زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر شهادت حضرت علی» ثبت شده است

امیرالمومنین علیه السلام

 

نام ما را بنویسید پریشان علی

شیعه مملکت و خطه‌ی سلمان علی

همه شب سفره‌ی ما پر شده با نان علی

کار زهراست که هستیم مسلمان علی


سالیانی است که مسکین و فقیر نجفیم

پادشاهیم، غلامان امیر نجفیم


شاه ما صاحب لوح و قلم است ای مردم

مهربان است خدای کرم است ای مردم

مونس لحظه‌ی شادی و غم است ای مردم

از علی هر چه بگوییم کم است ای مردم


ما کجا مدح علی، هرچه بگوییم خطاست

مدح او کار خداوند و نبی و زهراست


او همان است که مانند خدایش یکتاست

مثل او نیست نگردید علی بی همتاست

ذکر خیرش همه دم بر لب اهل بالاست

یک تنه صاحب هر معجز پیغمبر هاست

 

عالمی حسرت یک لقمه‌ی نانش دارد

آسمان تکیه به دست پسرانش دارد

 

از همان روز ازل تا ابد آقاست علی

شاه خاکی همه مردم دنیاست علی

بین صاحب نفسان محشر کبراست علی

همه‌ی زندگی حضرت زهراست علی


ایها الناس ستون همه‌ی عالم اوست

پدر فاطمیون همه‌ی عالم اوست


حیف این شاه که هم‌درد دلش غم‌ها شد

رفت پیغمبر و در شهر علی تنها شد

یک مدینه به خدا دشمن این آقا شد

فاطمه داد پسر تا که دو دستش وا شد


ناگهان پشت در خانه‌ی او محشر شد

دید با چشم خودش فاطمه‌اش مضطر شد


بعد زهرا همه شب کار علی زاری بود

دوره بی‌کسی و غربت و بی‌یاری بود

زخم روی دل مولا چه قدر کاری بود

تا نفس داشت فقط گرم عزاداری بود


روزگار از غم تنهایی او می‌کشد آه

همه شب گفت فقط درد دلش را با چاه

 

کوفه کردند فزون درد سر مولا را

نگرفتند دمی دور و بر مولا را

خون نمودند دمادم جگر مولا را

بین محراب شکستند سر مولا را


رفت و محراب شد از غصه او جان برلب

نقشه‌ها در سر کوفه است برای زینب

 

 

محمدحسین رحیمیان

 

 



 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۴۲
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)   _   شهادت

 

 

خداحافظ ای کوفه ای شهر غم

که درکام من کرده ای زهر غم

 

خداحافظ ای سجده گاه علی

که چشم تو مانده به راه علی

 

خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها

دگر نشنوی از عـلـی آه ها

 

خداحافظ ای روز ها ، روزه ها

دعا ها ، مناجات ها ، سوز ها

 

خداحافظ ای کوچه های خموش 

نیارد علی نان و خرما به دوش

 

خداحافظ ای نان خشک و نمک

خداحافظ ای ماجرای فدک

 

خداحافظ ای بیت الاحزان او

خداحافظ ای قبر پنهان او

 

خداحافظ ای بی وفا دوستان

خداحافظ ای آتش و ریسمان

 

خداحافظ ای کوچه ی پر ز دود

خداحافظ ای داغ یاس کبود

 

خداحافظ ای انتظار اجل

خداحافظ ای زانوی در بغل

 

خداحافظ ای خشم لب دوخته     

خداحافظ ای خانه ی سوخته

 

خداحافظ ای چشم حلقه به در

یتیم دوباره شده بی پدر

 

خداحافظ ای پر طنین ماذنه

که دلسنگ زشتی شکست آینه

 

بگو تیر مرغ شباهنگ خورد

دل شیشه اش از همه سنگ خورد

 

بگو این حقیقت به اهل مجاز

نماز است از من ، نه من از نماز

 

به خون گو به مسجد رخم تر کنند

نماز مرا بلکه باور کنند

 

به حمدی که من از دو لب رانده ام

به حمد همه فاتحه خوانده ام

 

بگو جز غم جهل مردم نخورد

بگو در همه عمر گندم نخورد

 

کسی را چو من دهر تنها نکرد

زدم هم دری را یکی وا نکرد

 

ندیده در ایام چشم سحر

ز خورشید چشمم سحر خیز تر

 

غم و دردم امشب به پایان رسید

به زهرا بگویید مهمان رسید

 

خداحافظ ای بوریا نان جو

کهن جامه و وصله ی نو به نو

 

خداحافظ ای سجده گاه علی

که مانده نگاهت به راه علی

 

خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها

دگر نشنوید از علی آه ها

 

رساندی تو ای کوفه جان بر لبم

مدارا کن ای کوفه با زینبم

 

میالا به نام خود این ننگ را

بگیر از کف کوفیان سنگ را

 

خدا حق ز حق ناسپاسان گرفت

علی از علی ناشناسان گرفت

 

الا کوفه کو یوسف مصطفی

چه کردی علی را تو ای بی وفا

 

به شامم فلک آفتابی نداد

سلام علی کس جوابی نداد

 

خداحافظی کرده ام با همه

که چشم انتظارم بود فاطمه

 

خدایا ز کارم گره وا شده

خدایا دلم تنگ زهرا شده

 

غم و دردم آخر به پایان رسید

به زهرا بگویید مهمان رسید

 

یقین دوخته چشم زهرا به من    

نشان می دهد محسنم را به من

 

نشان تا دهم فرق بشکسته را     

نشانم دهد بازوی خسته را

 

بیا ای غروب سعادت بیا

نجات علی ... ای شهادت بیا

 

 حاج علی انسانی

 

 

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۹
AHR

 

 

حضرت علی (ع)  _  شهادت

 

 

پلک های نیمه بازش آیه های درد بود

آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

 

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش

عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

 

زخم فرقش ، ترجمان عمق زخم سینه بود

کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود

 

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است

این دم آخر ، به یاد میخ در افتاده است

 

در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست

زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرالنساست

 

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند

نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

 

معنی  فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه  ی او روشن است

حیدر مظلوم سی سال است ، فکر رفتن است

 

کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش  شده

ماجرای کوچه سی سال است ، کابوسش شده

 

غصه ی آن کوچه سی سال است ، پیرش کرده است

کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است

 

اضطراب زینب او را برده در هُول  و ولا

زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

 

گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود

معجر زینب برایش روضه های باز بود

 

دانه های اشک او می گفت با صد شور و شین

کربلا عباس من ! جان تو و جان حسین

 


وحید قاسمی

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۲
AHR

 

 

امیرالمومنین علی (ع)   _   شام غریبان

 

 

دیدار یار ، حیدر کرار می رود

نزد شهیده ی  در و دیوار می رود

او میهمان بانوی بازو شکسته است

با پرسشِ جراحتِ مسمار می رود

فرق شکسته زائر پهلو شکسته شد

دارد علی به موعدِ دیدار می رود

از سینه خون نمی چکد اما چو مادرش

دنبال یار زینب غمخوار می رود

تابوت روی دوش حسین و حسن ولی

جسم علی به وادی اسرار می رود

دنبال نعش فاتح خیبر به چشم تر

یک نوجوان ، امیر علمدار می رود

جبریل در میان ملائک به سر زنان

از کوفه تا نجف چه عزادار می رود

یا رب چگونه باور این غصه ممکن است

 در خاک جسم حیدر کرار می رود

با کوهی از شکایت و انبوهی از فراق

مولا به نزد احمد مختار می رود

وقتی امیر اشک و مناجات دفن شد

دیگر حسن به غربت بسیار می رود

 

 

حاج محمود ژولیده

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۰
AHR

 

 

حضرت علی (ع)   _   ذکر مصیبت

 

 

ای ولی نعمت من ، دلبر و دلدار علی
می زند هر نفسم نام تو را جار علی
هیچ کس جز تو مرا نیست خریدار علی
کمکم کن بشوم میثم تمار علی


آمدم کار مرا باز تو راه اندازی
وقت آن است به این بنده نگاه اندازی


از تو یک عمر فقط لطف و محبت دیدم
یا علی گفتم و یک عالمه رحمت دیدم

دم به دم بر سر این سفره عنایت دیدم
از غلامان تو آن قدر کرامت دیدم


معجزه می کند آنکه به تو وابسته شود
به محب تو محال است دری بسته شود

وای از غصه جانسوز جدایی نجف
نرود از دل من میل گدایی نجف

منم آقا همه ایام هوایی نجف
مردم از دوری ایوانِ طلایی نجف


کاش من صحن تو را با مژه جارو بکشم
سحری در حرمت از ته دل هو بکشم


آمدم سوی تو ای شاه به قصد یاری
اشک چشمم شده از بی کسی تو جاری
ای که بوده روی دوش تو غم بسیاری
کمرت تا شده بود از غم بی عمّاری


چون تو مظلوم در این ارض و سما نیست علی
حق تو این همه غربت به خدا نیست علی


از چه بستند ید بت شکنت را ای وای
دیده ای سوختن یاسمنت را ای وای
پیر کردند تو را و حسنت را ای وای
شرم از فاطمه لرزاند تنت را ای وای


بین دیوار و دری زندگی ات ریخت بهم
زخم شد بال و پری زندگی ات ریخت بهم


آسمان ها همه از داغ تو گریان آقا
کوفه آورد به روی لب تو جان آقا
گفت کافر به شما بنده شیطان آقا
وای من ، کشت تو را حافظ قرآن آقا


عرش لرزید به خود تا که شکستند سرت
شد همین ضربه ولی مرهم زخم جگرت


رفتی و زینب و کلثوم تو دلگیر شدند
حسنین تو علی زخمی تقدیر شدند

« آن یتیمان که سر سفره تو سیر شدند
لب گودال رسیدند ، همه شیر شدند »


کوفه این بار غلام طمع گندم شد
زیر نیزه تن زخمی حسین ات گم شد

 


محمدحسین رحیمیان

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۸
AHR

 

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)   _  ضربت خوردن

 

 

نمک و شیر را به دستش داد

با هزار و یک آرزو دختر

گفت ای دخترم کجا دیدی

دو غذا روی سفره ی حیدر

دخترش دست را جلو آورد

تا نمک را ز سفره بردارد

تا که در هم نگاهشان گره خورد

دید بابا دو چشمِ تر دارد

 

گفت بابا که دخترم امشب

زخم های دلم عمیق تر است

از روی سفره شیر را بردار

که علی با نمک رفیق تر است

 

بعد افطار با دو دیده ی خیس

گرچه با دخترش تبسم کرد

حال بابا عجیب بود عجیب

دخترش دست و پای خود گم کرد

 

دید هر لحظه بی قرار تر است

آن ابر مردِ بی نظیر و شجاع

خیره می شد به آسمان ، می خواند

زیر لب آیه های استرجاع

 

شب به نیمه رسیده و دیگر

موقع رفتن امیر شده

کودکان گرسنه منتظرند

حرکت کن علی که دیر شده

 

پس عبا را به دوش خود انداخت

کیسه را پر ز نان و خرما کرد

مثل هر شب پس از  "به نام خدا"

یک توسل به نام زهرا کرد

 

در دلش مجلسی ز روضه به پا

باز با قصه ی جوانش شد

فقط انگار روضه خوان کم داشت

درب و دیوار روضه خوانش شد

 

سمت مقصد ، علی که حرکت کرد

ناگهان چشم او به در افتاد

در برایش چه روضه ای می خواند

یاد گیسوی شعله ور افتاد

 

شعله ها را کمی خنک تر کرد

اشک چشمان حیدر کرار

در هیاهوی روضه های در

نمکی هم به روضه زد دیوار

 

بعد مرغابیان داخل صحن

میخِ در ،  سد راه مولا شد

حرف میخ دری وسط آمد

در دل بوتراب غوغا شد

 

قلب حیدر رها شد از کوفه

رفت سمت مدینه ی زهرا

تیزی میخ یک طرف ، وای از

داغی میخ وسینه ی زهرا

 

مرتضی ناگهان به خود آمد

میخ را از عبای  خود وا کرد

پای خود را درون کوچه گذاشت

یاد کوچه دوباره غوغا کرد

 

روضه را کوچه سخت تر می خواند

یاد نامردمان بی انصاف

یاد چشم نبسته ی حیدر

یاد سیلی ، طناب ، فحش ، غلاف

 

بعد از آن بین کوچه ی تاریک

در دلش شور و همهمه افتاد

در سکوت شبی پر از غصه

یاد تشییع فاطمه افتاد

 

قلبش از بی وفایی محضِ

تک تک مردمان کوچه گرفت

بی وفایی هوای خواندن کرد

روضه را از دهان کوچه گرفت

 

کیسه کم کم سبک شد و مولا

سهم خرمای کودکان را داد

داشت کم کم دم اذان می شد

کاخرین قرص های نان را داد

 

آسمان و زمین همه محوِ

قدرت گام استوار علی ست

سمت مسجد روانه شد حیدر

ابن ملجم در انتظار علی ست

 

رکعتی با خدای خود دل داد

بعد افتاد روی سجاده

بین محراب غرق خون خود

فاتح خیبر است افتاده

 

بی رمق گفت وای اگر بیند

غرق خون پیکر مرا زینب

کاش می شد سرم شود بسته

تا نبیند سر مرا زینب

 

روضه اینجا رسید و دل خون ها

دل به دریای رستخیز زدند

روضه خوان های شعر نوزدهم

همه به کربلا گریز زدند

 

یا علی زینب تو تاب نداشت

که شکسته سر تو را بیند

لیک خواهد رسید آن روزی

که سری را به نیزه ها بیند

 

 

مهدی مقیمی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
AHR

 

 

 امیرالمومنین علی (ع)   _   شهادت

 

 

ای تیغ مرا لبالب از  یا رب  کن

ای تیغ بیا و راحتم امشب کن

بشتاب و سر مرا شکاف اما باز

رحمی به دل سوخته ی زینب کن

ای تیغ زمان ، زمانه ی نیرنگ است

بشکاف سرم که سینه ام خون رنگ است

یک بار نشد که سیر رویش بینم

بشتاب دلم برای محسن تنگ است

ای تیغ پرِ  پر زدنش را بزنند

آن مرغ که قید ماندنش را بزنند

ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد

مردی که به پیش او زنش را بزنند

امروز نه آن دم علی از پا افتاد

تا خانم من زیر قدم ها افتاد

یک شهر برای بردنم رد میشد

از روی دری که روی زهرا افتاد

ای وای ندیدی که چه دیدم آن روز

او خورد زمین و من بریدم آن روز

از پهلوی میخ کوب زهرا آن روز

با دست خودم میخ کشیدم آن روز

 

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۳
AHR

 

 

حضرت علی (ع)   _   شهادت

 

 

ادا کردند هنگام عبادت حـق مولا را 
ز خونش آبرو دادند بیت حـق تعالی را 


از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست 
که بعد از فاطمه زندان خود می دید دنیا را 


میان دوستان هـم انفرادی بود زندانش 
چو شمع انجمن کشتند آن تنهای تنها را 


ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون 
الا  یا اهل عالم  تسلیت ،  کشتند  مولا را 


علی  بی هوش در محراب خون افتاده بود اما 
به زخم خویش حس می کرد اشک چشم زهرا را 


دوباره از درون زخم او  فـواره  می زد خون 
ز رویش هرچه یاران پاک می کردند خون‌ها را 


الهی تا  قیامت خـون  بگرید  چشم  زیبایی 
که از خون لاله گون کردند آن رخسار  زیبا را 


حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن 
که  چشم  دختر زهرا نبیند زخم بابا  را 


سلام سجده  تا  صبح  جزا  تقدیم  مظلومی 
که بخشید آبرو با خون خود شب های احیا را 


گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» 
علی با چهره ی خونین  شفاعت می کند ما  را 

 

 

غلامرضا سازگار

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۲:۴۷
AHR

 

 

امیرالمومنین علی (ع)   _   شهادت

 

 

ای نخل ها چرا همه امشب خمیده اید

افسرده ، سینه سوخته و داغ دیده اید

ای چاه های خسته ی کوفه علی کجاست ؟

آیا صدای ناله ی او را شنیده اید ؟

در مسجد ای نماز گزارانِ داغدار

بنشسته سر به جیب خموشی کشیده اید

افسرده ، دل شکسته ، پریشان و نا امید

گویا تمامتان ز علی دل بریده اید

ای داغ دیدگانِ علی ناله سر کنید

ساکت نسشته اید و خموش آرمیده اید

ای دشمنان دین خدا با کدام جرم

هنگام سجده فرق علی را دریده اید

مرغابیان ! شما که گرفتید عبای او

در لانه ها چرا همه ساکت خزیده اید

عمّامه زرد و چهره ز عمّامه زرد تر

ای رنگ ها ز صورت مولا پریده اید

ای ناله ها ز داغ علی بس که سوختید

آتش درون سینه ی ما آفریده اید

ای اهل بیت جان به فداتان که از کرم

سوز درون «میثمتان» را خریده اید

 

 


غلامرضا سازگار

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۰
AHR

 

 

حضرت علی (ع)  _  شهادت

 

 

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند

دستهای پینه دارش استراحت می کنند

 

نخل ها ازغربت و بغض گلو راحت شدند

مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

 

ای خوارج ، بهترین فرصت برای دشمنی ست

شمع بیت المال را روشن کنید ، او رفتنی ست

 

درد را با گریه های بی صدا آزار داد

با لباس نخ نمایش ، کوفه را آزار داد

 
مهربانی نگاهش حیف مشکل ساز بود

روی مسکین ها در دارالخلافه باز بود

 

دشمنانش در لباس دوست بسیارند و او

بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

 

سادگی سفره اش خاری به چشم شهر بود

 مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

 

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند

درعوض ، در حق او هر خانه نفرین می کند

 

حرص اهل مکر ، از بنده نوازی علی ست

داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست

 

گام در راه فلانی و فلان برداشتند

از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند

 

جرم سنگینی ست ، بر لب خنده را برجسته کرد

چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد

 

جرم سنگینی ست ، تیغ ذوالفقاری داشتن

زخمها از بدر و خیبر یادگاری داشتن

 

جرم سنگینی ست ، از غم کوله باری داشتن

مثل پیغمبرعبای وصله داری داشتن

 

جرم سنگینی ست ، بر تقدیر حق راضی شدن

با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن

 

جرم سنگینی ست ، جای زر ، مقدر خواستن

در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن

 

جرم سنگینی ست ، در دل عشق زهرا داشتن

سالها در سینه داغ کهنه ای را داشتن

 

هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود

تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود

 

پشت در ، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد

زخم بازویی ، امیرالمومنین را پیر کرد

 

مرگ سی سال است که بر او ، خنجر از رو می کشد

هر چه مولا می کشد ، از درد پهلو می کشد

 

 

وحید قاسمی

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۳
AHR

 

 

حضرت علی (ع)   _  شهادت

 

 

دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد

وقتی تو را بابای من دنیا ندارد

رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه

حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد 

رفتی برای زینب تو خستگی ماند

دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد

خونت نوشته گوشه محراب مسجد

این کوه طور عاشقی موسی ندارد

دنیا پدر جان تا خود روز قیامت

مانند تو گریه کن زهرا ندارد

رفتی و از این شهر بردی مهربانی

کوفه برای ماندن ما جا ندارد

رفتی و شد راحت خیال دشمن تو

در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد

فکری به حال روزگار دخترت کن

در روزهایی که حرم سقا ندارد

 

 

محمدحسین رحیمیان

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۴
AHR

 

 

امیرالمومنین علی (ع)   _  شهادت

 

 

غم ، ازغم صدای شما گریه می کند

سر روی شانه های شما گریه می کند

شب که پناه می بری از بی کسی به چاه

مهتاب پا به پای شما گریه می کند

کوفه مدینه نیست ! ولی کوچه ، کوچه است

هر وصله ی عبای شما گریه می کند

یک کیسه ی قدیمی نان و رطب مدام

دنبال ردّ پای شما گریه می کند

مهمانی آمدی ، کمی از شیر هم بخور !

ظرف نمک برای شما گریه می کند

دستم به دامنت ، نرو !  بدبخت می شوم

پشت سرت گدای شما گریه می کند

از داغ موی سوخته ی پشت در ، هنوز

گیسوی بی حنای شما گریه می کند

 

 

وحید قاسمی

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۲
AHR