امام حسن مجتبی (ع) _ شهادت
این که از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد
چشم هایش به در و منتظر آمدنی ست
زیر لب زمزمه ی مادر مادر دارد
جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست
داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد
زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر
یادگاری ست که از کینه ی همسر درد
پیش چشمش که توانسته به روی منبر
رود و دست به سبّ پدرش بردارد ؟!
لحظه های سفرش در بغلش می گیرد
چادری را که بوی یاس معطر دارد
آرزو داشت نمی دید در آن کوچه ی تنگ
مادرش روی زمین لاله ی پرپر دارد
گفت با گریه حسین جان ! تو دگر گریه مکن
که حسن می رود و سایه ی خواهر دارد
آه... لایوم کیوم تو که در صحرا کیست ؟
جسم صد چاک تو از روی زمین بر دارد
محمد بیابانی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)