زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۱۰۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیت عشق» ثبت شده است

 

امام موسی کاظم (ع)  _  شهادت

 

 

 از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم

 

از اشک ، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته ...

 

تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم

 

کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا

 

بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت

 

من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی

 

 تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم بی هوا من را کتک زد
با ناسزا بر روی زخم من نمک زد
بی احترامی کرد و هی من را محک زد

 

نامرد می داند که چون عباس هستم
بر نام زهرا و علی حساس هستم

 

قدِ تنومند مرا چون دال کردند
ساق پر از درد مرا پامال کردند
جسم نحیفم داخل گودال کردند
ساده بگویم پیکرم را چال کردند

 

حتی برای خم شدن هم جا ندارم
دیگر برای این همه غم جا ندارم

 

باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد
جد غریبم با لب تشنه فدا شد
جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد
جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد

 

با روضه های نعلِ تازه آشنایم
هر استخوان او شده چون ساق پایم

 

جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره
دیگر نشد پیراهن من پاره پاره
پیر لعینی باز هم زد استخاره
با قصد قربت با عصا می زد دوباره

 

نامردها جد مرا صد جور کشتند
نامردها جد مرا بد جور کشتند

 

 

محمدجواد شیرازی  

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۰
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _   شهادت

 

 

آن درگهی که پایه اش از عرش برتر است
دولت سرای حضرت موسی بن جعفر است

 

موسی ترین کلیم زمین و زمان تویی
سوزِ دعایتان که ز داوود خوش تر است

 

باب الحوائجی تو به انبوه مشکلات
احسان و جودتان به گداها مکرر است

 

قعر سیاهچال هم که روی یوسفی هنوز
هر دو جهان ز تابش نورت منور است

 

با تو چه کرده اند ، طلب مرگ میکنی
عجل وفاتی تو رسیده ز مادر است

 

هرچند خاک خورده عقیق لبت ، ولی
این خاک خورده از همه اهل یمن سر است

 

با تازیانه ، با غل و زنجیر و سلسله
بس کن دگر ، که موسیِ آل پیمبر است

 

بر روی ساقِ پایِ شکسته چه می کشید ؟
این ناله ها گمان نکنم آه آخر است

 

قعر سیاهچال ، دلت پر زده عجیب
با یادِ آن دمی که خنجر به حنجر است

 

و شمرُ جالسٌ  نفس مادرت گرفت
از بوی سیب کل بیابان معطر است

 

بر من لباس نوکریم را کفن کنید
خرده مگیر چون کفن ما مقدر است

 

ارض و سماء و جنت و دوزخ ، شهم یکی
 عالیجنابِ عشق  ، حسین بن حیدر است

 

 

 

محمد جواد شیرازی   

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۰۴
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _   شهادت

 


دیگر دلم به سیر چمن وا نمی شود 
دیگر نشاط ، هم نفس ما نمی شود 


حتی اگر مسیح ، طبیب دلم شود 
دارد جراحتی که مداوا نمی شود 


موسی اگر کند گذری سوی کاظمین 
دیگر روان به وادی سینا نمی شود 


از زخم‌های سلسله چون یاد آورم 
زنجیر شعله از جگرم وا نمی‌شود 


یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال 
درمان زخم گردن مولا نمی شود 


حبس و شکنجه ، قعر سیه چال و سلسله 
این احترام یـوسف زهرا نمی شود 


گویی که آن ستمگر حق ناشناس را 
جز با شکنجه عقده ی  دل وا نمی شود 


معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این 
دیـگر زیـارت رخ بـابا نمی شود 


مولای من کسی است که در حبس سال ها 
غـافل دمی ز حی تعـالی نمی شود 


"میثم" هر آنچه بر سر عبد خدا رود 
عبد خداست ، بنـدۀ دنیـا نمی شود

 

 

  غلامرضا سازگار

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۷
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _   شهادت

 

 

موسی شدی که معجزه ای دست و پا کنی

راهی برای رد شدن قوم ، وا کنی

 

زنجیرهای زیر گلویت مزاحم اند

فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی

 

در یک بدن به جای همه درد می کشی

می خواستی تمام خودت را فدا کنی

 

وقت اذان مغرب این تازیانه هاست

وقتش رسیده است که افطار وا کنی

 

مثل علی عروج نمازت امان نداد

فکری به حال فاصله ساق پا کنی

 

عیسی مسیح من به صلیبت کشیده اند

این گونه بهتر است خدا را صدا کنی

 

حالا میان قحطی تابوت های شهر

باید به تخته های دری اکتفا کنی

 

 

 

علی اکبر لطیفیان   

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۱
AHR

 

امام زمان (عج)   _   مناجات

 

 

هر چه بد تا می کنم با من مدارا می کنی

 از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

 

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم

درد هایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

 

پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی

آبرویت را دوباره خرجِ رسوا می کنی

 

پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم

هر که بویی می برد فوراً تو حاشا می کنی

 

صبح تا شب این همه بد می کنم اما شما

کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی !

 

سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری

غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی

 

از "جمودُ العینِ" خود تا که شکایت می کنم

خشکیِ این چشمه را هر بار دریا می کنی

 

یاد کن آلوده را  یا بن الحسن  از بابِ لطف

در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی

 

یا زمانی که میان روضه های مادرت

 گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی

 

دوستانِ من همه کرب و بلا را دیده اند

نوبت من که شده ، امروز و فردا می کنی

 

کربلا میخواهم آقا التماست می کنم

گریه دارم می کنم... داری تماشا می کنی؟!

 

آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود

بعد از آن برگِ براتم را تو امضا می کنی

 

 

 

محمد جواد شیرازی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۶
AHR

 

امام موسی کاظم (ع)   _  شهادت

 

 

در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی

تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم

یلدا ترین شب است شب این سیاه چال

پیر و نحیف و بی کس و بی هم صدا منم

 

با خشت های سنگی و با میله های خویش

زندان به حال و روز دلم گریه می کند

خون می چکد  ز  حلقه و می سوزم از تبم

زنجیر هم به سوز تبم گریه می کند

 

پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار

در تنگنای سرد و نموری فتاده ام

از بار حلقه های ستم خرد گشته ام

دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام

 

چشمم هنوز خیره به در باز مانده است

خونابه بر لبم پی هر آه آمده

گویی فرشته است که در باز می کند

اما نه باز قاتلم از راه آمده

 

این بار هم به ناله من خنده می زند

دستی به زخم تازه ای زنجیر می کشد

با هر نفس به کنج لبم خون نشسته است

با هر تپش تمام تنم تیر می کشد

 

چشمم به میله های قفس خو گرفته است

کی می شود که خنده به روی رضا زنم

کو دخترم که باز بخندد برابرم

کی می شود که شانه به موی رضا زنم

 

ای بی حیا ترین که مرا زجر می دهی

در زیر تازیانه چنین ناروا مگو

خواهی بزن دوباره مرا یا بکش مرا

اما بیا به مادر من ناسزا مگو

 

 

حسن لطفی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۴
AHR

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

تا حشر ، صابـران جهـان را امـام صبر

 

از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه

مثـل حسـین ، زینـت آغـوش فـاطمه

 

سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری

زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری

 

بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره ای

در چشـم اهـل بیت ، حسین دوبـاره ای

 

در گفتن ثنای تو طول زمان کم است

بر چون تو شیر زن  لقب قهرمان کم است

 

بایـد نمــاز ، سجـده بـرد بر سجود تو

ای پنج تن خلاصه شـده در وجـود تو

 

وقتی که بر خطابه زبان بـاز می کنی

الحق که مثل فاطمه اعجاز می کنی

 

وقـت خطابه نطق تو یادآور علی ست

در شهر کوفه محمل تو منبر علی ست

 

زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی

شهر شهادت است حسین و درش تویی

 

روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو

خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو

 

بیت الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت

گردد حسین بر سـر نـی دور محملت

 

وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود

دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود

 

می بود اگر به مقتل خون با تو همنشین

ایـوب هم بـه صبر تو می گفت آفرین !

 

کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را

دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را

 

گردیده بود مقتـل خون حائر حسین

تـو زیـر تازیانه شـدی زائـر حسین

 

بر جـای جـای تیر و سنان بوسه هـا زدی

با جد خـود رسـول خـدا هم سخـن شدی

 

گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو

گفتـی که ای سـلام ملائک بـه جان تو

 

این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست

این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده ای

در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده ای

 

مـه طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها

خـون می گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها

 

نیزه شکسته ها بـه سویت چشم دوختند

بـا شعله هـای آه تـو پیــوسته سوختند

 

در حیرتـم چـگونـه زیارت جـدا شـدی

گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی

 

وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه

می شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه

 

زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود

می رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود

 

ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد

زان حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد

 

خواهر ! برو که همره تو دست داور است

تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است

 

دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست

هرجا سفر کنی سر من ساربان توست

 

 

غلامرضا سازگار 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۱
AHR

 

امام زمان (عج)   _   عاشقانه / انتظار

 

 

ای جمعه ی نیامده ی روزگار ها

 الغوث و الامان ، خزان و بهار ها

آیینه ی شریف ترین تبار ها

خال لب تو ، کعبه ی  دلبر مدار ها

   خوش به سعادت پسر مهزیار ها

 

حالا که غصه وصله ی ناجور می شود

گیسوی تو بهانه ی منصور می شود

چشمت شعاع مستی انگور می شود

دارد بساط شکر خدا جور می شود

نامت شراب کهنه ی بزم خمار ها  

 

نام تو خواب از سر میخانه می برد

هوش و حواس از سر پیمانه می برد

آتش به شرط بندی پروانه می برد

دل قرعه را به صرف تماشا نمی برد

 آتش بزن به هستی ما تازه کار ها

 

حالا که مِی به دلبری ساغر آمده

عطر گل محمدی از قمصر آمده

آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده

حتی دعای ندبه ، صدایش درآمده

 برگرد ای قرار دل  بی قرار ها

 

قدری محل دهید به این های و هوی ما

ابروت گشته تیغ به زیر گلوی ما

زخم فراق علت درد مگوی ما

مستاصلیم ! ته نکشیده سبوی ما

یاد تو برکت قدح مِی گسار ها 

 

از باده ی ولای تو بس نوش می کنیم

عالم به مدح زلف تو مدهوش می کنیم

اما چه سود ؟ ریسه که خاموش می کنیم

آقا تو را دوباره فراموش می کنیم

 ای خسته از شلوغی شعر و شعار ها

 

آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده

دنیا بدون تو به جهنم بدل شده

کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده

شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده

      تیغت کجاست ؟ ذریه ی ذوالفقارها

 

چشمم به جاده های ظهورت سپید شد

ایمان فریب خورده ی ریش یزید شد

طفلی نماز ، با لب تشنه شهید شد

آقا بیا امید دلم ناامید شد

 سر رفته است حوصله ی انتظارها

 

تردید و شبهه از سفرت حرف می زنند

با شک از آخرین خبرت حرف می زنند

از شایعات دور و برت حرف می زنند

آقا بیا که پشت سرت حرف می زنند

 ای حرمت تمامی قول و قرار ها

 

 

وحید قاسمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۳
AHR

 

حضرت امیرالمومنین (ع)   _   مدح

 

 

غیر از این در ، خواهش احسان نمی آید به کار
التماس از دستِ  این‌ وآن  نمی آید به کار


اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار


یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار


بی سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را  سر و سامان نمی‌آید به کار


خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌ گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار


کار ، کار پنجه مشگل گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار


کوفه هم ویرانه بود اول ، علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار


دوستانت خاک را این قدر ارزش داده اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار


لطف کن قلاده ام را گوشه ی صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۳۰
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت / مدح

 

 

تا زیر بار منّت عظمای داوریم

سرمایه دار عزّت آل پیمبریم

از لطف مادر و پدرِ نوری است که

ما ریزه خوار خوان تولّای حیدریم

تا در بهشتِ آل علی زندگی کنیم

دل زنده از حیات نفس های مادریم

ما را که از اَلَست حسینی نوشته اند

در پرتُو نگاه حسن عبد این دریم

ما عبد حیدریم و عبید محمدیم

یعنی تمام عمر مسلمان کوثریم

هر کس علی شناس شود فاطمی شود

ما با علی ز خلق جهان آشنا تریم

هرکس تو را شناخت علی ! از سحر شناخت

شب زنده دار کوی تو تا صبح محشریم

گاهی اگر ز کوی سحر رانده می شویم

با اشکِ صبح منتظر شام دیگریم

ما را مران ز کوی خودت یا اباالحسن

رد کن حجاب روی خودت یا اباالحسن

 

کو گوشِ دل که دل بدهد بوتراب را

کو چشمِ دل که خوب بگیرد حجاب را

وصف امام را ز خودش می توان شنید

وقتی علی حدیث کند عشق ناب را

کعبه شکافت قبله برون آمد از حرم

بنگر به روی دست نبی آفتاب را

فرمود شیعیانِ من آقای عالمند

من کرده ام حرام به آنها عذاب را

حبّ من است کوهِ گنه را فرو بَرَد

مانند آتشی که بریزند آب را

هر کس که خَردَلی به دلش داشت حبّ من

بی شک شفاعتم برسد آن مُتاب را

اصلاً خدا به کوریِ چشم ستمگران

از شیعیان من ببرد اضطراب را

هر جا کسی فضایل من را بیان کند

تکثیر می کنند ملائک ثواب را

آری هر آنکه خواند مرا سَرورِ خودش

باید دعا کند پدر و مادر خودش

 

شکرانه ی  ولای علی می توان سرود

در وصف او به ذکر جلی می توان سرود

تا عالم بقا ز علی می توان نوشت

او را به شیوه ی  ازلی می توان سرود

مانند فاطمه ز علی دم زدن خوش است

هر لحظه از ولای ولی می توان سرود

در بندِ آن مباش که مضمون نمانده است

واللهِ تا ابد ز علی می توان سرود

تا از مناره صوت اذان می توان سرود

هم با زبان و ذکرِ دلی می توان سرود

در هر صلاة و هر صلوات محمدی

رندانه از مِی ازلی می توان سرود

ما از علی به ذکر ، کفایت نمی کنیم

او را به سیره ی عملی می توان سرود

ما را برای یاری او آفریده اند

عهد اَلَست را به بَلی می توان سرود

تا عمر باقی است علی را مدد کنیم

این گونه است ذکر علی بی عدد کنیم

 

دونان عوض به غیر ، نسازند خویشِ ما

هیهات با فریب ، بگیرند کیشِ ما

دشمن اگر دوباره جَمَل را بپا کند

رزم علی هماره عیان است پیش ما

کی گفته با گذشتِ زمان پیر می شویم

هنگامِ جنگ ، رنگِ خضاب است ریش ما

آمالِ شیعه است شود کشته ی علی

این عهد بوده وعده ی دوران پیش ما

هرگز نمی توان دل ما را فریب داد

زیرا بُوَد ولیِ خدا دل پریش ما

ما تن به دکّه های عدالت نمی دهیم

عدل علی است محور نقصان و بیش ما

نفرینِ ما چو عقربِ جرّار می کُشَد

باید که انحراف بترسد ز نیش ما

راه امام و راه شهیدان هدایت است

پس جانمان همیشه برای ولایت است

 

 

محمود ژولیده

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۲
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت

 

 

سلام ای جوابِ سلامِ خدا

ظهورت طلوعِ تمام خدا

تویی آفتابِ بلند زمین

تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد

تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی

کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود

حدیثت حدیث مدام خدا

برای توکعبه جگر چاک زد

بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید

فقط پای حیدر هلاکم کنید

 

علی ابتدا و علی انتهاست

علی مصطفی و علی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است

علی در ظهور و ولی در خفاست

علی ظاهر است و علی باطن است

علی  لا اله علی لافتاست

علی در معارج علی در بُراق

علی اِنَّما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است

علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این

علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است

که زهرا علی و علی فاطمه ست

 

اگر تیغ تو سایه گستر شود

همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز

که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک

به یک ضربه ی مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه

که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات

زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند

کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد

نباشد کسی را خیال نبرد

 

به کعبه بکو راز تنزیل را

بگو بشکند قلب قندیل را

تو و مادر و مصطفی و خدا

ببین دور خود جمع فامیل را

کمی گَرد نعلینِ خود را بریز

تفقد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن

بکن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را

ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم

تویی مرکب کودکان یتیم

 

نگهدار ما را برای خودت

فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم

در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است

نخی ، ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جا پایِ تو

مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع

فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها

بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای

که با روضه هایی مگو مانده ای

 

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   مدح / عاشقانه

 

 

ما باده در پیاله ی عمار می خوریم

پای بساط میثم تمار می خوریم

تنها به خرج حیدر کرار می خوریم

خرده نگیر! بر در و دیوار می خوریم

این عُرف شرعی ست ، به مقدار می خوریم

 

مائیم و جرعه های ز پیمانه ریخته

مُشتی خراب بر در میخانه ریخته

سلطان طوس باده کریمانه ریخته

با اینکه رعیتیم ، چه شاهانه ریخته

عمریست از خزانه ی دربار می خوریم

 

ما حرف ِ باده را سر منبر کشیده ایم

بر چشم گریه ، سرمه ی ساغر کشیده ایم

هرچه کشیده ایم ، ز دلبر کشیده ایم

حالا که ما به مالک اشتر کشیده ایم

پس یا علی ! سلامتی یار می خوریم

 

بر گِرد خم کهنه طواف جنون خوش است

در زیر چوب محتسبان ، رقص خون خوش است

در آینه جمال طرب ، لاله گون خوش است

جام بلا به امر شریعت ، فزون خوش است

فکه بگو که باده سر دار می خوریم

  

آخر دعای اهل نظر مستجاب شد

آخر جناب شیخ ز مسجد جواب شد

زاهد گریخت ، در وطنم انقلاب شد

انگورهای ری همه وقف شراب شد

این جام را به نیت مختار می خوریم

 

 

وحید قاسمی   

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۰
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت

 

 

خدا در کعبه مهمان دارد امشب

حرم در سینه قرآن دارد امشب

زمین خورشید تابان دارد امشب

محمّد (ص) یک جهان جان دارد امشب

درون بیت ، جانان دارد امشب

فلک اسرار پنهان دارد امشب

 

نوشته بر در و دیوار کعبه

که امشب بخت گشته یار کعبه

الا عیدت مبارک باد کعبه

خدا امشب امامت داد کعبه

علی در تو قدم بنهاد کعبه

تولد یافت عدل و داد کعبه

مبارک باد این میلاد کعبه

چه شوری در وجود افتاد کعبه

بتان هم یا علی گفتند امشب

سخن ها با علی گفتند امشب

 

خداوند حرم را مظهر است این

محمّد (ص) را چو جان در پیکر است این

تمام هستی پیغمبر است این

زمین و آسمان را محور است این

یم و طوفان و موج و لنگر است این

چه گویم حیدر است این حیدر است این

تمام افتخار کعبه این است

خدا گفته امیرالمؤمنین است

 

مه برج اسد امشب اسد زاد

اسد ، آری اسد ، بنت اسد زاد

ازل را جلوۀ حسن ابد زاد

جمال قل هو الله احد زاد

بگو مرآت الله الصّمد زاد

خدا را چشم و گوش و وجه و ید زاد

رخ صاحب حرم تا شد هویدا

حرم گمگشته اش را کرد پیدا

 

جهان یک سایه از دیوار مولاست

زمان هم مست و هم هشیار مولاست

فضا لبریز از انوار مولاست

حرم محو گل رخسار مولاست

خدا در کعبه مهمان دار مولاست

محمّد (ص) عاشق دیدار مولاست

که دیده بزم  "الله الصّمد"  را ؟

خدا و حیدر و بنت اسد را

 

مرا مولا و سرور کیست ؟ حیدر

دل و دلدار و دلبر کیست ؟ حیدر

امیر دادگستر کیست ؟ حیدر

امام عدل پرور کیست ؟ حیدر

صراط الله اکبر کیست ؟ حیدر

محمّد (ص) را اگر پیغمبری بود

خدا داند که او هم حیدری بود

 

علی مرآت ربّ العالمین است

علی استاد جبریل امین است

علی سرّ خداوند مبین است

علی آیینۀ حقّ الیقین است

علی مولای اصحاب الیمین است

علی کلّ ولایت کلّ دین است

همین است و همین است و جز این نیست

کسی جز او امیرالمؤمنین نیست

 

علی ذکر و علی حمد و علی دم

علی بیت و مقام و رکن و زمزم

علی یعنی صراط الله اعظم

علی یعنی کتاب الله محکم

علی یعنی تمام دین آدم

علی یعنی امام کلّ عالم

علی در عالم خلقت یکی بود

محمّد (ص) هم به مهرش متّکی بود

 

تو در جسم نبی جانی علی جان

تو اصل اصل ایمانی علی جان

تو روح روح قرآنی علی جان

تو نوحِ نوح طوفانی علی جان

تو میزانی تو فرقانی علی جان

تو روز حشر سلطانی علی جان

لوای حمد در دست تو باشد

تمام حشر پابست تو باشد

 

تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی

تو در از قلعۀ خیبر گرفتی

تو از عَمر دلاور سر گرفتی

تو چون جان مرگ را در بر گرفتی

تو از ختم رسل کوثر گرفتی

تو دل از انبیا یکسر گرفتی

تو قاتل را ز رأفت شیر دادی

تو خصم خویش را شمشیر دادی

 

تو روی خاک ، معراج نمازی

تو بال طایر راز و نیازی

تو درد عالمی را چاره سازی

تو وقت جان فشانی پیشتازی

تو دل بشکسته گان را دلنوازی

تو بین انبیا نشکفته رازی

اگر چه با خلایق زیستی تو

خدا می داند و بس کیستی تو

به جز تو کیست با آن اقتدارش

زند وصله به کفش وصله دارش

فلک خورشید گردون خاکسارش

کند اشک یتیمی بی قرارش

فدای لطف و احسانت علی جان

که  «میثم»  شد ثنا خوانت علی جان

 

 

غلامرضا سازگار   

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۶
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   مدح

 

 

دل در پناه ذکر علی با صفا شود

گفتم علی و جلوه ی ذکرم خدا شود

 

هر شیعه ای که سمت نجف می کند سلام

در روز حشر قیمت آن برملا شود

 

با ذکر حیدر است که دل مست می شود

خاک دلم به حب علی کیمیا شود

 

آید ندا زعرش الهی علی علی

اینجا خدا به نام علی رونما شود

 

وقتی محبتش  دل من را خنک کند

دامان مادرم ز خیانت جدا شود

 

شاهی که قنبرش به قیامت شود شفیع

خاک مزار نوکر او طوطیا شود

 

من غیر مرتضی به کسی رو نمیزنم

دنیا اگر چه ضد علی یکصدا شود

 

قرآن کتاب مدح امیر نجف بوَد

یک گوشه از مناقب او «انّما...» شود

 

پرچم به دوش ، بهر نبی کیست جز علی ؟

مدحش به کارزار فقط لافتی شود

 

در حیرتم که فاتح خیبر پس از نبی

خانه نشین ز دشمنی اشقیا شود ؟

 

دستی که درب قلعه ی خیبر جدا نمود

این گونه با طناب جفا آشنا شود

 

در کوچه دامنش ز دو دستان فاطمه

با ضربه ی مغیره و قنفذ رها شود

 

در غربتش چه گویم ازین غصه سوختم

بر منبر مدینه به او ناسزا شود

 

 

 

مهدی علی قاسمی  

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۷
AHR