ای جمعه ی نیامده ی روزگار ها | وحید قاسمی
امام زمان (عج) _ عاشقانه / انتظار
ای جمعه ی نیامده ی روزگار ها
الغوث و الامان ، خزان و بهار ها
آیینه ی شریف ترین تبار ها
خال لب تو ، کعبه ی دلبر مدار ها
خوش به سعادت پسر مهزیار ها
حالا که غصه وصله ی ناجور می شود
گیسوی تو بهانه ی منصور می شود
چشمت شعاع مستی انگور می شود
دارد بساط شکر خدا جور می شود
نامت شراب کهنه ی بزم خمار ها
هوش و حواس از سر پیمانه می برد
آتش به شرط بندی پروانه می برد
دل قرعه را به صرف تماشا نمی برد
آتش بزن به هستی ما تازه کار ها
حالا که مِی به دلبری ساغر آمده
عطر گل محمدی از قمصر آمده
آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده
حتی دعای ندبه ، صدایش درآمده
برگرد ای قرار دل بی قرار ها
قدری محل دهید به این های و هوی ما
ابروت گشته تیغ به زیر گلوی ما
زخم فراق علت درد مگوی ما
مستاصلیم ! ته نکشیده سبوی ما
یاد تو برکت قدح مِی گسار ها
از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم
عالم به مدح زلف تو مدهوش می کنیم
اما چه سود ؟ ریسه که خاموش می کنیم
آقا تو را دوباره فراموش می کنیم
ای خسته از شلوغی شعر و شعار ها
آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده
دنیا بدون تو به جهنم بدل شده
کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده
شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده
تیغت کجاست ؟ ذریه ی ذوالفقارها
چشمم به جاده های ظهورت سپید شد
ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد
طفلی نماز ، با لب تشنه شهید شد
آقا بیا امید دلم ناامید شد
سر رفته است حوصله ی انتظارها
تردید و شبهه از سفرت حرف می زنند
با شک از آخرین خبرت حرف می زنند
از شایعات دور و برت حرف می زنند
آقا بیا که پشت سرت حرف می زنند
ای حرمت تمامی قول و قرار ها
وحید قاسمی