خدا به طالع تان مهر پادشاهی زد | وحید قاسمی
پنجشنبه ۱۲ /فروردين/ ۱۳۹۵ [ ۱۱:۱۶ ]
امام حسن مجتبی (ع) _ مناجات / مدح
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد
در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیز فاطمه ! از بس که دست و دل بازی
مدینه شاهد حرفم : فقیر سرگشته
همیشه دست پر از محضر تو برگشته
به لطف خنده تان شام غم سحر گردد
نشد که سائل تان نا امید برگردد
خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد (ص) تو را لقب داده
تبسم نمکین ات چقدر شیرین است
دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است
خوشا به حال گدایی که چون شما دارد
در این حرم چقدر او برو بیا دارد
به هر مسافر بی سر پناه جا دادی
به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی
گره گشایی ات از کار خلق ، ارث علی است
مقام اولی جود و بخششت ازلی است
به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی
همه سواره ولی تو ، پیاده می رفتی
شما ز بس که کریم و گره گشا بودی
دل کویر به فکر پیاده ها بودی
امام رأفت دوران بی مرامی ها
نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها
خیال کن که منم یک جذامی ام آقا
نیازمند نگاه و سلامی ام آقا
چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی
سلام داده ، جواب سلام نشنیدی
امام برهه ی تزویر های بسیاری
به وقت رفتن مسجد ، زره به تن داری
کریم شهر مدینه غریب افتادم
به جان مادرت آقا ، برس به فریادم
خودت غریبی و با دردم آشنا هستی
رفیق واقعی روز های بی دستی
قسم به حُرمت این ماه حق نگاهی کن
به دست خالی این مستحق نگاهی کن
بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم ، ورشکسته ام آقا
دل از حساب قنوت تو سود می گیرد
دعای دست رحیمت چه زود می گیرد !
برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه های «در» و «میخ» و «کوچه» حساسی
چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه
چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد
چگونه این همه غم در دل شما جا شد
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد ؟
وحید قاسمی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)