امیرالمومنین علیه السلام
مرا گر خاک راه دُلدُلت نقش جبین باشد
کلاه دولتم افتاده بر عرش برین باشد
به چشم تشنگان، جلوه بجوش از چشمهى احسان
که چون دریا هزاران گوهرت در آستین باشد
نجف در خاک خود کیفیت بینش، نهان دارد
مرا گرد مزارت سرمهى چشم یقین باشد
خِرَد؛ بیهوده مولانا مخوان صوفى رومى را!
جلال الدین، جمال الدین امیرالمؤمنین باشد
به صبح صنع در هر ژالهات باغى شکوفا شد
تعرق کردنت اى گل پیمبرآفرین باشد
نه درویشم که خرسندم على را آرزومندم
مرا از رشتهى زلفت دلى در بند چین باشد
تو آن خلقى که ایجادت تبارک گفت خالق را
به یمن توست گر در صفحه مُهر آفرین باشد
به ذوق مقدمت جان میدهم در بستر مرگم
مرا شوق تماشاى تو از بس دلنشین باشد
محمد شمس