در بسترم و خسته ام و تاب ندارم | مجتبی صمدی
شنبه ۱۵ /اسفند/ ۱۳۹۴ [ ۱۱:۰۳ ]
زبان حال حضرت زهرا (س) _ شهادت |
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شب ها من از آن ضربه ی در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
بر گونه به جز گریه و سیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که ز سینه رودم آب ندارم
از روی علی بس که رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره ی شاداب ندارم
در صورت من نقش ز پستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربه ی آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله ی مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
مجتبی صمدی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)
خاموش شدم هاله ی مهتاب ندارم
------------------------------
الهی بشکنه دست مغیره
میان کوچه ها....
ممنون دوست من بخاطر مطالب زیباتون