زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولادت حضرت علی» ثبت شده است

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت / مدح

 

 

تا زیر بار منّت عظمای داوریم

سرمایه دار عزّت آل پیمبریم

از لطف مادر و پدرِ نوری است که

ما ریزه خوار خوان تولّای حیدریم

تا در بهشتِ آل علی زندگی کنیم

دل زنده از حیات نفس های مادریم

ما را که از اَلَست حسینی نوشته اند

در پرتُو نگاه حسن عبد این دریم

ما عبد حیدریم و عبید محمدیم

یعنی تمام عمر مسلمان کوثریم

هر کس علی شناس شود فاطمی شود

ما با علی ز خلق جهان آشنا تریم

هرکس تو را شناخت علی ! از سحر شناخت

شب زنده دار کوی تو تا صبح محشریم

گاهی اگر ز کوی سحر رانده می شویم

با اشکِ صبح منتظر شام دیگریم

ما را مران ز کوی خودت یا اباالحسن

رد کن حجاب روی خودت یا اباالحسن

 

کو گوشِ دل که دل بدهد بوتراب را

کو چشمِ دل که خوب بگیرد حجاب را

وصف امام را ز خودش می توان شنید

وقتی علی حدیث کند عشق ناب را

کعبه شکافت قبله برون آمد از حرم

بنگر به روی دست نبی آفتاب را

فرمود شیعیانِ من آقای عالمند

من کرده ام حرام به آنها عذاب را

حبّ من است کوهِ گنه را فرو بَرَد

مانند آتشی که بریزند آب را

هر کس که خَردَلی به دلش داشت حبّ من

بی شک شفاعتم برسد آن مُتاب را

اصلاً خدا به کوریِ چشم ستمگران

از شیعیان من ببرد اضطراب را

هر جا کسی فضایل من را بیان کند

تکثیر می کنند ملائک ثواب را

آری هر آنکه خواند مرا سَرورِ خودش

باید دعا کند پدر و مادر خودش

 

شکرانه ی  ولای علی می توان سرود

در وصف او به ذکر جلی می توان سرود

تا عالم بقا ز علی می توان نوشت

او را به شیوه ی  ازلی می توان سرود

مانند فاطمه ز علی دم زدن خوش است

هر لحظه از ولای ولی می توان سرود

در بندِ آن مباش که مضمون نمانده است

واللهِ تا ابد ز علی می توان سرود

تا از مناره صوت اذان می توان سرود

هم با زبان و ذکرِ دلی می توان سرود

در هر صلاة و هر صلوات محمدی

رندانه از مِی ازلی می توان سرود

ما از علی به ذکر ، کفایت نمی کنیم

او را به سیره ی عملی می توان سرود

ما را برای یاری او آفریده اند

عهد اَلَست را به بَلی می توان سرود

تا عمر باقی است علی را مدد کنیم

این گونه است ذکر علی بی عدد کنیم

 

دونان عوض به غیر ، نسازند خویشِ ما

هیهات با فریب ، بگیرند کیشِ ما

دشمن اگر دوباره جَمَل را بپا کند

رزم علی هماره عیان است پیش ما

کی گفته با گذشتِ زمان پیر می شویم

هنگامِ جنگ ، رنگِ خضاب است ریش ما

آمالِ شیعه است شود کشته ی علی

این عهد بوده وعده ی دوران پیش ما

هرگز نمی توان دل ما را فریب داد

زیرا بُوَد ولیِ خدا دل پریش ما

ما تن به دکّه های عدالت نمی دهیم

عدل علی است محور نقصان و بیش ما

نفرینِ ما چو عقربِ جرّار می کُشَد

باید که انحراف بترسد ز نیش ما

راه امام و راه شهیدان هدایت است

پس جانمان همیشه برای ولایت است

 

 

محمود ژولیده

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۲
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت

 

 

سلام ای جوابِ سلامِ خدا

ظهورت طلوعِ تمام خدا

تویی آفتابِ بلند زمین

تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد

تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی

کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود

حدیثت حدیث مدام خدا

برای توکعبه جگر چاک زد

بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید

فقط پای حیدر هلاکم کنید

 

علی ابتدا و علی انتهاست

علی مصطفی و علی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است

علی در ظهور و ولی در خفاست

علی ظاهر است و علی باطن است

علی  لا اله علی لافتاست

علی در معارج علی در بُراق

علی اِنَّما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است

علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این

علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است

که زهرا علی و علی فاطمه ست

 

اگر تیغ تو سایه گستر شود

همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز

که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک

به یک ضربه ی مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه

که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات

زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند

کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد

نباشد کسی را خیال نبرد

 

به کعبه بکو راز تنزیل را

بگو بشکند قلب قندیل را

تو و مادر و مصطفی و خدا

ببین دور خود جمع فامیل را

کمی گَرد نعلینِ خود را بریز

تفقد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن

بکن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را

ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم

تویی مرکب کودکان یتیم

 

نگهدار ما را برای خودت

فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم

در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است

نخی ، ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جا پایِ تو

مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع

فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها

بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای

که با روضه هایی مگو مانده ای

 

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱
AHR