زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ولادت امام حسن مجتبی» ثبت شده است

 

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   ولادت

 

 

ای بنده ی ربِّ رحیم ، آقا حسن جان

یا  مَن یُسَمّیٰ بالکریم  ، آقا حسن جان

تنها صراط مستقیم ، آقا حسن جان

ارباب مایی از قدیم ، آقا حسن جان

 

ای معنی یا نور و یا قدوسم آقا

تا زنده ام نعلینتان می بوسم آقا

 

دُر گران از بحر تا ساحل رسیده

استاد اخلاق ابوفاضل رسیده

پروانه ها...! شمعی در این محفل رسیده

بی خود نبوده این همه سائل رسیده...

 

امشب تمام حاجتم یک گوشه چشم است

چشمی که حتی می کند یک جلوه اش مست

 

ای جلوه ی نورانی آیات توحید

با خنده هایت فاطمه آرام خندید

جبریل بالش را به بازوی تو مالید

هر شب علی یک بوسه از کنج لبت چید

 

افطار زهرا و علی بوسیدن توست

آرامِ جان مصطفی خندیدن توست

 

از پا تماماً فاطمی هستی تو تا سر

مستِ نگاهت عالم بالا سراسر

آزادگان ، پیش تو افتادند با سر

در پیشگاهت بارها باید گدا سر...

 

... را بهر سجده سوی پای تو کشانَد

در سجده تا زیر عبای تو بیاید

 

باید که شعر از پنجه و بازویتان گفت

از ذوالفقار گوشه ی ابرویتان گفت

در کودکی از نغمه ی هوهویتان گفت

از  لا الهِ  لابه لای مویتان گفت

 

حتی نخ پیراهنت حبل المتین است

مانند زهرا و امیرالمؤمنین است

 

ای معنی حَیِّ عَلیٰ خَیْرِالعَمل تو

آب دهانت برتر از جوی عسل تو

بر مشکلات بی شمارم راه حل تو

من لایق تو نیستم حداقل تو

 

لطفی کن و دستی بکش روی سر من

دستی بکش ، بر هم بزن موی سر من

 

سفره بیانداز و گدا دعوت کن امشب

نان شبت را باز هم قسمت کن امشب

بنشین کمی با بی نوا صحبت کن امشب

ما را دعا کن... غرق در رحمت کن امشب

 

تو آبرو داری ولی بی آبرو من

بنده نگاهش هست بر مولا لزوماً

 

پشت در میخانه ات عمری نشستم

خوردم نمک اما نمکدان را شکستم

با این همه ، روزی خور خوان تو هستم

از بوی نان سفره ات من مست مستم

 

از سفره ات یک تکه نان می خواهم امشب

آن نان که خود خوردی از آن می خواهم امشب

 

 

محمدجواد شیرازی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۴
AHR

 

 

امام حسن مجتبی (ع)  _  ولادت

 

 

ای عشق ببین حال پریشانی ما را

ای شوق نشان آتش حیرانی ما را

ای شور بیاور میِ توفانی ما را

تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را

 

ما مرد شرابیم اگر هست بیارید

ما را به در بیت علی مست بیارید

 

دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را

ذوق علی و گرم تماشا شدنش را

دیدند و ببینید مهیا شدنش را

لبخند علی و شب بابا شدنش را

 

تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود

تا صبح نبی منتظر دیدن او بود

 

انگار شب قدر مقدر شده امشب

انگار نبی باز پیمبر شده امشب

برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب

برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب

 

یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده

امشب پسر شیر خداوند رسیده

 

بگذار که یعقوب گشاید نظرش را

تا با تو فراموش نماید پسرش را

هیچ است اگر عشق بریده است سرش را

رو کرده خدا با تو تمام هنرش را

 

لبخند بزن گردش این روز و شب از توست

شیرینی افطار پیمبر رطب از توست

 

یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن

یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن

بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن

ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن

 

چشمان تو محراب سحرهای حسین اند

آقا پسران تو پسرهای حسین اند

 

وای از جلوات جبروتی که تو داری

از شدت نور ملکوتی که تو داری

فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری

حق گرم تماشای قنوتی که تو داری

 

پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری

یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری

 

دور و برتان این همه بیمار اگر هست

یا این همه در شهر بده کار اگر هست

این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست

تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست

 

دیدند کرم روی کرم می دهی آقا

ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا

 

چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت

از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت

با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت

یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت

 

هرچند خدا خواست کرم داشته باشی

انگار بنا نیست حرم داشته باشی

 

سوزاند اگر غصه ی تو بال و پرم را

سوزاند غم زینبیه هم جگرم را

من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را

ای کاش بیارند از آنجا خبرم را

 

سوگند که در سینه غم خواهر تو هست

هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست

 

 

حسن لطفی 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۷
AHR

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   ولادت

 

 

امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد

کز خانه خورشید ولایت قمر آمد

یا از دل دریای نبوت گهر آمد  

یا مهر فروزنده به بام سحر آمد

پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد

در ماه خدا ماه خدا جلوه گر آمد

 

هم آینه حُسن خداوند جمالش

هم خلق و حصال نبوی  خلق و خصالش

هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش

هم عقل ملک آمده حیران کمالش

هم مفتخر از او شده پیغمبر  و آلش

هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد

 

در گلشن دین باغ گل یاسمنش بین  

در لعل لب بسته عقیق یمنش بین

شادابی جان را ز گلستان تنش بین

آیات خدا در لب شکّر شکنش بین

آیینه شو و حُسن حَسن در حسنش بین

گوئی به جهان باز رسول دگر  آمد

 

ای ختم رسل بوسه بزن بر سر و رویش 

ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش

ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش 

ای مهر ، ستان وام ز رخسار نکویش

ای ماه ببر سجده به خاک سر کویش

رشک ملک است این که به شکل بشر آمد

 

در شب نفس صبحدم عید ببینید 

در ماه خدا صورت خورشید ببینید

روئی که نبی دید و علی دید ببینید

حسنی که ورا فاطمه بوسید ببینید

رخسار خداوند درخشید ببینید

کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد

 

ادامه ی این شعر در ادامه مطلب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۴
AHR