ببین می توانی بمانی بمان | مصطفی صابر خراسانی
جمعه ۲۱ /اسفند/ ۱۳۹۴ [ ۱۳:۳۱ ]
حضرت زهرا (س) _ شهادت |
ببین می توانی بمانی ، بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من ! آسمانی ! بمان
اگر می شود می توانی بمان
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعا گوی هر قدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشی ، چه آبی چه نانی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت ؟
چه شد ماجرای سپر ماندنت ؟
چه شد پای حرف پدر ماندنت ؟
پس از غصه ی پشت در ماندنت...
ندارد علی همزبانی... بمان
برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف ، سنگ لحد می شود
تو باید غمم را بدانی بمان
چرا اشک را آبرو می کنی ؟
چرا چادرت را رفـو می کنی ؟
چرا استخوان درگلو می کنی ؟
چرا مرگ را آرزو می کنی ؟
چه کم دارد این زندگانی ؟ بمان
مصطفی صابر خراسانی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)