زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرثیه حضرت زهرا» ثبت شده است

 

حضرت زهرا  (س)   _   بعد از شهادت

 

 

رفتی و پژمردنم و ندیدی

رفتی زمین خوردنم و ندیدی

 

تو کوچه ها راه من و می بندن

همه دارن به شوهرت می خندن

 

یه فکری هم به حال بچه ها کن

یه سر بیا زندگیم و نیگا کن

 

اگه بیای با دل بی غم میریم

اصلاً از این مدینه با هم میریم

 

بازم بمون و دست به پهلو بگیر

عیبى نداره از على رو بگیر

 

کارم شده یه گوشه ای ببارم

بچه هات و سر خاکت بیارم

 

دل من از همه کنار می گیره

حالا علی دست به دیوار می گیره

 

میشه بیای دو قطره زمزم بدی

یه ظرف آب بیاری دستم بدی

 

چه مادری ز دخترم گرفتند

خواب و ز چشمای ترم گرفتند

 

این چادر پاره من و می کشه

این خون گوشواره من و می کشه

 

بلند شو دستات و حنا بذارم

تابوتت و بگو کجا بذارم ؟

 

تو خونه یاد اون روزا می افتم

برم بیرون تو کوچه ها می افتم

 

بی مادری نصیب دخترم شد

خبر داری چه خاکی بر سرم شد

 

خیر نبینه اون که به ما جفا کرد

ما دو تا رو از همدیگه جدا کرد

 

تو چشم تو زد چشم و پر آب کرد

خونش خراب که خونه مو خراب کرد

 

نقشه کشیدن مبتلامون کنن

کی فکر می کرد یه روز جدامون کنن ؟

 

 

علی اکبر لطیفیان     

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۵۵
AHR

 

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 

یک نفر از شاخه هایم کار می گیرد علی

از درخت باردارت بار می گیرد علی

 

هر چه هم با احتیاط از پیش در رد می شوم

باز رخت من به این مسمار می گیرد علی

 

زودتر از کشتن گل باغبان را می کشد

به گلی در باغ وقتی خار می گیرد علی

 

کار من دیگر گذشته از مراقب بودنم

در نگیرد به سرم دیوار می گیرد علی

 

فضه زیر بازوی افتاده حالم را نگیر

از رویم در را فقط بردار ، می گیرد علی

 

کعبه من !  با همین وضعی که دارد دست من

دامنت را باز چندین بار می گیرد علی

 

 

علی اکبر لطیفیان          

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مناجات / شهادت

 

 

شکر می گویم خدا را خلقتم زهرایی است

شد گواهم اشک جاری طینتم زهرایی است

 

گر نگاهی هم نمایم دست من خواهد گرفت

من نخواهم شد ذلیل و عزتم زهرایی است

 

فاطمیه از محرم بیشتر جلوه کنم

بر جهان تاثیر دارم قدرتم زهرایی است

 

من حسینی بودنم را خرج مادر می کنم

شاهدم باشد خود او هیئتم زهرایی است

 

عاشقی گفتا که اصلا قبر می خواهم چکار

بی نشانم کن ببینم تربتم زهرایی است

 

مادری اش روز محشر تازه گل خواهد نمود

تازه می فهمم خدایا قیمتم زهرایی است

 

شد به یک سیلی تمام چهره های ما کبود

غصه هایم گریه هایم غربتم زهرایی است

 

آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدی اش
فاش میگویم به عالم دولتم زهرایی است

 

جواد حیدری               

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

آتش و این همه اسرار نمی دانستیم

پشت در ماندن و دیوار نمی دانستیم

 

مادری در وسط شعله اگر گیر کند

نتوان گشت بر او یار نمی دانستیم

 

کمک بانوی مظلومه به مظلوم چه سود

چون رسد شعله به رخسار نمی دانستیم

 

دود و آتش چو در اُفتند نفسگیر شوند

بعد از آن داغی مسمار نمی دانستیم

 

دور یک یاس در آتش همه هم جمع شوند

کار او بگذرد از کار نمی دانستیم

 

نقشه ی سقط جنین را همه می دانستند

که روی خاک نهد بار نمی دانستیم

 

هیچکس یاریِ مظلومه و مظلوم نکرد

نه مهاجر و نه انصار نمی دانستیم

 

با وجودی که زمین خوردَنِشان را دیدند

هیچ انگار نه انگار نمی دانستیم

 

تا چهل شب علی و فاطمه یاری جستند

ای دریغا ز یکی یار نمی دانستیم

 

اهل این شهر جفا کار تر  از سامری اند

غم موسی شده تکرار نمی دانستیم

 

کار انصار و مهاجر بخدا عبرتِ ماست

نتوان گفت دگر بار نمی دانستیم

 

 

محمود ژولیده                  

 

         

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

باور نمی کنم که پریدی ز باورم

باور نمی کنم که چه ها آمده سرم

 

باور نمی کنم که گذشتی ز دخترت

حالا سه ماه رفته ای و از گریه ها ترم

 

حالا سه ماه می شود افتاده ام ز پا

حالا سه ماه می شود اینگونه پرپرم

 

از شام تا به صبح  تنم تیر می کشد

از صبح تا به شب منم و زخم بسترم

 

پایی نمانده تا که بیاید به یاریم

چشمی نمانده تا که از این راه بگذرم

 

از شانه کردنم حسنم گریه می کند

حتی نشد برای حسین آبی آورم

 

تا سرفه می کنم پر خون می شود تنم

باید لباس تازه ی خود را در آورم

 

من باردار بودم و محسن صدا زدیش

اما نبود قسمتم او را که بنگرم

 

آتش گرفت دامنم و در به سینه خورد

همراه آن شکست تمامی پیکرم

 

شکر خدا که فضه به دادم رسیده بود

فضه اگر نبود که می سوخت دخترم

 

امروز در جوار تو و در شبی دگر

کنج خرابه می روم و اشک می برم

 

کنج خرابه پیش یتیمی که مثل من

گیسو سپید گریه کند در برابرم

 

با لُکنتش دوباره زبان بازی کند

بابا خوش آمدی به نفسهای آخرم

 

گیسو به خون و چاک لب و چهره سوخته

یعنی تویی مسافر من نیست باورم

 

باید ز نیزه شرح گلوی تو بشنوم

باید که از جراحت تو سر در آورم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کنم

چون دختران شام پدر آمده برم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کُنی

آتش گرفت سوخت تمامی معجرم

 

حسن لطفی                

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۲۰
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی


گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی


وقتی که باغ می سوخت ، بلبل به گریه می گفت
آتش زدن ندارد ، باغی که شد خزانی


ما داغ دیده بودیم ، امت به جای لاله
هیزم به خانه ی ما ، آورد ارمغانی


جای غلاف شمشیر ، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند ، در عین جان فشانی


بابا ببین پس از تو ، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو ، کردند قدر دانی


رسم وفا چنین بود؟ اجر رسالت این بود؟
تنها امانتت را کشتند در جوانی


برخیز یا محمد (ص) ، اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن ، این نیست قهرمانی


شب تا سحر نخفتم ، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی


سوز درون  میثم  هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا  داغی است جاودانی

 

استاد سازگار      

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت 

 

 

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند


به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند


هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی  خدا کردند


به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند


غلاف تیغ گواهی دهد که سنگـدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند


چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند


خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند


چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند


علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند


خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند

 

استاد غلامرضا سازگار        

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _ شهادت

 


دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

دق مرگ گردد آن که چنین کرد پرپرت

 

جان می دهی تمامی شب در برابرم

جان می کنم تمامی شب در برابرت

 

یا آه آه می کشی از درد سینه ات

یا وای وای می کنم از زخم بسترت

 

تب کرده ای دوباره و چیزی نیافتم

جز دستمال گریه خود تا نَهَم سرت

 

شب تا که می رسد هوس شانه می کند

با دیدن دو دست تو گیسوی دخترت

 

اما هزار حیف که دستی شکسته و

جانی نمانده است به بازوی دیگرت

 

اما هزار حیف که خوابم نمی برد

شاید... ببینمت به حیاطی که در برت

 

می بوسیَم دوباره و لبخند می زنی

نان می پزی کنار تنور معطرت

 

مرهم تمام گشت و شبم شد سحر ولی

خون می چکد هنوز ز پرهای معجرت

 

باور مکن که زنده بمانم شبی دگر

دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

 

حسن لطفی     

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۴۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم

بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

 

با این دو زمزمی که خداوند داده است

بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

 

بر روی بال های سپید ملائکه

بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

 

کنجی نشته ایم و کنار پیمبران

بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

 

بر لاله های بستر او خیره می شویم

بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

 

دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت

حالا کنار باورمان گریه می کنیم

 

قبل از حساب، صبح قیامت که می شود

اول برای مادرمان گریه می کنیم

 

 

علی اکبر لطیفیان                 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه

 


خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه
با جدایی چرا این قصه به آخر برسه

 

جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره
به خدا زوده که زینب به برادر برسه

 

در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو
بذا دستای من اینبار به این در برسه

 

کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و
در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه

 

سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود
حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه

 

سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم
سخته دستای کبود تو به اونور برسه

 

خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی
چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه

 

همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری
چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه

 

میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که
از یتیمات ناله‌ی : مادر مادر ... برسه

 

کی می‌دونه که چقدر خون میشه قلب باغبون
وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه

 

بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین
بار آخر به سر انگشتای مادر برسه

 

بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست
که طواف حرمت کی به کبوتر برسه

 

 

قاسم صرافان            

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۵۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده

در پای علی زحمت بسیار کشیده

 

تو دست به رو داری و من دست به خواهش

کار من و تو هر دو به اصرار کشیده

 

پیداست از این دست به جا مانده که زهرا

تا پشت در خانه سری زار کشیده

 

فهمیده ام از لمسی دستان تو ، شانه

از بازوی افتاده ی  تو کار کشیده

 

می ترسم از این آه ، که این شیشه بریزد

بر سنگ زمین سینه ات انگار کشیده

 

تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت

این گونه ی  پاشیده به دیوار کشیده

 

امید ندارم به خود از درد نپیچی

پهلوی تو بد جور به مسمار کشیده

 

من می نگرم بر تو و می بینم از این شام

دستی نوه ات را سر بازار کشیده

 

انگار شبیه تو شدن جرم بزرگی ست

کار تو و او هر دو به انظار کشیده

 

خون می چکد از ناخنش و حال ندارد

آنقدر که از تاول پا خار کشیده

 

برخاست که یک جمله بگوید به عمویش

گیسوی مرا چند طلبکار کشیده

 

هر بار که گفتم سر بابام نیُفتد

خوردم زِ سنان پیش تو هر بار کشیده

 

کم بود ببینی که حرامی به کنیزی

در خانه اش از دخترکت کار کشیده

 

 

حسن لطفی             

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۲
AHR