همراهان گرامی
با سلام
لطفا با کانال ما در تلگرام همراه باشید
با جستجوی شناسه (آیدی) زیر:
@zaeraneh_ir
امام حسین (ع) _ ولادت / مدح / حماسی |
امام حسن مجتبی (ع) _ ولادت
امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد
کز خانه خورشید ولایت قمر آمد
یا از دل دریای نبوت گهر آمد
یا مهر فروزنده به بام سحر آمد
پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد
در ماه خدا ماه خدا جلوه گر آمد
هم آینه حُسن خداوند جمالش
هم خلق و حصال نبوی خلق و خصالش
هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش
هم عقل ملک آمده حیران کمالش
هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش
هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد
در گلشن دین باغ گل یاسمنش بین
در لعل لب بسته عقیق یمنش بین
شادابی جان را ز گلستان تنش بین
آیات خدا در لب شکّر شکنش بین
آیینه شو و حُسن حَسن در حسنش بین
گوئی به جهان باز رسول دگر آمد
ای ختم رسل بوسه بزن بر سر و رویش
ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش
ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش
ای مهر ، ستان وام ز رخسار نکویش
ای ماه ببر سجده به خاک سر کویش
رشک ملک است این که به شکل بشر آمد
در شب نفس صبحدم عید ببینید
در ماه خدا صورت خورشید ببینید
روئی که نبی دید و علی دید ببینید
حسنی که ورا فاطمه بوسید ببینید
رخسار خداوند درخشید ببینید
کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد
ادامه ی این شعر در ادامه مطلب
حضرت علی اصغر (ع) _ ولادت
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه داوود می رسد امشب
دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب
دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد
ز کوچه های مدینه کرشمه می جوشد
عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
ز شوق حضرت موسی دویده راهی را
مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش
کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را
دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علی سوم عالی جناب آمده است
اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است
قسم به حضرت مولا امیر هر مست است
رسیده آینه دار امام عاشورا
رسیده حُسن ختام قیام عاشورا
اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این
به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این
دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده
برای بوسه ی بابا عقیق آورده
برای حضرت ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدار کوچک باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد
کتاب کرببلا را حسین کامل کرد
به روی دوش عمو همچو آبشار علی است
رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است
تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد
از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد
عجب شبی است که روی علی است مهتابش
رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبر لیلا به او اذان می گفت
فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد
گلاب یاسِ بهشتی به گیسویش می زد
به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه ز لب های او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت
نوای حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت
بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز
به چشم های علی دید کربلا را باز
اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به روی دست عزیزش توان ندارد حیف
کنار خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد
به زخم های لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جُرعه ی آبی به حرمله رو زد
صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود
بلند تر زهمه خنده های حرمله بود
سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد
به روی دست پدر ، وایِ من سرش افتاد
بخون کشید رُخش را تمام گیسو را
که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را
حسن لطفی
امام جواد (ع) _ ولادت
باز شبیه شب بارانی ام
زاده ی دریایم و طوفانی ام
مثل اویس از قرن آواره ام
در پی یاران خراسانی ام
عاشقی ام را همه فهمیده اند
مهر شده مهر به پیشانی ام
دست نسیم است سر گیسویش
دست خودم نیست پریشانی ام
ابروی او نورٌ علی نور شد
عاشق این طاق چراغانی ام
داده جنون هستی من را به باد
روز نخستی که شنیدم جواد
می چکد از کنج لبانم شراب
خانه ات آباد خرابم خراب
سنگ تراشی دل سنگم گرفت
تیشه زد و ساخت از آن دُر ناب
شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت
در خم آن گیسوی پر پیچ و تاب
وای اگر دست تو افتد دلم
فارقم از روز حساب و کتاب
جاذبه ی محض مرا نور کن
حضرت خورشید به جانم بتاب
جذبه ی پیغمبر اُمّی جواد
ای به ابی انت و اُمّی جواد
نیست فقط روز مبادا کریم
هست همه روز و شبم با کریم
یاد گرفته است که بر هیچ کس
رو نزند این دلم الا کریم
هر چه گره بیشترم می زند
کم شود این فاصله ها ... تا کریم
خواهش ما جرعه ای از آب بود
داد ولی پهنه ی دریا کریم
بس که در بسته زدم خسته ام
باز نشد هیچ در امّا کریم
در نزده در به روی ام باز کرد
باز هم این طایفه اعجاز کرد
فیض مسیحایی ات عیسی بَرَد
دست به دامان تو موسی برد
از همه دل می برد آقای ما
بیشتر از حضرت زهرا برد
روی پرش لطف کن و پا گذار
رتبه ی جبریل به بالا برد
شکر برات حرم آخر رسید
ناله ی مجنون دل لیلا برد
بال بده تا حرم کاظمین
با نفس وای حسینم ، حسین
مثل همیشه دم ایوان طلا
نام تو شد نام تو سوگند ما
نام تو را گفتم و باران گرفت
خیس شد از گریه ی ما صحن ها
پنجره فولاد گره باز کرد
از من افتاده به لطف شما
مثل همیشه دم باب الجواد
حاجت ما بود که آقا رضا
جان جوادت ببرم کاظمین
تا که بخوانیم به پایین پا
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
وای اگر غصه ی مادر نبود
حال تو اینقدر مکدر نبود
مثل حسن شد جگر ریز ریز
حیف که بالین تو خواهر نبود
کاش زمین آب نمی ریختند
حیف به جز خنده پسِ در نبود
سخت کشیدند تو را روی بام
وای اگر بام کبوتر نبود
شکر خدا قسمت تو بام شد
گودی و نامحرم و خنجر نبود
خوب شد از حنجره ات خون نریخت
حرمله در لحظه ی آخر نبود
شکر خدا پیش نگاهت ز بام
بر سر نیزه سر اصغر نبود
شکر خدا پیکرت عریان نشد
زیر سم اسب پریشان نشد
حسن لطفی