زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر ولادت امام تقی» ثبت شده است

 

امام جواد (ع)  _  ولادت

 

 

باز شبیه شب بارانی ام

زاده ی دریایم و طوفانی ام

مثل اویس از قرن آواره ام

در پی یاران خراسانی ام

عاشقی ام را همه فهمیده اند

مهر شده مهر به پیشانی ام

دست نسیم است سر گیسویش

دست خودم نیست پریشانی ام

ابروی او نورٌ علی نور شد

عاشق این طاق چراغانی ام

 

داده جنون هستی من را به باد

روز نخستی که شنیدم جواد

 

می چکد از کنج لبانم شراب

خانه ات آباد خرابم خراب

سنگ تراشی دل سنگم گرفت

تیشه زد و ساخت از آن دُر ناب

شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت

در خم آن گیسوی پر پیچ و تاب

وای اگر دست تو افتد دلم

فارقم از روز حساب و کتاب

جاذبه ی محض مرا نور کن

حضرت خورشید به جانم بتاب

 

جذبه ی پیغمبر اُمّی جواد

ای به ابی انت و اُمّی جواد

 

نیست فقط روز مبادا کریم

هست همه روز و شبم با کریم

یاد گرفته است که بر هیچ کس

رو نزند این دلم الا کریم

هر چه گره بیشترم می زند

کم شود این فاصله ها ... تا کریم

خواهش ما جرعه ای از آب بود

داد ولی پهنه ی دریا کریم

بس که در بسته زدم خسته ام

باز نشد هیچ در امّا کریم

 

در نزده در به روی ام باز کرد

باز هم این طایفه اعجاز کرد

 

فیض مسیحایی ات عیسی بَرَد

دست به دامان تو موسی برد

از همه دل می برد آقای ما

بیشتر از حضرت زهرا برد

روی پرش لطف کن و پا گذار

رتبه ی جبریل به بالا برد

شکر برات حرم آخر رسید

ناله ی مجنون دل لیلا برد

 

بال بده تا حرم کاظمین

با نفس وای حسینم ، حسین

 

مثل همیشه دم ایوان طلا

نام تو شد نام تو سوگند ما

نام تو را گفتم و باران گرفت

خیس شد از گریه ی ما صحن ها

پنجره فولاد گره باز کرد

از من افتاده به لطف شما

مثل همیشه دم باب الجواد

حاجت ما بود که آقا رضا

 جان جوادت ببرم کاظمین

تا که بخوانیم به پایین پا

 

 آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

 

وای اگر غصه ی مادر نبود

حال تو اینقدر مکدر نبود

مثل حسن شد جگر ریز ریز

حیف که بالین تو خواهر نبود

کاش زمین آب نمی ریختند

حیف به جز خنده پسِ در نبود

سخت کشیدند تو را روی بام

وای اگر بام کبوتر نبود

شکر خدا قسمت تو بام شد

گودی و نامحرم و خنجر نبود

خوب شد از حنجره ات خون نریخت

حرمله در لحظه ی آخر نبود

شکر خدا پیش نگاهت ز بام

بر سر نیزه سر اصغر نبود

شکر خدا پیکرت عریان نشد

زیر سم اسب پریشان نشد

 

 

حسن لطفی   

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۰۲
AHR

 

امام جواد (ع)   _   ولادت

 

 

امشب دهید مژده صدف را به گوهرش

آن گوهری که رنگ الهی است زیورش

 

امشب فلک گشوده به ماه مدینه چشم

ریزد به خاک مقدم آن ماه اخترش

 

امشب به خنده شمس ولایت گشوده لب

در کف بود ستاره خورشید پرورش

 

امشب خدا به خلق ، جواد الائمّه داد

آن کس که گشته جود و کرم سائل درش

 

نور نُهم امام نُهم حجّت نهم

وجه خدا که گشته رضا مات منظرش

 

آیینه ی رضا که سلام و درود خلق

بر آفتاب حُسن و جمال منوّرش

 

تا نام حقّ بود ، صلوات و سلام حق

بر حضرت جواد و به ریحانه مادرش

 

این است آن امام جوادی که دستِ جود

باشد به دست پر کرم جود پرورش

 

این است آن جواد امامان که آمدند

شرمنده اهل جود ز جود مکرّرش

 

گردون اگر نه دور سرش باد ، سرنگون

خورشید اگر نه خاک درش خاک بر سرش

 

بحر سه گوهر است و یم هشت دُرِّ ناب

آن هشت بحر و این سه گهر مدح گسترش

 

یحیی چو طفل کوچک مکتب ندیده ای

مأمون به سان عبد ذلیلی برابرش

 

زیبد که کعبه با حجر و مروه و صفا

گردد هماره دور رواق مطهّرش

 

نام محمّد است مبارک بر او که هست

حسن و جمال و خُلق و خصال پیمبرش

 

نامش محمّد است و بود پای تا به سر

زهد علیّ و عصمت و زهرای اطهرش

 

روشن شد از ولادت او دیده ی رضا

کوریِّ چشم خصم که می خواند ابترش

 

بگشود چشم و راند به لب تا شهادتین

چون جان خود گرفت رضا سخت در برش

 

از جوّ و ابر و ماهی و یم تا گشود لب

تعظیم کرد زاده ی هارون به محضرش

 

نُه ساله نَه، امام بشر بود پیش از آن

کآدم دمد روان خدایی به پیکرش

 

آدم نهاده بوسه به درهای آستان

حورا گرفته آبرو از خاک مقبرش

 

دارد به دست خویش کلید بهشت را

آنکس که روز حشر جواد است یاورش

 

جان جهان فدای امامی که کرده حق

از کودکی به عالم ایجاد رهبرش

 

این است آن حدیقه که جود است میوه اش

این است آن سفینه که نور است لنگرش

 

من کیستم گدای جواد الائمّه ام

آنکس که جود اوست همان جود داورش

 

هنگام جود ، ابر کرم از کفش خجل

وقت دعا سپاه اجابت مسخّرش

 

در کار زار ، تیغ چو گیرد به دست خویش

یادآور علی بود و فتح خیبرش

 

دارد به سینه علم رُسل را ز کودکی

باشد به چهره نور امامان دیگرش

 

در فُلک نور ، گر نگری اوست ناخدا

بر چرخ علم ، گر گذری اوست محورش

 

هر گه نسیم می وزد از شهر کاظمین

عطر بهشت می دمد از خاک معبرش

 

یا حضرت جواد هر آن کو گدای توست

هرگز نیاز نیست به تخت و به افسرش

 

هر کس که گشت تشنه ی جام ولای تو

از جوی کاظمین ببخشند کوثرش

 

شکر خدا که پیش تر از صبح آمدن

«میثم»  ز جام عشق تو پر بود ساغرش

 

 

غلامرضا سازگار      

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۸
AHR