زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناجات با حضرت زینب» ثبت شده است

 

حضرت زینب (س)  _   مناجات

 

 

در واژه‌ های شعر تو دیدم وقار را

حُجب و حیای فاطمی این تبار را

 

با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه‌ ای

مولا سپرده دست شما ذوالفقار را

 

در اوج بیکران خودت مست می کِشی

هفتاد و دو ستاره ی دنباله دار را

 

درس حجاب می‌دهد این آستین شرم

معنا کنید روسری وصله دار را

 

با واژه‌ های هیزم و مسمار و شعله ها

آتش زنید مستمع بی‌قرار را

 

خانم اگر اشاره به طشت طلا کنید

خون گریه می کنیم خزان تا بهار را

 

چشمت به غیر چشم حسینت ندیده است

دیدی کنار طشت ، بساط قمار را

 

زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا !

از دست داده‌ ام به خدا اختیار را

 

این بوی سیب چیست ؟ دوباره گرفته‌ای

بر روی دست پیرهن شهریار را

 

اکسیر اشک روضه تان مس طلا کند

وقتش رسیده است بسنجی عیار را

 

وحید قاسمی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۷
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  مدح / مناجات

 

 

پرورش یافته ی  دامن زهرا هستی

دانش آموخته ی  مکتب مولا هستی

 

مریم از محضرتان درس حیا آموزد

چون که محجوب ترین دختر حوا هستی

 

جان گرفته شجر طیبه از آمدنت

فصل سرسبز تولا و تبری هستی

 

خطبه ات معجزه ات منجی موسی صفتان

تو کلیمی که فقط بی ید بیضا هستی

 

بانگ کوبنده تان بر همگان ثابت کرد

با اباالفضل علمدار هم آوا هستی

 

طینت مرده یشان زنده شد و فهمیدن

علوی زاده ای و مثل مسیحا هستی

 

دل دریایی تان در تب امواج غروب

معنی واقعی هیبت دریا هستی

 

واژه ها پیش مقامت همه تعظیم کنند

تو خداوند نمادین غزل ها هستی

 

روضه هامان همه با یاد شما ختم شود

از همه زاویه ها روشن و پیدا هستی

 

بعد هفتاد و دو زخمی که به جانت زده اند

باز در بحبوحه حادثه سر پا هستی

 

راز آن عصر غم انگیز چرا فاش نشد

تو مه آلود ترین فرد معما هستی

 

وحید قاسمی

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۲
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  مدح / مناجات

 

 

گفتم از کوه بگویم ، قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است

رسم مردانگی ات راه نشانم داده است

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد

جبرئیلم ، همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم ، چه بگویم از تو

چه بگویم ؟ به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایت گر توست

تار و پود همه افلاک ، نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه ، صدیقه ی صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره ی  « اعطینا »  شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت :

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

 

حمیدرضا برقعی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۹
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  ولادت / مناجات

 

 

دل را به پاس عشق تو میل خُم است و بس

جان در ره دمشق تو سر در گم است و بس

زان دم که از بهشت تو تبعید می شدیم

تا حال ننگ ما طلب گندم است و بس

ای نور مهر و ماه طفیل نگاه تو

تنها نه مست جلوه ی تو انجم است و بس

تو چارده جمال و جلال محمّدی

کی گفته محو تو قمر سوم است و بس

عالم تمام مست ولای تو زینب اند

این میکده نمونه ای از مردم است و بس

ای صاحب مقام ولایت خوش آمدی

ای رهبر طریق هدایت خوش آمدی

 

ای نفس ناطقه گره ام وا نمی شود

وصف تو ای عقیله مهیّا نمی شود

گل ها اگر کتاب و گیاهان قلم شوند

هرگز مقام قرب تو انشا نمی شود

ای عاقله ، محدّثه ، عُلیا مخدره !

مُلک و ملک ز مدح تو ارضا نمی شود

قلب سلیمه ، نفس زکیّه ، مجلله !

قدّیس تر ز نفس تو پیدا نمی شود

خالص ترین عیار محبّت به قلب توست

بی مُهر عاطفه دلی امضا نمی شود

ای ثروت همیشگی و ناتمام عشق

تا روز حشر بر دل پاکت سلام عشق

 

 

محمود ژولیده

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۸
AHR

حضرت زینب سلام الله علیها

تقدیم به مدافعان حرم حضرت زینب (س)

 

 

چادر ببند بر کمر و انقلاب کن

شام خراب را سر شامی خراب کن

از ری ، مدافعان حرم انتخاب کن

روی تمام سینه زنانت حساب کن

یاد عرب نرفته که فیروز زاده ایم

تا پای مرگ ، پای شما ایستاده ایم

 

مکر سقیفه نقشه ی خصمانه ریخته

در باغ دوست ، آفت بیگانه ریخته

آتش اگر چه بر در این خانه ریخته

بی بی چقدر دور تو پروانه ریخته !

ما که نمرده ایم ، شما بی حرم شوی !

زهرای بی مزار در این شام غم شوی

 

پاییز را فراری خشم بهار کن

این قوم را دوباره به نفرین دچار کن

تیغی دو دَم به گرده ی طوفان سوار کن

اصلاً به ذوالفقارعلی واگذار کن

این انتظار ، جانِ جنون را به لب رساند

تمّارهای شهر مرا ، تا حلب کشاند

 

باید دمشق آینه ی کربلا شود

تا راز شوم شب زدگان برملا شود

تنها برای صبح ، قمر خون بها شود

باید گره به دستِ علمدار وا شود

پس بی دلیل نیست ، که اغیار جا زدند !

بر گنبد تو ، بیرق عباس را زدند

 

 

وحید قاسمی 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۱
AHR