زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ولادت امام حسین» ثبت شده است

 

امام حسین (ع)   _  ولادت / مدح / حماسی

 

 

خانه ی شیر خدا امشب پر از نور خداست

البشاره لیله ی میلاد مصباح الهداست

 

بر سر دوش نبی ، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه ، مرآت حُسن ابتداست

 

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

 

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین (ع)

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

 

گام گام مقدمش ، رشک گلستان بهشت

عضو عضو  پیکرش ، اوراق صنع کبریاست

 

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

 

چشم نه ، لب نه ، جبین نه ، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه های مرتضاست

 

با وجود آن که نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

 

سبط احمد ، نجل حیدر ، آرزوی فاطمه

خون قرآن ، اصل ایمان ، قلب دین ، روح دعاست

 

قطره ای از بحر لطفش چشمه ی آب حیات

ذره ای از خاک کویش درد عالم را دواست

 

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خون بهاست

 

هر چه می بینم جمالش را ، نبی پا تا به سر

هرچه می خوانم ثنایش را ، علی  سر تا به پاست

 

هر سری تقدیم جانان گشت ، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد بر او صحن و سراست

 

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

در عوض او از خدای خویش بگرفت آنچه خواست

 

من نمی‌گویم ، نمی‌گویم ، خدا باشد حسین

لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد ، رواست

 

خواهر مظلومه ی او مادر آزادگی است

تا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

 

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته اش مشکل گشاست

 

مادری دارد که در قرآن ، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و «اهل‌أتی» ست

 

قامتی دارد... ، قیامت گوشه ای از سایه‌ اش

صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست

 

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

 

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست ؟

 

او  بُوَد  فُلک  نجات و لنگرش دخت علی

این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست

 

شهریار کشور دل ها «حسین بن علی»

زاده ی ام‌البنین فرمانده ی کل قواست

 

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

 

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه ، هر روز او روز جزاست

 

این که خندانیم و گریانیم در میلاد او

می کند ثابت ، گل ما از زمین کربلاست

 

آنکه سر سازد نثار دوست ، از عالم سر است

کشته ی محبوب را گر کشته پنداری خطاست

 

مرگ در بستر بود بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

 

شور ما شور شهادت ، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت ، خون ما آب بقاست

 

من ز خون دل نوشتم بر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست ، پایانش فناست

 

قبر: کعبه ، رکن : مقتل ، تربت عشاق : حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا» ست

 

گو یکی گردند خلقت از برای قتل من

قامتم تنها برای خالق یکتا دوتاست

 

آب را بر روی ما بسته ، نمی‌داند عدو

حنجر ما تشنه ی آب دم تیغ بلاست

 

وصل جانان از دم شمشیر می‌آید به دست

این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا» ست

 

"میثم"  این مصراع را با خط خون باید نوشت

رأس ما از تن جدا شد ، دوست کی از ما جداست ؟

 

استاد سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۱
AHR

 

 امام حسین (ع)  _  ولادت

 

عید است و جهان روضه ی رضوان حسین است
از عرش الی فرش ، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا 
چشم همگان بر لب خندان حسین است
تنها نه به سویش شـده فطرس متوسّل 
خلق دو جهان دست به دامان حسین است
ای خیـل مـلک حـرمت او پاس بدارید 
کاین طایرِ  پر سوخته ، مهمان حسین است
میلاد حسین آمده سر تا به قدم گوش 
زیرا که خداوند ثناخـوان حسین است
فطرس ، طلب عفو کن از یوسف زهرا 
العفو بگو ، عفو به فرمـان حسین است
گمــراه نگــردید کــه مصباح هدایت 
تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است

آدم نــه فقــط بــر در او بــرد تــوسّل 
عالـم بـه سـر سفرۀ احسان حسین است
آزادگـی و غیــرت و ایثــار و شجــاعت 
این چـار ، الفبـای دبستـان حسین است
بـا خــون شهیــدان بنویسید و بخوانید 
این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است 
سـر دادن و مهـلت بــه ستمــکار ندادن 
خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است
ای شیعـه مکـن بــر دگــران باز درِ دل 
ایـن خانـۀ آتـش زده از آن حسیـن است 
خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی 
والله قسـم خـون جوانـان حسیـن است

تا صبـح قیـامت بـه سـر نیـزه عیان است 
هفتـاد و دو آیـه که ز قرآن حسیـن است 
بر گوهــر اشکــش نتــوان یافــت بهایی 
آن دیده که می گرید و گریان حسین است 
در معرکـۀ عشـق نگـه کـن کــه ببینـی 
سرها همه چون گوی به چوگان حسین است 
اعجـاز مسیحـا کنـد از زخـم تـن خود 
هر کشته که افتاده به میدان حسین است 
حاشا که ز شمشیر ستمگـر بهـراسیم 
در سینۀ ما چاک گریبان حسین است
حـق است اگر ناز فروشیـم به فردوس 
زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است 
«میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست 
ایـن از اثـرِ فتــح نمایان حسین است

 

استاد سازگار  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۶
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای قبله ی عوالم بالا حسین جان
ای شعله شعله آتش دلها حسین جان
حا سین و یا و نون خدا یا حسین جان
ماییم و هر نفس نفس ما حسین جان
یک واژه است لذت دنیا حسین جان

هرچه به دل به سینه به سر داشتی علیست
ذکری که در تمام سحر داشتی علیست
نامی که در گشودن در داشتی علیست
جانت علیست هرچه  پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان

چشم تو گشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند که کار ما را صواب کرد
هرکس که بندگی تو را انتخاب کرد
او را نگاه مادرت عالی جناب کرد
گفتیم بعد حضرت زهرا حسین جان

آشفته زلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سلیمانم آرزوست
یک بار از لب تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگ ما را حسین جان

مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که روی شانه ایستاد
در پای عشق تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیر زینب کبری حسین جان

تو میرسی و با تو خبر ها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
افتاده اند پیش تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمرها یکی یکی
عباس نوکرم شبِ فردا حسین جان

شعرم رسیده است به ابیات آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب ئاری نَقَدَ اَبَلفَضل یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان

ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعه ایم پُر از بوی سیب تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدای غریب تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان

 

حسن لطفی  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۲۰
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد
پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد


شب میلاد توعالم اگر عطـرآگیـن است
جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد


ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا ، جبـریل
گر به پـای تو نـریـزد ، به کجـا گُل ریزد ؟


فطـرس از مقـدم تو شکـرِ خـدا می گوید
بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد


خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد
ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد


هر کسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین
گـویی از شـاخـه ی  پُـربـار وفـا گُل ریزد


ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت
خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد


احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست
هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد


هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آیی
روی سجّــاده ی محـراب دعـا گُل ریزد


گلفروش چمن عشقی وغیر از تو چه کس
در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد


تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست
گـویی از خاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد


می چکـد گر که ز چشمان «وفائی» اشکی
به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد

 

سید هاشم وفایی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۰۳
AHR