زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت امیرالمومنین» ثبت شده است

 

امیرالمومنین علیه السلام

 

 

مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

 

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

 

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

 

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

 

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

 

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرییل واژه ی بهتر نداشته است

 

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

 

 

سید حمیدرضا برقعی


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۴
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _   مدح / مناجات

 

 

 

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

 

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آن گونه که می خواهم نیست

 

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

 

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

 

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

 

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست

« پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست »

 

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

 

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت

قلم خواجه ی شیراز کم آورد ، نوشت:

 

« ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه »

 

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

 

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

« ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر »  می گوید

 

می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت

ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

 

نه فقط دست زمین از تو  تو را می خواهد

سالیانی ست که معراج خدا می خواهد ...

 

 ... زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند

لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

 

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی

رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

 

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی

وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی

 

در هوا تیغ دو دم  نعره ی هو هو می زد

نعره ی حیدری « أینَ تَفروا » می زد

 

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار

پا در این دایره بگذار عدم را بردار

 

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی

یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

 

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

 

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

« ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر »  می گوید

 

سید حمیدرضا برقعی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)



 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۵
AHR

 

 

حضرت علی (ع)   _  شهادت

 

 

با خود بگذارید که نجوا کند امشب

این روح مگر بال و پری وا کند امشب

یک لحظه دگر طاقت این هجر ندارد

سخت است تحمل ، غم زهرا کند امشب

این فرقِ ترک خورده تسلی شدنی نیست

جز فاطمه اش کیست تسلا کند امشب

اسرار مگوی علی و چاه بماند

با فاطمه خود حلِّ معما کند امشب

مردی که جدا از دل محراب نمی شد

بایست که بالِشت ، مصلی کند امشب

ای کاش بگویند به زینب خبری نیست

بگذار پرستاری بابا کند امشب

شد زنده دگر بار شب سخت وصیت

بگذار کمی زمزمه مولا کند امشب

زان بسته که جبریل سفارش به نبی داشت

باید کفنِ تازه تری وا کند امشب

فرمود : حسینم ! حسنم سخت غریب است

بسیار دعا زینب کبری کند امشب

این سنّتِ تشییعِ غریبانه بجا ماند

می خواست علی یاد ز زهرا کند امشب

صحبت ز حسین و حرم و مشک و علم شد

اینهاست سفارش که به سقّا کند امشب

گاهی به علمدار سپارد حرمش را

گاهی سخن از اکبر لیلا کند امشب

فرمود که : قاتل به شما گرچه اسیر است

با او حسنم خوب مدارا کند امشب

غافل نشود هیچ کس از قوت یتیمان

نان و نمک و شیر مهیّا کند امشب

دل ! دست توسل به عنایات که داری ؟

پرونده ی ما را علی امضا کند امشب

 

 

محمود ژولیده

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۲
AHR

 

 

امیرالمومنین علی (ع)   _  شهادت

 

 

غم ، ازغم صدای شما گریه می کند

سر روی شانه های شما گریه می کند

شب که پناه می بری از بی کسی به چاه

مهتاب پا به پای شما گریه می کند

کوفه مدینه نیست ! ولی کوچه ، کوچه است

هر وصله ی عبای شما گریه می کند

یک کیسه ی قدیمی نان و رطب مدام

دنبال ردّ پای شما گریه می کند

مهمانی آمدی ، کمی از شیر هم بخور !

ظرف نمک برای شما گریه می کند

دستم به دامنت ، نرو !  بدبخت می شوم

پشت سرت گدای شما گریه می کند

از داغ موی سوخته ی پشت در ، هنوز

گیسوی بی حنای شما گریه می کند

 

 

وحید قاسمی

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۲
AHR