زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار ولادت» ثبت شده است

 

 

دو بیتی های ولادت امام حسن مجتبی (ع)

 

 

 

 

ماه رحمت ، سفره اش گسترده شد
زنده از فیضش جهانِ مرده شد
آسمان پر گشته از شادی و شور
آمده از لطف حق میلاد نور

 

*****

 

میلاد حسن (ع) خسرو دین است امشب
شادی و سرور مؤمنین است امشب
از یمن قدوم مجتبی ، طاعت ما
مقبول خداوند مبین است امشب

 

*****

 

دوش بر گوشم رسید این مژده از جان آفرینم
کاید از ره آن نگار دلنواز و نازنینم
گفتم ای مه از کدامین آسمان باشی ؟  بگفتا
شمس ایوان ولایت ، عُروَة الوثقای دینم
من همان ماه تمامم ، جلوه ی ماه صیامم
شاهد صلح و قیامم ، وجه رب العالمینم

 

*****

 

در جود و کرم دست خدا هست حسن (ع)
دست همه را وقت عطا بست حسن (ع)
نومید نگردد کسی از درگه او
زیرا که کریم اهل بیت است حسن (ع)

 

*****

 

نیمه ی ماه مبارک بس شرافت دارد امشب
چون خدا بر بندگان خود عنایت دارد امشب
جشن میلاد حسن (ع) در عرش اعلا گشته برپا
زین سبب بر لیلة الاسرا شباهت دارد امشب

 

*****

 

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

تو کریم بن کریمی یا حسن
داری از زهرا نشان یا مجتبی

مهربانی ، دل رحیمی یا حسن .

 

*****

 

چو بر نیمه رسید  ماه  مبارک

بیامد لطفی از رب تبارک
شبر ، نیکو خصال و ماه صورت

کریم و اسوه در  زهد و بلاغت

 

*****

 

جوانان بهشت را سید است او

اگر تو  طالب حلمی ز وی جو
منم محتاج لطف آل اطهر

شفاعت کن اماما روز محشر

 

*****

 

مژده ای دل نور چشم مرتضی آمد خوش آمد

شام میلاد امام مجبتی آمد خوش آمد

غم مخور ای دل که در ماه دعا و استجابت

بهر تأثیر دعا ، روح دعا آمد خوش آمد

 

*****

 

آمد چو به نیمه ماه پر فیض صیام

شد طلعت مجتبی عیان چون مه تام

با روی حسن خوی حسن جلوه نمود

فرزند ابوالحسن امام بن امام

 

*****

 

گویند که گرد مَه ، ‌زمین می‌گردد

دور فلک و عرش برین می‌گردد
خورشید ، جمال مجتبی را دیده است

حیران شده است و این چنین می‌گردد

 

*****

 

سلام ای حُسن عالمتاب ، ‌ای روح سحر سیما

سلام ای آیه ی مظلوم ، ای غم ، سوره ی زیبا
سلام ای دومین خورشید ، ای روشن ترین امید

بتاب ای عصمت روشن ، بتاب ای عصمت زیبا

 

 

 ادامه ی دوبیتی های ولادت امام حسن مجتبی در  ادامه مطلب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۲
AHR

 

 

امام حسن مجتبی (ع)  _  ولادت

 

 

ای عشق ببین حال پریشانی ما را

ای شوق نشان آتش حیرانی ما را

ای شور بیاور میِ توفانی ما را

تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را

 

ما مرد شرابیم اگر هست بیارید

ما را به در بیت علی مست بیارید

 

دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را

ذوق علی و گرم تماشا شدنش را

دیدند و ببینید مهیا شدنش را

لبخند علی و شب بابا شدنش را

 

تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود

تا صبح نبی منتظر دیدن او بود

 

انگار شب قدر مقدر شده امشب

انگار نبی باز پیمبر شده امشب

برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب

برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب

 

یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده

امشب پسر شیر خداوند رسیده

 

بگذار که یعقوب گشاید نظرش را

تا با تو فراموش نماید پسرش را

هیچ است اگر عشق بریده است سرش را

رو کرده خدا با تو تمام هنرش را

 

لبخند بزن گردش این روز و شب از توست

شیرینی افطار پیمبر رطب از توست

 

یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن

یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن

بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن

ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن

 

چشمان تو محراب سحرهای حسین اند

آقا پسران تو پسرهای حسین اند

 

وای از جلوات جبروتی که تو داری

از شدت نور ملکوتی که تو داری

فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری

حق گرم تماشای قنوتی که تو داری

 

پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری

یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری

 

دور و برتان این همه بیمار اگر هست

یا این همه در شهر بده کار اگر هست

این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست

تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست

 

دیدند کرم روی کرم می دهی آقا

ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا

 

چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت

از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت

با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت

یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت

 

هرچند خدا خواست کرم داشته باشی

انگار بنا نیست حرم داشته باشی

 

سوزاند اگر غصه ی تو بال و پرم را

سوزاند غم زینبیه هم جگرم را

من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را

ای کاش بیارند از آنجا خبرم را

 

سوگند که در سینه غم خواهر تو هست

هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست

 

 

حسن لطفی 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۷
AHR

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   ولادت

 

 

امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد

کز خانه خورشید ولایت قمر آمد

یا از دل دریای نبوت گهر آمد  

یا مهر فروزنده به بام سحر آمد

پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد

در ماه خدا ماه خدا جلوه گر آمد

 

هم آینه حُسن خداوند جمالش

هم خلق و حصال نبوی  خلق و خصالش

هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش

هم عقل ملک آمده حیران کمالش

هم مفتخر از او شده پیغمبر  و آلش

هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد

 

در گلشن دین باغ گل یاسمنش بین  

در لعل لب بسته عقیق یمنش بین

شادابی جان را ز گلستان تنش بین

آیات خدا در لب شکّر شکنش بین

آیینه شو و حُسن حَسن در حسنش بین

گوئی به جهان باز رسول دگر  آمد

 

ای ختم رسل بوسه بزن بر سر و رویش 

ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش

ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش 

ای مهر ، ستان وام ز رخسار نکویش

ای ماه ببر سجده به خاک سر کویش

رشک ملک است این که به شکل بشر آمد

 

در شب نفس صبحدم عید ببینید 

در ماه خدا صورت خورشید ببینید

روئی که نبی دید و علی دید ببینید

حسنی که ورا فاطمه بوسید ببینید

رخسار خداوند درخشید ببینید

کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد

 

ادامه ی این شعر در ادامه مطلب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۴
AHR

 

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   ولادت

 

 

مجموعه ی صفات خدا می شود حسن

اسماء ذات ، وقت دعا می شود حسن

 

نه رو به مکه ، رو به مدینه نشسته ایم

وقت نماز ، قبله ی  ما می شود حسن

 

صد تا پسر به فاطمه روزی کند خدا

یا می شود حسین ، و یا می شود حسن

 

جبریل هم به رتبه ما غبطه می خورد

وقتی که همنشین گدا می شود حسن

 

این رنگ سبز ، رنگ مقام سیادت است

امروز سیدالشهدا می شود حسن

 

گرچه غروب کرد ، محرم طلوع کرد

خورشید ظهر کرببلا می شود حسن

 

از برکت  "حسین حسینِ"  گلوی ما

یک روز می رسد همه جا می شود  "حسن"

 

معلوم بود از حسد آل عایشه

روزی بدون صحن و سرا می شود حسن

 

از تخته پاره های بهم دوخته شده

با زحمت حسین ، جدا می شود حسن

 

از تیرها مقطعه کردن عجیب نیست

"حا، سین، نون" هجا به هجا می شود حسن

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۹
AHR

 

امام زمان (عج)   _   ولادت

 

 

 این ریسه ها مرا ز شما دور می کند

 چشم دل ضعیف مرا کور می کند

 

 در ذهن بی نمازترین عاشقان تان

 چندین چراغ جلوه ای از طور می کند

 

 این  زرق  و برق  سبز کلیمم نمی کند

 بد تر مرا ز طور شما دور می کند

 

  اشک فراق  منتظران  ظهور را

 مطرب  درون خمره ی انگور می کند

 

 امسال هم دوباره مگس های شهر را

 شیرینی ولای  تو  زنبور  می کند

 

 بانی خرج هیئت مان را نگاه  کن

 دارد هوای نفس چه مغرور می کند !

 

 مداح های  پاکتی اهل  کسب  را

 این عید و جشن هاست که مسرور می کند

 

 آقا دلم عجیب گرفته ست ، کِی مرا

 تاثیر  خنده های  تو منصور  می کند ؟

 

 

وحید قاسمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۳
AHR

 

امام زمان (عج)  _  ولادت

 

 

باز از مَهد امامت خبری می آید

خبرِ تازه تر از تازه تری می آید

همه گویند بهم بخت جهان وا شده است

این خبر با سند معتبری می آید

بسته بود این در امّید به دلها امّا

نور امّید ز هر بسته دری می آید

دوستان را پس از این منجی غم ها برسد

دشمنان را پس از این دردسری می آید

پنج هادی شده تبعید که مهدی نرسد

غافل از آنکه عجب تاج سری می آید

همه گفتند نباید پسر آید امّا

گفت ناگه پدری ، گل پسری می آید

دشمن و دوست شنیدند که از بیت حسن

منجی دین خدا منتَظَری می آید

هاتفی گفت که طاووس جنان آمده است

با خبر باش که سلطان جهان آمده است

 

می شناسند دو عالم پسر زهرا را

می شناسد فلک این حیدرِ سر تا پا را

کاخ های ستم از هیبت او لرزانند

باز تکرار کند واقعه ی کسری را

به رعایای خودش نیک نظر اندازد

دور سازد ز محبّین ستم اعدا را

صاف و شفّاف به یُمنش همه جا نور شود

او شود آینه سر تا سر این دنیا را

طاقتِ رنج و غمِ شیعه ندارد هرگز

بس به جانش بخرد درد و بلای ما را

شیعه بیمار شود در طلب آمدنش

لیک از حق طلبد عافیت آقا را

شیعه در سایه ی او مرد عمل می گردد

با شجاعت بزند از عدویش سرها را

دور تا دور حرم خانه ی نرگس امروز

باز کردند ملائک ره این مولا را

خرّم آن روز که راهش به حرم باز شود

پاکـسازی حرم از حرم آغاز شود

 

آید آن روز که روز صُلحا خواهد شد

روز دیدار اَباصالحِ ما خواهد شد

می رسد این خبر از مشرق عالم آن روز

ایها الناس عدالت ز شما خواهد شد

کوفه را مرکز تعلیم و هدایت سازد

مُلک قرآن ز کجا تا به کجا خواهد شد

از دَم تیغ رَود هر که بِبندد راهش

لشگر خصم طرف با شهدا خواهد شد

بعد از آن روز که شد کار مدینه یکـسر

تازه او منتقم کرب و بلا خواهد شد

سر کفر است که در شام و حلب می ریزد

سرِ سَرکرده ی  کفّار جدا خواهد شد

نه بماند اثر از آل سعود و نه یهود

کعبه از دست بنی شِیبه رها خواهد شد

شاید از مُلک رضا هم گذری خواهد داشت

همه ایران بخدا مُلک رضا خواهد شد

یا لثارات ! همه پشت سرش صف بکشید

تا توانید ز کفّار و منافق بکُشید

 

ای همه آل عبا جامِ جَمَت را عشق است

گل یاسین ، صفای قدمت را عشق است

گفت بابات که این طفل صغیر است امام

در امامت بخدا سنِ کَمَت را عشق است

هر کجا هست وجود تو همانجا کعبه است

هر کجا می روی آقا حَرَمت را عشق است

می نویسی روی سربندِ خودت یا زهرا

رمز و رازِ رَجَزت را قلمت را عشق است

ای علمدارِ تو عباس ، علمدار خدا !

یارت عباس که باشد عَلَمت را عشق است

آری آن خطبه ی  پیغمبری ات در راه است

سخَنَت را نَفَست را و دَمَت را عشق است

هیچ کس از کرَمِ دست تو بی دولت نیست

ای تمامی سخاوت ، کرمت را عشق است

بر لبت ذکر حسین است به هر شام و سحر

گریه ی صبح و مسا ، درد و غمت را عشق است

گاه گریان حسن گاه حسینی آقا

همه ی عمر تو در راه حسینی آقا

 

 

محمود ژولیده   

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۶
AHR

 

امام زمان (عج)   _   ولادت

 

 

عید است ولی عید قیام بشریت

در پرتـو میلاد امـام بشریت

 

بـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالی

زد سکــه ی اقبــال بــه نـام بشریت

 

از خم طهورا که خدا ساقی آن است

بـا دست خـدا پـر شده جام بشریت

 

امشب ببر ای باد صبا  پیش تر از صبح

بـر سامـره پیـوسته سـلام بشـریت

 

عالم همه جـا وادی طور است ، ببینید

در دست حسن مصحف نور است ، ببینید

 

*****

 

خیزیـد همـه سـوره ی  "والشمس..."  بخـوانید

گل در قـدم مهـدی موعــود فشـانید

 

از جـام شرابی که خدا ساقی آن است

پیوسته بنوشیـد و بـه یـاران بچشانید

 

تنها نه فقط شب ،  شبِ مهدی ست ، بگویید

میــلاد ائمـه اسـت بدانیــد بدانیـــد

 

خیزیـد و ببندید همـه بار سفر را

محمل به سوی کعبۀ مقصود برانید

 

امشب خبری خوش به بنی فاطمه آمد

بـوی گـل نرگس بـه مشام همه آمد

 

*****

 

عیـد ملک و جـن و بشر باد مبارک

بـر شـانۀ خورشیـد قمر باد مبارک

 

طوبای امیـد همه خوبان جهان را

در نیمـۀ ایــن مـاه ثمـر باد مبارک

 

آوای خدا می شنوم از لب مهدی

این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک

 

پیغام خدا را برسانید بـه نرگس

کای مادر فرخنده! پسر بـاد مبارک

 

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی

آییـد و بگردیـد بـه دور سر مهدی

 

*****

 

دیدید همه کعبۀ روح شهدا را

دیدید همه آینۀ غیب نمـا را

 

دیدید همه بر سر دست حسن امشب

هنگام سحر صورت مصباح‌ هـدی را

 

امشب همه بـار سفـر سامـره بستیم

داریم بـه دل شوق تماشـای خـدا را

 

از مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسید

کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را

 

یاران! شب عیـد آمده بیدار بمانید

باید همه از فاطمه عیدی بستانید

 

*****

 

این جان جهان ، جان جهان ، جان جهان است

این روح روان ، روح روان ، روح روان است

 

این چارده آیینه جمال است به یک حسن

آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

 

ایـن ختـم ائمــه اسـت بدانیـد بدانیــد

چونان کــه نبی خاتم پیغامبران است

 

گــر کفــر نباشد بگذارید بگـویم

چشمان خـدا بـر مـه رویش نگران است

 

هر لحظه پدر شیفتۀ تاب و تب اوست

ناخورده لبن آیـۀ قرآن به لب اوست

 

این است که دادنـد امامـان خبرش را

داده است خدا مژده ی فتـح و ظفرش را

 

تا آیـۀ قـرآن بـه لـبش بود ، مـلائک

دیدند به لـب خنـدۀ شـوق پدرش را

 

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش

تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را

 

جاءالحـق بـازوش کـه دیدیـد ببینید

نقش زهـق الباطل دست دگـرش را

 

این نور دل فاطمه فرزند حسین است

بر لعل لبانش گل لبخند حسین است

 

ای خلـق جهـان منتظر روز ظهورت !

پیوستـه زمان منتظـر روز ظهـورت

 

هم در غم هجران تو پیران همه مردند

هم نسـل جـوان منتظر روز ظهورت

 

بلبل سر هر شاخـه غزلخوان فراقت

گل های خـزان منتظـر روز ظهورت

 

تو یوسف گم گشتۀ اسلام چو یعقوب

بـا قـد کمان منتظـر روز ظهـورت

 

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را

از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را

 

*****

 

ای دست خدا !  دست خدا یار تـو باشد

بازآ که حـرم عـاشق دیـدار تـو باشد

 

بازآ که حسین بن علی چشم به راه است

بازآی کــه عبـاس علمـدار تـو باشد

 

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری

سر در گم و جان بر کف بازار تو باشد

 

بازآی که هفتاد و دو سربـاز حسینی

دلباختۀ مکتب ایثار تـو باشد

 

تو پاسخ فریاد امام شهدایی

تو منتقم خون امام شهدایی

 

*****

 

بازآی که آییـن پیمبر بـه تـو نازد

بازآ که علـی ، فاتح خیبر به تو نازد

 

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را

آن روز ببیننـد که حیـدر به تو نازد

 

روزی که ز قبر ، آن دو نفر را تو درآری

حق است که صدیقۀ اطهر به تو نازد

 

آن روز ببیننـد همــه بـا گـل لبخند

بر شانـۀ بابا علـی اصغـر بـه تـو نازد

 

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت

ما عیـد نداریـم مگـر روز ظهورت

 

*****

 

از لالۀ زخـم شهـدا خنده برآید

کای منتظران ! منتظران ! منتَظَر آید

 

از چار طرف چشم گشاییـد به کعبه

تـا سوی حرم حجت ثانی عشر آید

 

این یکه سواری که نهد روی به کعبه

مهدی ست که از بهر نجات بشر آید

 

چشم همه روشن که به فرمان الهی

از پیـرهن یـوسف زهـرا خبر آید

 

«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید

ایـن یار سفـر کـرده همیـن جمله بیاید

 

 

غلامرضا سازگار  

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۷
AHR

 

امام سجاد (ع)  _  ولادت

 

 

سوی مجنون برسانید که لیلایی هست

ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست

دورِ این خانه شلوغ است اگر ، جائی هست

دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست

شب عید است بیائید حنا بگذاریم

سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم

 

تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد

پَرِ گهواره­ ی تو روحِ مسیحا دارد

و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد

نوه­ ی حضرت زهراست ، تماشا دارد

جلوه­ ی تام علی بر تو مبارک بادا

سومین نام علی  بر تو مبارک بادا

 

فطرسی آمده و از تو پری می خواهد

از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد

یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد

که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد

یا کریمیم و سرِ جاده ­ی تو شیعه شدیم

ما کنارِ پرِ سجاده­ ی تو شیعه شدیم

 

عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد

تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد

چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد

نه محال است مقامش به گدایت برسد

نه فقط پهنه ­ی افلاک نمک گیر تواند

تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند

 

مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد

مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد

صاحب خانه­ ی خود جانب ایران آمد

خانه­ ی مادریش شاه خراسان آمد

خاکِ ما خانه­ ی تو سایه ی مطلق داری

حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری

 

عشق ایرانیِ ما کار بنایت با ماست

حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست

طاقِ گلدسته ، رواق ، آینه هایت با ماست

خادمی حرم و صحن و سرایت با ماست

طرحِ زیبا تری از باغِ جنان می سازیم

و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم

 

مصلحت بود اگر ، شیرِ خدا می گشتی

تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی

مست از جلوه­ ی تکبیرِ خدا می گشتی

تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی

بازوی هاشمیت تیغ اگر بر می داشت

کربلا زیرِ قدم هات ترک بر می داشت

 

رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی

میمنه ، میسره بودی و مکرّر بودی

ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی

رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی

کربلا دید پدر را نفست یاری کرد

وه که با نام تو عباس علمداری کرد

 

واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد

خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد

چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد

شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد

با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است

که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است

 

 

حسن لطفی

 

 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۳
AHR

 

امام سجاد (ع)  _  ولادت

 


ای اهل دعا ! روح دعا باد مبارک 
در دیده تجلای خدا باد مبارک 
این عیدِ مبارک ، به شما باد مبارک 
لبخند امام شهدا بـاد مبـارک 
جان در بدن عالم ایجاد مبارک 
آمد به جهان حضرت سجاد ، مبارک 

ای بانوی ایران پسر آورده ای امشب 
ای طوبی عصمت ثمر آورده ای امشب 
در بیت ولایت قمر آورده ای امشب 
الحق که حسین دگر آورده ای امشب 
بی پـرده ببینید جمـال ازلـی را 
تبریک بگوئید  «حسین ابن علی»  را 

حِجر و حَجَر و حلّ و مقام و حرم است این 
دریای خروشندۀ جود و کرم است این 
در مجمع خوبان دو عالم ، عَلَم است این 
دردانۀ شهـبانوی ملک عجم است این 
گردیـد عیـان کوکب اقبـالِ محمّد 
چشم و دلتان روشن ، ای آل محمّد 

این ماه تمام است ، تمام است ، تمام است 
فرزند قیام است ، قیام است ، قیام است
ذکر است و سلام است و سلام است ، سلام است 
بر خلق ، امام است ، امام است ، امام است 
این گوهر رخشنده ی  دامان سه دریاست 
چارم وصی ختم رُسُل ، یوسف زهراست 

ایـن ماه ، چراغ مـه شعبان حسین است 
این بضعۀ ثارالله و این جان حسین است 
این لالـۀ خنـدان گلستان حسین است 
این آیه بـه آیـه همه قرآن حسین است 
این جان حسین است بـدانید بـدانید
قرآن حسین است بخوانیـد بخوانیـد !

خیزید که از اشک و شعف آینه شوئیم 
چون لالۀ خندان سر هر شاخه بروئیم 
پرواز کنان تـا  حرم الله  بپـوئـیم 
مانند فرزدق بخروشیم و بگوئـیم 
ریزد بـه ثنایش دُر نـاب از دهن ما 
تا شام شود روز «هشام» از سخن ما 

این است که توحید از او یافت ولادت 
دارد بـه وجودش حـرم الله ارادت 
داده بـه مقامش ز ازل کعبه شهادت 
کردند به مهرش همه حجاج ، عبادت 
این سیـد و مولا و امام حرمین است 
این سبط نبی ، پور علی ، نجلِ حسین است 


این سورۀ قدر و زُمر و یوسف و طاهاست 
این سیـد بطحا پسر سیـد بطحاست 
این نـور دل فاطمـه ی  ام ابیـهاست 
این نوح و خلیل است و کلیم است ، مسیحاست 
رخشنده چراغ دل هر انجمن است این 
سر تـا بـه قدم آینۀ پنج تن است این 

ای یـوسف زهرا شده مبـهوت کمالت
ای عرش خدا گوشه ای از قصر جلالت
یـاد آور خُلق نبـوی ، خلق و خصالت 
بـا آنکه بـود حلقـۀ زنـجیر مدالت 
با آنکه بـه گردن اثـر سلسله داری 
آقایی و اشراف بـه هر سلسله داری 

غیر از تو که در شام بلا خطبه بخواند 
در حلقۀ زنـجیر ، عـدو را بـکشانـد 
در کاخ ستم یکسره آتش بفشاند 
بـر خاک مذلت همگان را بنشاند 
تو صاحبِ فریـادِ تـمامِ شهدایی 
بر جان ستمگر ، شرر خشم خدایی 

غیر از تو که در سلسلۀ سخت اسارت 
بـر فرق ستمکار زنـد مشت حقارت 
ویـرانـه کند کاخ ستم را بـه اشارت
تـازد بـه سپاه ستم و ظلم و شرارت
در خطبۀ تـو خشم خدای ازلی بـود 
فریاد خروشان خدا صوت علی بـود 

ای سرزده از سینۀ هـر نسل ، نـدایت 
ای زمزمۀ وحی خداونـد ، صدایـت 
اسلام ، رهیـنِ نـفسِ روح فزایـت 
در سلسله پیوسته به لب ذکر خدایت 
روزی که نبودی خبری از گل "میثم
شد بسته بـه زنجیر ولایت دل "میثم

 

استاد غلامرضا سازگار

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۲
AHR

 

حضرت ابالفضل (ع)  _  ولادت

 

 

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

 

شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

 

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم

درِ خُم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم

صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بکشیم

 

از دلِ ما چه به جا مانده ؟ که غارت کرده

پسر سوم زهراست قیامت کرده

 

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند

سالها دل سر این طایفه میگردانند

بال در بال فرشته غزلی میخوانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

 

آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد

 

جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را

در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را

برده ای ارث از این سلسله آقایی را

 

حق بده مات شود چشم ، تماشا داری

هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

 

آسمان پیش قدمهات به حیرت افتاد

کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد

موج برخاست و از آن همه هیبت افتاد

کوه تا نام تو را بُرد به لکنت افتاد

 

این علی هست خودش هست جنابش آمد

خوش به حال دلِ زینب که رکابش آمد

 

تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو

شوره زاری همه با ماست وَ باران با تو

و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو

دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا ؟ زیرا تو

 

بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم

من کفن پاره کفن زندگی از سر گیرم

 

رگِ پیشانی تو تا که تَوَرم میکرد

لشگر انگار که با مرگ تکلم میکرد

دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم میکرد

بیرقت در وسط دشت تلاطم میکرد

 

تو سلیمانی و تختت وسط میدان است

چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است

 

میکشی تا وسط معرکه ها طوفان را

بند آورده نگاهت نفس میدان را

تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را

می دَرَد نعره ی تو زَهره ی سرداران را

 

شور آن قله که آتش فوران کرد تویی

آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی

 

سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست

حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست

ماهِ شب های محرم تویی و دم با توست

ای علمدار ادب شور محرم با توست

 

دستِ ما نیست که در پای غمت می گرییم

لطف زهراست که زیر علمت می گرییم

 

بی تو از چشم حرم خونِ جگر می ریزد

خون از ساقه ی صد تیر و تبر  می ریزد

و رباب اشک به لبهای پسر می ریزد

خیز از خاک و ببین خاک به سر می ریزد

 

ابرویت بند دلش بود که از هم وا شد

وای بر حال سکینه که سرت دعوا شد

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۷
AHR

 

 امام حسین (ع)  _  ولادت

 

عید است و جهان روضه ی رضوان حسین است
از عرش الی فرش ، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا 
چشم همگان بر لب خندان حسین است
تنها نه به سویش شـده فطرس متوسّل 
خلق دو جهان دست به دامان حسین است
ای خیـل مـلک حـرمت او پاس بدارید 
کاین طایرِ  پر سوخته ، مهمان حسین است
میلاد حسین آمده سر تا به قدم گوش 
زیرا که خداوند ثناخـوان حسین است
فطرس ، طلب عفو کن از یوسف زهرا 
العفو بگو ، عفو به فرمـان حسین است
گمــراه نگــردید کــه مصباح هدایت 
تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است

آدم نــه فقــط بــر در او بــرد تــوسّل 
عالـم بـه سـر سفرۀ احسان حسین است
آزادگـی و غیــرت و ایثــار و شجــاعت 
این چـار ، الفبـای دبستـان حسین است
بـا خــون شهیــدان بنویسید و بخوانید 
این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است 
سـر دادن و مهـلت بــه ستمــکار ندادن 
خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است
ای شیعـه مکـن بــر دگــران باز درِ دل 
ایـن خانـۀ آتـش زده از آن حسیـن است 
خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی 
والله قسـم خـون جوانـان حسیـن است

تا صبـح قیـامت بـه سـر نیـزه عیان است 
هفتـاد و دو آیـه که ز قرآن حسیـن است 
بر گوهــر اشکــش نتــوان یافــت بهایی 
آن دیده که می گرید و گریان حسین است 
در معرکـۀ عشـق نگـه کـن کــه ببینـی 
سرها همه چون گوی به چوگان حسین است 
اعجـاز مسیحـا کنـد از زخـم تـن خود 
هر کشته که افتاده به میدان حسین است 
حاشا که ز شمشیر ستمگـر بهـراسیم 
در سینۀ ما چاک گریبان حسین است
حـق است اگر ناز فروشیـم به فردوس 
زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است 
«میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست 
ایـن از اثـرِ فتــح نمایان حسین است

 

استاد سازگار  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۶
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای قبله ی عوالم بالا حسین جان
ای شعله شعله آتش دلها حسین جان
حا سین و یا و نون خدا یا حسین جان
ماییم و هر نفس نفس ما حسین جان
یک واژه است لذت دنیا حسین جان

هرچه به دل به سینه به سر داشتی علیست
ذکری که در تمام سحر داشتی علیست
نامی که در گشودن در داشتی علیست
جانت علیست هرچه  پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان

چشم تو گشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند که کار ما را صواب کرد
هرکس که بندگی تو را انتخاب کرد
او را نگاه مادرت عالی جناب کرد
گفتیم بعد حضرت زهرا حسین جان

آشفته زلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سلیمانم آرزوست
یک بار از لب تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگ ما را حسین جان

مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که روی شانه ایستاد
در پای عشق تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیر زینب کبری حسین جان

تو میرسی و با تو خبر ها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
افتاده اند پیش تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمرها یکی یکی
عباس نوکرم شبِ فردا حسین جان

شعرم رسیده است به ابیات آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب ئاری نَقَدَ اَبَلفَضل یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان

ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعه ایم پُر از بوی سیب تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدای غریب تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان

 

حسن لطفی  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۲۰
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد
پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد


شب میلاد توعالم اگر عطـرآگیـن است
جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد


ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا ، جبـریل
گر به پـای تو نـریـزد ، به کجـا گُل ریزد ؟


فطـرس از مقـدم تو شکـرِ خـدا می گوید
بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد


خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد
ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد


هر کسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین
گـویی از شـاخـه ی  پُـربـار وفـا گُل ریزد


ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت
خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد


احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست
هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد


هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آیی
روی سجّــاده ی محـراب دعـا گُل ریزد


گلفروش چمن عشقی وغیر از تو چه کس
در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد


تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست
گـویی از خاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد


می چکـد گر که ز چشمان «وفائی» اشکی
به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد

 

سید هاشم وفایی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۰۳
AHR

 

حضرت علی (ع)   _   ولادت

 

 

سلام ای جوابِ سلامِ خدا

ظهورت طلوعِ تمام خدا

تویی آفتابِ بلند زمین

تویی سایه ی مُستدام خدا

تویی که به تعظیم تو ابر کرد

تویی صاحب احترام خدا

تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی

کلامی بگو هم کلامِ خدا

صدایت صدایش به معراج بود

حدیثت حدیث مدام خدا

برای توکعبه جگر چاک زد

بیا مرد بیت الحرام خدا

مرا کعبه ی سینه چاکم کنید

فقط پای حیدر هلاکم کنید

 

علی ابتدا و علی انتهاست

علی مصطفی و علی مرتضی ست

علی اول است و علی آخر است

علی در ظهور و ولی در خفاست

علی ظاهر است و علی باطن است

علی  لا اله علی لافتاست

علی در معارج علی در بُراق

علی اِنَّما و علی وَالضُحی ست

علی با حق است علی بر حق است

علی کعبه است و علی در حَراست

علی نیست آن و علی نیست این

علی نه جدا و علی نه خداست

علی را بگو هرچه گویی کم است

که زهرا علی و علی فاطمه ست

 

اگر تیغ تو سایه گستر شود

همان ابتدا کارِ یکسر شود

غلط گفتم آقا ندارد نیاز

که تیغ شما خرج لشگر شود

نیازی ندارد که میدان چو خاک

به یک ضربه ی مالک اشتر شود

محال است جمعِ تمامِ سپاه

که با قنبر تو برابر شود

زمانِ شروعِ رجز خوانی ات

زمین کَر شود آسمان کَر شود

خدا دوست دارد تماشا کند

کمی ذوالفقارِ علی تر شود

ببندد اگر دستمال نبرد

نباشد کسی را خیال نبرد

 

به کعبه بکو راز تنزیل را

بگو بشکند قلب قندیل را

تو و مادر و مصطفی و خدا

ببین دور خود جمع فامیل را

کمی گَرد نعلینِ خود را بریز

تفقد نما بالِ جبریل را

برای یتیمان کمی کار کُن

بکن چاهِ آب و بزن بیل را

بکش طعنه های زن پیر را

ببر روزها بار زنبیل را

تویی صاحب پینه های قدیم

تویی مرکب کودکان یتیم

 

نگهدار ما را برای خودت

فقط بین مهمان سرای خودت

مرا آینه کُن به دردی خورم

در آغوش ایوان طلای خودت

برای پدر مادرم کافی است

نخی ، ریشه ای از عبای خودت

اگر پا گذارم به جا پایِ تو

مرا می بری تا خدای خودت

مرا می برد گوشه ای از بقیع

فقط ردِ پا ردِ پای خودت

سرت مانده بر شانه ی نخل ها

بگو با من از ماجرای خودت

چرا استخوان در گلو مانده ای

که با روضه هایی مگو مانده ای

 

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱
AHR