حضرت زهرا (س) _ شهادت
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم
با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم
بر روی بال های سپید ملائکه
بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم
کنجی نشته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم
بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم
دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت
حالا کنار باورمان گریه می کنیم
قبل از حساب، صبح قیامت که می شود
اول برای مادرمان گریه می کنیم
علی اکبر لطیفیان
حضرت زهرا (س) _ مرثیه
روضه آنجاست که سرتاسرِ در آتش بود
رویِ در، نقشِ گل پرپرِ در آتش بود
باورِ دستِ به هم بسته ی ساقی سخت است
سخت تر دیدن آن ساغرِ در آتش بود
پارهی جان نبی بود، چه میدید خلیل؟
شعله، دور و برِ پیغمبر در آتش بود
پدری با کفنی تازه ـ که گویی میسوخت ـ
داغدار غم این دختر در آتش بود
پیش زهراـ به خداـ بردن حیدر داغش
بدتر از داغیِ میخ درِ در آتش بود
غم پرپر شدن غنچهی زیبای علی
غصهی لالهی ناباور در آتش بود
فاطمه، جانِ علی بود، علی هم میسوخت
نالهی فاطمه از حیدر در آتش بود
گفت: ای فضه بیا ! ... عالمی آمد به فغان
چه غمی در نفس آخر در آتش بود
پر زدی دورِ علی عمری و دیگر چه نیاز
آه ! پروانه ! به بال و پر در آتش بود
آنچه خواندم من و مثل پسرت پیرم کرد
به خدا منظره ی مادر در آتش بود
قاسم صرافان
حضرت زهرا (س) _ مرثیه
خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه
با جدایی چرا این قصه به آخر برسه
جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره
به خدا زوده که زینب به برادر برسه
در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو
بذا دستای من اینبار به این در برسه
کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و
در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه
سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود
حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه
سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه میدم
سخته دستای کبود تو به اونور برسه
خوب میشد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی
چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه
همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری
چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه
میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که
از یتیمات نالهی : مادر مادر ... برسه
کی میدونه که چقدر خون میشه قلب باغبون
وقتی بالای سر لالهی پرپر برسه
بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین
بار آخر به سر انگشتای مادر برسه
بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست
که طواف حرمت کی به کبوتر برسه
قاسم صرافان
حضرت زهرا (س) _ شهادت
ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده
در پای علی زحمت بسیار کشیده
تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کار من و تو هر دو به اصرار کشیده
پیداست از این دست به جا مانده که زهرا
تا پشت در خانه سری زار کشیده
فهمیده ام از لمسی دستان تو ، شانه
از بازوی افتاده ی تو کار کشیده
می ترسم از این آه ، که این شیشه بریزد
بر سنگ زمین سینه ات انگار کشیده
تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت
این گونه ی پاشیده به دیوار کشیده
امید ندارم به خود از درد نپیچی
پهلوی تو بد جور به مسمار کشیده
من می نگرم بر تو و می بینم از این شام
دستی نوه ات را سر بازار کشیده
انگار شبیه تو شدن جرم بزرگی ست
کار تو و او هر دو به انظار کشیده
خون می چکد از ناخنش و حال ندارد
آنقدر که از تاول پا خار کشیده
برخاست که یک جمله بگوید به عمویش
گیسوی مرا چند طلبکار کشیده
هر بار که گفتم سر بابام نیُفتد
خوردم زِ سنان پیش تو هر بار کشیده
کم بود ببینی که حرامی به کنیزی
در خانه اش از دخترکت کار کشیده
حسن لطفی