زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار شهادت» ثبت شده است

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

ببین می توانی بمانی ، بمان
عزیزم تو  خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من !  آسمانی !  بمان

اگر  می شود می توانی بمان

تو  نیلوفرانه  ترین  یاس  شهر
وجود تو کانون احساس  شهر
دعا گوی هر قدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر

نباشی ، چه آبی چه نانی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت ؟
چه  شد ماجرای  سپر ماندنت ؟
چه شد پای حرف پدر ماندنت ؟
پس از غصه ی پشت در ماندنت...

ندارد علی همزبانی...  بمان

برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف ، سنگ لحد می شود

تو باید غمم را بدانی بمان

چرا اشک را آبرو می کنی ؟
چرا چادرت را رفـو می کنی ؟
چرا استخوان درگلو می کنی ؟
چرا مرگ را آرزو می کنی ؟

چه کم دارد این زندگانی ؟  بمان

 

 

مصطفی صابر خراسانی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۱
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار


نیمه شب ها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار


بار سنگین این وصیت را
از سر شانه ها ی من بردار


قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار


گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین


با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین


کفنش را به زینبم دادم
حرف های نگفته را گفتم


چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم


گفتمش میوه ی دلم زینب !
کربلا باش یار و یاور او


ظهر روز دهم به نیت من
بوسه ای زن به زیر حنجر او


وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا


صبر کن دختر عقیله ی من
قهرمان بزرگ کرب و بلا

 

وحید قاسمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۲۸
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)   _   فاطمیه

 

 

گل  بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم ، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند

گل های من هنوز شکوفا نگشت اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری بر این جوانی من گریه می‌کند

گردون که خود کمان شده با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند

این آبشار نیست که ریزد ...  که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

 

حاج علی انسانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۷
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم

خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم

وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم ...

زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم

با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

 

حسین رستمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

 

یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد

افتاد بر زمین و دوباره کشیده شد

 

آه از نهاد عرش خدا هم بلند شد

وقتی که غنچه با گل از این باغ چیده شد

 

مادر که رفت پشت در خانه ایستاد

یک مرتبه صدای شکستن شنیده شد

 

شعله کشید از درِ مان آتشی و بعد

این روضه های کرب و بلا آفریده شد

 

از این طرف که دست یدالله بسته شد

قد چو سرو مادر از آن سو خمیده شد

 

هنگام بردن علی از آستان در

یک قطره خون به روی عبایش چکیده شد

 

دستی نوشت فاطمه چندی مریض شد

اما کسی نگفت که زهرا شهیده شد

 

طاقت می آورید بگویم برایتان :

هنگام غسل پهلوی مادر چه دیده شد ؟

 

بازو کبود ، سینه کبود و بدن کبود

از فرط گریه چشم حسین و حسن کبود

 

مهدی نظری

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۲
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

همین که دست قلم در دوات می لرزد

به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

 

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

 

هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست

بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

 

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی

که در نگاه تو آب حیات می لرزد

 

تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن

که آیه آیه تن محکمات می لرزد

 

کنون نهاده علی سر به روی شانه ی در

و روی گونه ی او خاطرات می لرزد

 

غزل تمام نشد ، چند کوچه بالاتر

میان مشک سواری فرات می لرزد

 

سپس سوار می افتد تو می رسی از راه

که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد

 

و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم

به جای شعر دعای سمات می لرزد ...

 

سید حمیدرضا  برقعی

 

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _     شهادت / مدح

 

 

اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است

نام تو در آسمان ها از زمین پیداتر است

 

صاحب هستی تو هستی ، ما همه عبد تو ایم

هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است

 

چشم من عمری به دنبال عطای دست توست

چون که احسان و کرم از مادران زیباتر است

 

چادرت یک قوم کافر را هدایت می کند

زهره ای و چهره ات از انبیا زهراتر است

 

هر کسی که گفت یا زهرا جوابش را گرفت

چون توسل بر شما از هر کسی گیراتر است

 

 

فاطمه یعنی تجلی خدا روی زمین

فاطمه همتای یکتای امیرالمومنین

 

 

قصه‌ی شیعه اساسش ناله های مادر است

زخم قلب فاطمه اما ز درد حیدر است

 

شیعه مدیون حمایت های زهرا از علی است

دین اگر شد پایدار از گریه های مادر است

 

پشت در ، افتاد بر روی زمین بیهوش شد

فضه آمد دید زهرا غرق خون پشت در است

 

تا به هوش آمد دوید و دامن مولا گرفت

دید بسته دست های پهلوان خیبر است

 

دست او با ضرب قنفذ از علی کوتاه شد

ضربه ای که عامل پایان عمر کوثر است

 

 

بازویش افتاد تا دست علی گردد رها

جان فدای دختر خیرالبشر ، خیر النسا

 

 مجتبی قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۲
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

در بسترم و خسته ام و تاب ندارم

شب ها من از آن ضربه ی در خواب ندارم

 

انگار بعید است دگر زنده بمانم

بر گونه به جز گریه و سیلاب ندارم

 

با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص

غیر از دل پر آه به محراب ندارم

 

از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم

جز خون که ز سینه رودم آب ندارم

 

از روی علی بس که رخ خویش گرفتم

خجلت زده ام چهره ی شاداب ندارم

 

در صورت من نقش ز پستی و بلندی است

جز روی ورم کرده در این قاب ندارم

 

از ضربه ی آن دست نشست ابر به رویم

خاموش شدم هاله ی مهتاب ندارم

 

چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان

آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم

 

مجتبی صمدی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۳
AHR

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   شهادت

 

 

این که از زهر جفا جای به بستر دارد

طشتی از خون دل خویش برابر دارد

 

چشم هایش به در و منتظر آمدنی ست

زیر لب زمزمه ی مادر مادر دارد

 

جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست

داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد

 

زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر

یادگاری ست که از کینه ی همسر درد

 

پیش چشمش که توانسته به روی منبر

 رود و دست به سبّ پدرش بردارد ؟!

 

لحظه های سفرش در بغلش می گیرد

چادری را که بوی یاس معطر دارد

 

آرزو داشت نمی دید در آن کوچه ی تنگ

مادرش روی زمین لاله ی پرپر دارد

 

گفت با گریه حسین جان ! تو دگر گریه مکن

که حسن می رود و سایه ی خواهر دارد

 

آه... لایوم کیوم تو که در صحرا کیست ؟

جسم صد چاک تو از روی زمین بر دارد

 

 محمد بیابانی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۰
AHR

 

امام حسین (ع)   _   شب عاشورا

 

 

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

فردا ز خون عاشقان ، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر ، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان ، چون قلب زهرا می شود

امشب بود بر پا اگر ، این خیمه ی خون خدا
فردا به دست دشمنان ، بر کنده از جا می شود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان ، زین دشت برپا می شود

امشب کنار مادرش ، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش ، آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان ، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خار ها ، گمگشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان ، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه ، بی دست ، سقا می شود

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ست
فردا ز مرکب سرنگون ، این سرو رعنا می شود

امشب بود جای علی ، آغوش گرم مادرش
فردا چو گل ها پیکرش ، پامال اعدا می شود

امشب گرفته در میان ، اصحاب ، ثار الله را
فردا عزیز فاطمه ، بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین ، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان ، این حلقه یغما می شود

امشب سر سرّ خدا ، بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان ، زیر و زبر گردد  "حسان"
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود

 

حبیب الله چایچیان


 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۷
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت



سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند

باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند

 

گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود

حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

 

مشتی از خون عـلـی را ریخت سمت آسمان

خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند

 

با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد

کـربـلا را خواست تا در کـربـلا پنهان کند

 

گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد

خنده های آخرش را در کجا پنهان کند ؟

 

مجید تال

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۰
AHR

 

حضرت علی اکبر (ع)  _  شهادت

[ زبان حال امام حسین (ع) ]

 

 

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

‏و از این پیر جوان مُرده ،کمانی تر نیست

 

دست و پایی ، نفسی ، نیمه نگاهی ، آهی

‏غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست ؟

 

در کنار تو ام و باز به خود می­ گویم

‏نه حسین ، این تن پوشیده ز خون اکبر نیست

 

هر کجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا

‏از من آغوش پُر و از تو تنی دیگر نیست

 

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه ی تو

‏دیدنی تر ز من و خنده آن لشکر نیست

 

استخوان ­های تو و پشت پدر هر دو شکست

‏باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست

 


حسن لطفی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۳
AHR

 

زبان حال حضرت رقیه (س)  _  ذکر مصیبت

 

 

رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو
دق می کند بعد از تو و آب آور تو


پای برهنه سر برهنه روی ناقه
منزل به منزل من به دنبال سر تو


بابای از گل بهترم دیدی چگونه
سیلی زدند بر دخترت در محضر تو


پا می شوم من دست بر دیوار دارم
حالا شدم دیگر شبیه مادر تو


دیدی برای شست و شوی زخم هایم
جانش به لب می آید هر شب خواهر تو


یادم نرفته هر کسی همراه خود داشت
بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو


اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را 
من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو


با خنده های ساربان یادم می آید
خیر تو ، انگشت تو و انگشتر تو


حلقه زدند نامحرمان دور و بر من
هجده سر بر روی نی دور و بر تو


فکرش نمی کردم که اینقدر سخت باشد
شرمنده ام بابا شدم دردسر تو 

 

محمد رسولی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

[ زبان حال حضرت زهرا (س) با حضرت امیرالمومنین (ع) ]

 


کسی در حجره ی زهرا به جز مولا نمی آید
صدایی جز نوای عصمت کبری نمی آید

پس از بابم پیمبر ، دود و آتش حلقه در حلقه
نه آن که بعد او دیگر کسی اینجا نمی آید

اگر پاسخ نمی گویم سلام ات را ، حلالم کن
فضای سینه زخمی ، نفس بالا نمی آید

مده آزار دستت را که چشمم وا نگه داری
مپرس احوال بیمارت که حالم جا نمی آید

ز دیدار رخ دلجوی محسن چشم پوشی کن
ز لب هایش توان گفتن بابا نمی آید

دگر دشمن به رخسارم نشانده وصله ی نا رنگ
تو گویی شرم شان از سید بطحا نمی آید

اگر معجر ز رخسارم گشایم ، فاش خواهی گفت :
جمالت را شباهت هیچ با زهرا نمی آید !


خدا مرگم دهد ، گویا خجالت می کشی از من
چرا لب بسته ای از حنجرت آوا نمی آید ؟

من این را خوب می دانم پس از من ، دست تو خالی ست
دگر چون فاطمه بر درگهت شیدا نمی آید

 

محمدجواد فارسی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۶
AHR