امام زمان (عج) _ ولادت
عید است ولی عید قیام بشریت
در پرتـو میلاد امـام بشریت
بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالی
زد سکــه ی اقبــال بــه نـام بشریت
از خم طهورا که خدا ساقی آن است
بـا دست خـدا پـر شده جام بشریت
امشب ببر ای باد صبا پیش تر از صبح
بـر سامـره پیـوسته سـلام بشـریت
عالم همه جـا وادی طور است ، ببینید
در دست حسن مصحف نور است ، ببینید
*****
خیزیـد همـه سـوره ی "والشمس..." بخـوانید
گل در قـدم مهـدی موعــود فشـانید
از جـام شرابی که خدا ساقی آن است
پیوسته بنوشیـد و بـه یـاران بچشانید
تنها نه فقط شب ، شبِ مهدی ست ، بگویید
میــلاد ائمـه اسـت بدانیــد بدانیـــد
خیزیـد و ببندید همـه بار سفر را
محمل به سوی کعبۀ مقصود برانید
امشب خبری خوش به بنی فاطمه آمد
بـوی گـل نرگس بـه مشام همه آمد
*****
عیـد ملک و جـن و بشر باد مبارک
بـر شـانۀ خورشیـد قمر باد مبارک
طوبای امیـد همه خوبان جهان را
در نیمـۀ ایــن مـاه ثمـر باد مبارک
آوای خدا می شنوم از لب مهدی
این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک
پیغام خدا را برسانید بـه نرگس
کای مادر فرخنده! پسر بـاد مبارک
ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی
آییـد و بگردیـد بـه دور سر مهدی
*****
دیدید همه کعبۀ روح شهدا را
دیدید همه آینۀ غیب نمـا را
دیدید همه بر سر دست حسن امشب
هنگام سحر صورت مصباح هـدی را
امشب همه بـار سفـر سامـره بستیم
داریم بـه دل شوق تماشـای خـدا را
از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسید
کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را
یاران! شب عیـد آمده بیدار بمانید
باید همه از فاطمه عیدی بستانید
*****
این جان جهان ، جان جهان ، جان جهان است
این روح روان ، روح روان ، روح روان است
این چارده آیینه جمال است به یک حسن
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
ایـن ختـم ائمــه اسـت بدانیـد بدانیــد
چونان کــه نبی خاتم پیغامبران است
گــر کفــر نباشد بگذارید بگـویم
چشمان خـدا بـر مـه رویش نگران است
هر لحظه پدر شیفتۀ تاب و تب اوست
ناخورده لبن آیـۀ قرآن به لب اوست
این است که دادنـد امامـان خبرش را
داده است خدا مژده ی فتـح و ظفرش را
تا آیـۀ قـرآن بـه لـبش بود ، مـلائک
دیدند به لـب خنـدۀ شـوق پدرش را
ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش
تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را
جاءالحـق بـازوش کـه دیدیـد ببینید
نقش زهـق الباطل دست دگـرش را
این نور دل فاطمه فرزند حسین است
بر لعل لبانش گل لبخند حسین است
ای خلـق جهـان منتظر روز ظهورت !
پیوستـه زمان منتظـر روز ظهـورت
هم در غم هجران تو پیران همه مردند
هم نسـل جـوان منتظر روز ظهورت
بلبل سر هر شاخـه غزلخوان فراقت
گل های خـزان منتظـر روز ظهورت
تو یوسف گم گشتۀ اسلام چو یعقوب
بـا قـد کمان منتظـر روز ظهـورت
یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را
از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را
*****
ای دست خدا ! دست خدا یار تـو باشد
بازآ که حـرم عـاشق دیـدار تـو باشد
بازآ که حسین بن علی چشم به راه است
بازآی کــه عبـاس علمـدار تـو باشد
تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری
سر در گم و جان بر کف بازار تو باشد
بازآی که هفتاد و دو سربـاز حسینی
دلباختۀ مکتب ایثار تـو باشد
تو پاسخ فریاد امام شهدایی
تو منتقم خون امام شهدایی
*****
بازآی که آییـن پیمبر بـه تـو نازد
بازآ که علـی ، فاتح خیبر به تو نازد
روزی که بگیری به کفت تیغ علی را
آن روز ببیننـد که حیـدر به تو نازد
روزی که ز قبر ، آن دو نفر را تو درآری
حق است که صدیقۀ اطهر به تو نازد
آن روز ببیننـد همــه بـا گـل لبخند
بر شانـۀ بابا علـی اصغـر بـه تـو نازد
ای وسعت ملک ازلی محفل نورت
ما عیـد نداریـم مگـر روز ظهورت
*****
از لالۀ زخـم شهـدا خنده برآید
کای منتظران ! منتظران ! منتَظَر آید
از چار طرف چشم گشاییـد به کعبه
تـا سوی حرم حجت ثانی عشر آید
این یکه سواری که نهد روی به کعبه
مهدی ست که از بهر نجات بشر آید
چشم همه روشن که به فرمان الهی
از پیـرهن یـوسف زهـرا خبر آید
«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید
ایـن یار سفـر کـرده همیـن جمله بیاید
غلامرضا سازگار