حضرت زهرا (س) _ شهادت |
وای از این بازی که تو با صبر حیدر میکنی
چشم بر هم می نهد ، چادر که بر سر میکنی
آه ای «اَمّن یُجیبِ» دختران بی پناه
زینبتت را پس چرا اینگونه مضطر می کنی
با توام در ! با تو تا دیوارها هم بشنوند
عشق یاسین است این یاسی که پرپر میکنی
قصهی پهلوی تو بغض خدا را هم شکست
اشک او را شبنم آیات کوثر میکنی
بازوانی را که این شلاق ها بوسیده اند
جای لب های محمد (ص) بود ، باور میکنی ؟
با عبورت آخرین بار است از بوی بهشت
کوچه های شهر غمگین را معطر میکنی
بی حرم می مانی و از حسرت گلدسته هات
در مدینه خون به قلب هر کبوتر میکنی
نیمه شب مثل نسیم از کوچه ها رد می شوی
شاعران مست را بی تاب مادر میکنی
مثل آن روزی که پیشاپیش مردم می رسی
با نگاهی این غزل را هم تو محشر میکنی
قاسم صرافان
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)