زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت علی اصغر» ثبت شده است

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت

 

 

با چه رو خیمه برم این سر آویزان را

چه کنم مشکل این حنجر خون ریزان را

 

به سفیدی گلوی تو کسی رحم نکرد

رسم کوفی است بگیرند هدف ، مهمان را

 

دست و پایی زدی و باز تبسم کردی

پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

 

بوسه بر این سر  پاشیده ز هم مشکل نیست

من چه سان دفن کنم پاره ای از قرآن را ؟

 

مشکل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد

اهل غارت نکند رحم ، گل پنهان را

 

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب

آب داده ست سه شعبه گلوی عطشان را

 

بعد از این است که بر سینه ی من جا داری

نزد مادر ببرم آه دل سوزان را

 

گریه بر معجر عمه نرود از یادت

وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

 

تا به محشر ز غبار غم تو گریه به پاست

ای عجب داغ تو کرده ست به پا طوفان را

 

سند مستند کرب و بلا حنجر توست

بُرد ، مظلومی تو آبروی عدوان را

 

عید قربان من است و تو همان ذبح عظیم

و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۳۶
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت



سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند

باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند

 

گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود

حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

 

مشتی از خون عـلـی را ریخت سمت آسمان

خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند

 

با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد

کـربـلا را خواست تا در کـربـلا پنهان کند

 

گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد

خنده های آخرش را در کجا پنهان کند ؟

 

مجید تال

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۰
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   ولادت

 

 

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر

دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

 

دوباره نغمه داوود می رسد امشب

دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب

 

دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد

ز کوچه های مدینه کرشمه می جوشد

 

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را

ز شوق حضرت موسی دویده راهی را

 

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش

کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش

 

خریده نوح به جانش هزار طوفان را

مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را

 

دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد

برای آمدنش انتظارها سر شد

 

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است

زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

 

از آسمان به زمین آفتاب آمده است

علی سوم عالی جناب آمده است

 

اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است

قسم به حضرت مولا امیر هر مست است

 

رسیده آینه دار امام عاشورا

رسیده حُسن ختام قیام عاشورا

 

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این

به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این

 

دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده

برای بوسه ی بابا عقیق آورده

 

برای حضرت ارباب دلبری دیگر

برای قافله سالار حیدری دیگر

 

فقط  نه در دلِ گهواره کودکِ باباست

قسم به او که علمدار کوچک باباست

 

گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد

کتاب کرببلا را حسین کامل کرد

 

به روی دوش عمو همچو آبشار علی است

رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است

 

تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد

از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد

 

عجب شبی است که روی علی است مهتابش

رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش

 

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت

شبی که اکبر لیلا به او اذان می گفت

 

فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد

گلاب یاسِ بهشتی به گیسویش می زد

 

به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار

گرفت بوسه ز لب های او هزاران بار

 

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد

هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

 

دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت

نوای حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

 

بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز

به چشم های علی دید کربلا را باز

 

اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف

به روی دست عزیزش توان ندارد حیف

 

کنار خیمه رباب است و چشم در راه است

تمام هستی مادر شبیه یک آه است

 

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد

لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد

 

به زخم های لبش خون تازه جاری بود

اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود

 

حسین دست غریبی به روی زانو زد

برای جُرعه ی آبی به حرمله  رو زد

 

صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود

بلند تر زهمه خنده های حرمله بود

 

سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد

به روی دست پدر ، وایِ من سرش افتاد

 

بخون کشید رُخش را تمام گیسو را

که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را

 

 

حسن لطفی     

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۵
AHR