زبان حال حضرت رقیه (س) _ ذکر مصیبت
اینجا بهانه های زدن جور می شوند
کافی ست زیر لب پدرت را صدا کنی
کافی ست یک دو بار بگویی گرسنه ام
یا ناله ای به خاطر زنجیرِ پا کنی
اصلاً نه ، بی بهانه زدن عادت همه است
حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند
دیدم که بر لبان تو می خورد پشت هم
چوب تری که قبل لبت بر سرم زدند
آن قدر پیش طفل تو خیرات ریخته اند
نان های خشک خانه یشان هم تمام شد
امروز هم به نیت تفریح آمدند
عمه کجاست چادر من ؟ ازدحام شد
اینجا که زخم از در هر خانه می زنند
اینجا که بند بر پر پروانه می زنند
با گوشواره های خودم ناز می کنند
این دختران که سنگ به ویرانه می زنند
صبح و غروب و شام که فرقی نمی کند
ما را خلاصه غالب اوقات می زنند
یک در میان به روی من و عمه می خورد
سنگی که سمت خیمه ی سادات می زنند
از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد
لکنت زبان من نه مداوا نمی شود
پیرزنی که موی مرا می کشید گفت :
زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود
دستی بکش به زبری رویم که حق دهی
نامردهای شام چه مردانه می زنند
دیدم به روی نیزه و پرسیدم از عمو
دارند حرف کار که در خانه می زنند ؟
حسن لطفی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)