رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو | محمد رسولی
سه شنبه ۰۴ /اسفند/ ۱۳۹۴ [ ۱۰:۳۸ ]
زبان حال حضرت رقیه (س) _ ذکر مصیبت
رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو
دق می کند بعد از تو و آب آور تو
پای برهنه سر برهنه روی ناقه
منزل به منزل من به دنبال سر تو
بابای از گل بهترم دیدی چگونه
سیلی زدند بر دخترت در محضر تو
پا می شوم من دست بر دیوار دارم
حالا شدم دیگر شبیه مادر تو
دیدی برای شست و شوی زخم هایم
جانش به لب می آید هر شب خواهر تو
یادم نرفته هر کسی همراه خود داشت
بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو
اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را
من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو
با خنده های ساربان یادم می آید
خیر تو ، انگشت تو و انگشتر تو
حلقه زدند نامحرمان دور و بر من
هجده سر بر روی نی دور و بر تو
فکرش نمی کردم که اینقدر سخت باشد
شرمنده ام بابا شدم دردسر تو
محمد رسولی
کانال اشعار آیینی «زائرانه» در تلگرام (کلیک کنید)
ایام سوگواری مادر تسلیت
تشکر شعر زیبایی بود