می‌خواست، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند

دستی که پیش خانه‌ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه‌ی آنکس نماز نیست

او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه‌ی شکوفه‌ی عصمت، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می‌شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وقتی شب زفاف، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود
روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه‌هاش همیشه زبانزد است
از بس که دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه‌ها بی‌حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می‌شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد

بی‌فاطمه که شیعه شکوفا نمی‌شود
شیعه مرید دشمن  زهرا نمی‌شود

دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می‌شدند درختان بدون سر
امروز می‌دهند ثمرهای این چنین
سر می‌دهیم و منت یاغی نمی‌کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چنین
دارد بساط کفر زمین جمع می‌شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین

دل‌های ما همیشه پر از  یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۵۲
AHR

حضرت زهرا سلام الله علیها

 

دل من بی تو  «دیر یا زود» است
بی تو آیینه بود و نابود است

دور افتاده پلکم از رویت
سایه از آفتاب مطرود است

تکیه بر خویش فاش­گوی بلاست
درد پهلو ز دست مشهود است

مگر آیی ز کوی رنگرزان
که لباس تو جلوه­ آلود است

چشم در رفتن از خود است چو تو
یکی از شیعیان ما رود است

رو گرفتی به زلف خویش ز من
سر شعله خضابش از دود است

خنده ­ات طول اگر کشید چه باک
دیر هم در مذاق ما زود است

راه خود را گرفته گویا درد
حالت انگار رو به بهبود است

زخم اگر خورده ­ای کرامت توست
سیب این باغ طعمه ­ی جود است

باغ داری به تن نه پیراهن
میخکت تار و لاله­ ات پود است

پشت هیزم نمی­ رسد به بهشت
این حرامی ز چوب نمرود است

 

محمد سهرابی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۲۲:۴۹
AHR

 

فاطمیه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 

هیچکس نیست که دستی به دعا بردارد
یا که باری ز سر شانه‌ی ما بردارد

هرکه زخمی به تن از خیبر و خندق دارد
آمده تا که از این خانه دوا بردارد

حُرمت خانه‌ی ما حُرمت بیت‌الله است
فاطمه با پدرش شأن برابر دارد

آنقدر زود درِ خانه پر از آتش شد
که نشد صاحب این خانه عبا بردارد

پسری شد سپر و مادری از پا افتاد
فضه آمد که مگر فاطمه را بردارد

سوره‌ی کوثر حیدر سر راه افتاده
کاش پا از سر قرآن خدا بردارد

با پر زخمی خود راه  سپاهی را بست
که علی را ببرد خانه و یا...  بردارد

 

 

 محمد بختیاری           

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۲
AHR

 

حضرت زهرا (س)   _   شهادت

 

 

بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته

به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته

 

بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن

تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته

 

ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش

تو خود ریز آب بر رویش ، ولی آهسته آهسته

 

همه خواب و علی بیدار ، سرش بنهاده بر دیوار

بگرید از فراق یار ، ولی آهسته آهسته

 

حسن ای نورچشمانم ! حسین ای راحت جانم !

بنالید ای عزیزانم ، ولی آهسته آهسته

 

بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب

بخوان او را به تاب و تب ، ولی آهسته آهسته

 

روم شب ها سراغ او ، به قبر بی چراغ او

کنم زاری ز داغ او ، ولی آهسته آهسته

 

غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۳
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

ببین می توانی بمانی ، بمان
عزیزم تو  خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من !  آسمانی !  بمان

اگر  می شود می توانی بمان

تو  نیلوفرانه  ترین  یاس  شهر
وجود تو کانون احساس  شهر
دعا گوی هر قدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر

نباشی ، چه آبی چه نانی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت ؟
چه  شد ماجرای  سپر ماندنت ؟
چه شد پای حرف پدر ماندنت ؟
پس از غصه ی پشت در ماندنت...

ندارد علی همزبانی...  بمان

برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف ، سنگ لحد می شود

تو باید غمم را بدانی بمان

چرا اشک را آبرو می کنی ؟
چرا چادرت را رفـو می کنی ؟
چرا استخوان درگلو می کنی ؟
چرا مرگ را آرزو می کنی ؟

چه کم دارد این زندگانی ؟  بمان

 

 

مصطفی صابر خراسانی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۱
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

وای از این بازی که تو با صبر حیدر می‌کنی
چشم بر هم می نهد ، چادر که بر سر می‌کنی

آه ای  «اَمّن یُجیبِ»  دختران بی پناه
زینبتت را پس چرا اینگونه مضطر می کنی

با توام در !  با تو تا دیوارها هم بشنوند
عشق یاسین است این یاسی که پرپر می‌کنی

قصه‌ی پهلوی تو بغض خدا را هم شکست
اشک او را شبنم آیات کوثر می‌کنی

بازوانی را که این شلاق ها بوسیده اند
جای لب های محمد (ص) بود ،  باور می‌کنی ؟

با عبورت آخرین بار است از بوی بهشت
کوچه های شهر غمگین را معطر می‌کنی

بی حرم می مانی و از حسرت گلدسته هات
در مدینه خون به قلب هر کبوتر می‌کنی

نیمه شب مثل نسیم از کوچه ها رد می شوی
شاعران مست را بی تاب مادر می‌کنی

مثل آن روزی که پیشاپیش مردم می رسی
با نگاهی این غزل را هم تو محشر می‌کنی

 

قاسم صرافان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۶:۵۷
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم

خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم

وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم ...

زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم

با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

 

حسین رستمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست دعا کن به خدا محتاجیم

 

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم

باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

آن کسانی که به آئین خدا محتاجند

به بیانات تو در دین خدا محتاجند

 

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی که فراموش شده

از رسول دو سرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

پهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزن

باز هم فاطمه !  از حق علی حرف بزن

 

تو همان جمع فضائل ، تو همان جمع صفات

تو همان جلوه ی توحید و همان جلوه ی ذات

احتجاجات تو لبریز دلیل و آیات

راه بیراهه شود !  دم نزنی تو...!  هیهات

بگو این فتنه ی با رأیت اسلام از چیست ؟

بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟  

 

با ولای تو نوشتند نجات ما را

با تو امروز نداریم غم فردا را

پس مگیر از لب ما خواهش «یا زهرا» را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

امت واحده محتاج تو و یاری توست

شور بیداری اسلام ز بیداری توست

 

از تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیم

اهل بنده شدن و اهل عبادت باشیم

در خوشی های زمان یاد قیامت باشیم

همه جا گوش به فرمان ولایت باشیم

چیست فرمان ولایت ؟  همه با هم بودن

همه در دایره ی فاطمه با هم بودن

 

ای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای تمام

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه ی خود باز نما :

 

غم علی ،  غصه علی ، ناله علی ، آه علی

نور الله علی ، شمس علی ، ماه علی

اول و آخر و معراج علی ، راه علی

پهلویم داد شهادت :  ولیُ الله علی

خوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

 

چند وقتی ست سرم روی تنم می افتد

دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

نقش لاله به روی پیرهنم می افتد

دست من کار کند ، مطئنم می افتد

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

 

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سر بار شدن خسته شدم

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

شانه از دست من افتاد ، دل زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوخت

 

آن قدر آب شدم من که تنی نیست که نیست

مثل تصویر شدم من ، بدنی نیست که نیست

جز  «حلالم کن علی جان!»  سخنی نیست که نیست

هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست

کاشکی زودتر این پیرهن آماده شود

بهر فردای حسینم کفن آماده شود

 

علی اکبر لطیفیان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۱
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

 

یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد

افتاد بر زمین و دوباره کشیده شد

 

آه از نهاد عرش خدا هم بلند شد

وقتی که غنچه با گل از این باغ چیده شد

 

مادر که رفت پشت در خانه ایستاد

یک مرتبه صدای شکستن شنیده شد

 

شعله کشید از درِ مان آتشی و بعد

این روضه های کرب و بلا آفریده شد

 

از این طرف که دست یدالله بسته شد

قد چو سرو مادر از آن سو خمیده شد

 

هنگام بردن علی از آستان در

یک قطره خون به روی عبایش چکیده شد

 

دستی نوشت فاطمه چندی مریض شد

اما کسی نگفت که زهرا شهیده شد

 

طاقت می آورید بگویم برایتان :

هنگام غسل پهلوی مادر چه دیده شد ؟

 

بازو کبود ، سینه کبود و بدن کبود

از فرط گریه چشم حسین و حسن کبود

 

مهدی نظری

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۲
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

در بسترم و خسته ام و تاب ندارم

شب ها من از آن ضربه ی در خواب ندارم

 

انگار بعید است دگر زنده بمانم

بر گونه به جز گریه و سیلاب ندارم

 

با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص

غیر از دل پر آه به محراب ندارم

 

از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم

جز خون که ز سینه رودم آب ندارم

 

از روی علی بس که رخ خویش گرفتم

خجلت زده ام چهره ی شاداب ندارم

 

در صورت من نقش ز پستی و بلندی است

جز روی ورم کرده در این قاب ندارم

 

از ضربه ی آن دست نشست ابر به رویم

خاموش شدم هاله ی مهتاب ندارم

 

چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان

آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم

 

مجتبی صمدی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۳
AHR

 

زبان حال امیرالمومنین (ع) با حضرت زهرا (س)    _    فاطمیه

 

 

 

به التماس نگاه یتیم های خودت

به دست های کریمانه ی دعای خودت

بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

فقط برای نرفتن دعا کنی ...  باشد ؟

برای بی کسی من دعا کنی ...  باشد ؟

 

همین که دیدمت از صبح بهتری امروز

به سفره نان خودت را می آوری امروز

دوباره دست به پهلو نمی بری امروز

نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز

که گفته پیر شدی یا جوانی ات رفته ؟

خدای من نکند مهربانی ات رفته

 

تو بار رفتن بستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین بستر هستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین شعله نشستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین کوچه شکستی ، علی حلال کند ؟!

تو را به جان حسینت نگو حلالم کن

از این غریب بخر آبرو حلالم کن

 

کمی مراقب خود باش ، فکر جانت باش

به فکر من نه ، کمی فکر کودکانت باش

تو باش ! با تن زخم و قد کمانت باش

بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش

همان که بست در این خانه دست حیدر را

مخواه باز ببیند شکست حیدر را

 

خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی ؟

که دست بی کسی ام را به دست من دادی

اگر به دخترکت چند تا کفن دادی

بگو برای حسین از چه پیرهن دادی ؟

چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند

نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند

 

محمد بیابانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۰۳
AHR

 

حضرت زهـرا (س)   _   مدح / مناجات

 

بهشت هستی و عطر معطری داری
همیشه آب و هوای مطهری داری
به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند
تو از قدیم دم ذره پروری داری
صحیفه ی تو تماما تنزل وحی است
از این لحاظ تو قرآن دیگری داری
یتیم مکه بدهکار مهربانی توست
تو گردن پدرت حق مادری داری
یگانه علت غایی خلقتی زین رو
تو با تمامی خلقت برابری داری
ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولایتی که تو داری ولایت کبراست

 


نسخه ی کامل این شعر را در   « ادامه مطلب »   بخوانید .


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

هرگز ندیده است کسی مادر این چنین

یک بستری چنین و شکسته پر این چنین

 

شهر مدینه هیچ کسی را چنین نزد

جز تو نداشت شاخه ی نیلوفر این چنین

 

مزد رسالت پدرت دست کوچه بود

اجرت کسی نداد به پیغمبر این چنین

 

از جای جای پیرهنت تکه ای کم است

شاید گرفته است به میخ در این چنین

 

حالا نفس نفس زدنت کند تر شده

دارد شکستگی تو دردسر این چنین

 

چندین شب است دست تو بالا نیامده

شانه نخورده است موی دختر این چنین

 

معلوم می شود تو مداوا نمی شوی

زانو بغل گرفته اگر حـیـدر این چنین



علی اکبر لطیفیان
 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 طفلی حسن که شاهد رازی مگو شده

 رازی که باعث غم و بغض گلو شده

 

 زانو بغل گرفته و خون گریه می کند

 از بعد ماجرای فدک زیر و رو شده

 

 در خانه می نشیند و  بیرون نمی رود

 در کوچه با چه حادثه ای رو به رو شده ؟

 

 آتشفشان غیرت او شعله می کشد

 شاید کسی مزاحم ناموس او شده ؟

 

 حس می کنم که باز زمین خورده مادرم

 دیدم که چادرش دو سه جایش رفو شده

 


وحید قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۳
AHR