زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرثیه حضرت فاطمه» ثبت شده است

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

لاله وار از محنت داغ جگر فهمیدم
تازه در معرکه معنای سپر فهمیدم

خبر سوختن عود تماشایی نیست
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

علت خم شدنت کوتهی جارو نیست
تا که یک دست گرفتی به کمر فهمیدم

وقت برداشتن شانه کمی شک کردم
ولی آن لحظه که افتاد دگر فهمیدم ...

زحمت اینقدر مکش تا که بگویی چه شده است
از همان «فضه بیا» داغ پسر فهمیدم

با صدایی که در این خانه رسید از کوچه
قبل از آنی که بیایم دم در فهمیدم

 

حسین رستمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

 

یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد

افتاد بر زمین و دوباره کشیده شد

 

آه از نهاد عرش خدا هم بلند شد

وقتی که غنچه با گل از این باغ چیده شد

 

مادر که رفت پشت در خانه ایستاد

یک مرتبه صدای شکستن شنیده شد

 

شعله کشید از درِ مان آتشی و بعد

این روضه های کرب و بلا آفریده شد

 

از این طرف که دست یدالله بسته شد

قد چو سرو مادر از آن سو خمیده شد

 

هنگام بردن علی از آستان در

یک قطره خون به روی عبایش چکیده شد

 

دستی نوشت فاطمه چندی مریض شد

اما کسی نگفت که زهرا شهیده شد

 

طاقت می آورید بگویم برایتان :

هنگام غسل پهلوی مادر چه دیده شد ؟

 

بازو کبود ، سینه کبود و بدن کبود

از فرط گریه چشم حسین و حسن کبود

 

مهدی نظری

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۰۲
AHR


حضرت فاطمه (س)    _    شهادت

 

 

تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یک باره جوانی را


جان می رود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را


در آرزوی مرگم افتاده بر و  برگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را


یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم به ملاقاتم تا قاتل جانی را


مظلوم تر از من نیست گر هست بگویم کیست ؟
آن کس که نهد در گور این قد کمانی را


در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را


بس راز به هم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خون جگر خوردن من اشک فشانی را


«میثم» چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را

 

غلامرضا سازگار

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۰
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)    _    شهادت

 

 

در بسترم و خسته ام و تاب ندارم

شب ها من از آن ضربه ی در خواب ندارم

 

انگار بعید است دگر زنده بمانم

بر گونه به جز گریه و سیلاب ندارم

 

با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص

غیر از دل پر آه به محراب ندارم

 

از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم

جز خون که ز سینه رودم آب ندارم

 

از روی علی بس که رخ خویش گرفتم

خجلت زده ام چهره ی شاداب ندارم

 

در صورت من نقش ز پستی و بلندی است

جز روی ورم کرده در این قاب ندارم

 

از ضربه ی آن دست نشست ابر به رویم

خاموش شدم هاله ی مهتاب ندارم

 

چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان

آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم

 

مجتبی صمدی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۳
AHR

 

زبان حال امیرالمومنین (ع) با حضرت زهرا (س)    _    فاطمیه

 

 

 

به التماس نگاه یتیم های خودت

به دست های کریمانه ی دعای خودت

بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

فقط برای نرفتن دعا کنی ...  باشد ؟

برای بی کسی من دعا کنی ...  باشد ؟

 

همین که دیدمت از صبح بهتری امروز

به سفره نان خودت را می آوری امروز

دوباره دست به پهلو نمی بری امروز

نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز

که گفته پیر شدی یا جوانی ات رفته ؟

خدای من نکند مهربانی ات رفته

 

تو بار رفتن بستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین بستر هستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین شعله نشستی ، علی حلال کند ؟!

تو بین کوچه شکستی ، علی حلال کند ؟!

تو را به جان حسینت نگو حلالم کن

از این غریب بخر آبرو حلالم کن

 

کمی مراقب خود باش ، فکر جانت باش

به فکر من نه ، کمی فکر کودکانت باش

تو باش ! با تن زخم و قد کمانت باش

بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش

همان که بست در این خانه دست حیدر را

مخواه باز ببیند شکست حیدر را

 

خدا نکرده به تابوت مرگ تن دادی ؟

که دست بی کسی ام را به دست من دادی

اگر به دخترکت چند تا کفن دادی

بگو برای حسین از چه پیرهن دادی ؟

چرا که بر بدنش پیرهن نمی ماند

نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند

 

محمد بیابانی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۰۳
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

هرگز ندیده است کسی مادر این چنین

یک بستری چنین و شکسته پر این چنین

 

شهر مدینه هیچ کسی را چنین نزد

جز تو نداشت شاخه ی نیلوفر این چنین

 

مزد رسالت پدرت دست کوچه بود

اجرت کسی نداد به پیغمبر این چنین

 

از جای جای پیرهنت تکه ای کم است

شاید گرفته است به میخ در این چنین

 

حالا نفس نفس زدنت کند تر شده

دارد شکستگی تو دردسر این چنین

 

چندین شب است دست تو بالا نیامده

شانه نخورده است موی دختر این چنین

 

معلوم می شود تو مداوا نمی شوی

زانو بغل گرفته اگر حـیـدر این چنین



علی اکبر لطیفیان
 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 طفلی حسن که شاهد رازی مگو شده

 رازی که باعث غم و بغض گلو شده

 

 زانو بغل گرفته و خون گریه می کند

 از بعد ماجرای فدک زیر و رو شده

 

 در خانه می نشیند و  بیرون نمی رود

 در کوچه با چه حادثه ای رو به رو شده ؟

 

 آتشفشان غیرت او شعله می کشد

 شاید کسی مزاحم ناموس او شده ؟

 

 حس می کنم که باز زمین خورده مادرم

 دیدم که چادرش دو سه جایش رفو شده

 


وحید قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۳
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)   _   شهادت

 

 

چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد

گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد

باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد

دست من سر زده کافیست تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد

دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم ، می افتد

سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد

هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد

روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو  پسر دارم و  اما کفنی کم دارم

 

علی اکبر لطیفیان

 


 

کانال اشعار آیینی  «زائرانه» در تلگرام  (کلیک کنید)

 


 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۲
AHR

 

زبان حال حضرت زهرا (س)  _   شهادت

 

 

ناله در سینه ی بشکسته ی من زندانی است
گریه هایم همه شب تا به سحر پنهانی است

به پریشانی گیسوی حسینم سوگند
دل دریایی ام از دست غمت طوفانی است

به خدا گریه ی من بر رخ و بر پهلو نیست
همه ی غصه ی من آن که تو خود میدانی است

چند روزی است علی سر به گریبان داری
چند روزی است جهان در نظرم ظلمانی است

آنقدر هر دل شب در بر من آه مکش
ز چه رو تا به سحر دیده ی تو بارانی است

دردم این است تو بر رفتن من گریه کنی
لیک در خانه ی همسایه ی ما مهمانی است

حال چون وقت جدایی است رخم سیر ببین
زیر این نیلی سیلی رخ من پیدا نیست

 

 

حجت الاسلام جواد محمدزمانی

 

 


 

کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)

 


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا  (س)   _   شهادت

 

 

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

 

یک نفر نیست بگوید مزن اینقدر لگد

پشت در حضرت زهراست ، خجالت دارد

 

همه جز چند نفر ، بنده شیطان شده اند

میخ در  هم به علی قصد خیانت دارد

 

دود از چادر زهرا به ثریا رفته

آسمان باز از این خاک شکایت دارد

 

فاطمه سوخت ولی باز دم از حیدر زد

شیعه ی شیر خدا غیرت و  همت دارد

 

این که این گونه تن فاطمه را لرزانده

عقده از واقعه ی عید ولایت دارد

 

سوخت در تا که به قنفذ برسد سهمیه ای

چه قدر خانه ی خورشید کرامت دارد

 

محمدحسین رحیمیان
 


 

کانال تلگرام اشعار آیینی  «زائرانه»  (کلیک کنید)

 


 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۷
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

می نویسم به چشم تر مادر

می نویسم به روی در مادر

با همین پاره ی جگر مادر

سوختم از سکوت اگر مادر

می نویسم مرا ببر مادر

 

خواهرم نام مادر آورده

چادر گریه آور آورده

غم من باز هم سرآورده

کوچه داد مرا در آورده

باز رفتم به آن گذر مادر

 

کوچه بود و عبور بانویش

کوچه و یک بهشت در کویش

مادری و فرشته هر سویش

باد حتی نخورده بر رویش

منِ از کوچه بی خبر مادر

 

کوچه بود و غروب غم بارش

کوچه بود و دو تا عزادارش

کوچه ی سنگی و دو دیوارش

کوچه و سنگ های بسیارش

کوچه پر شد ز رهگذر مادر

 

دیدم آنجا هزار مشکل را

بسته بودند راه منزل را

جمع نا محرم و اراذل را

دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره سر مادر

 

چشم خود را که بست زد سیلی

دید بی حیدر است زد سیلی

وای با پشت دست زد سیلی

گونه ای را شکست زد سیلی

سنگ دیوار بود و سر مادر

 

می زدم داد که نزن نامرد

کُشتی اش پیش چشم من نامرد

جای مادر مرا بزن نامرد

یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته تر مادر

 

او زد و هر دو تا زمین خوردیم

هر دوتا بی هوا زمین خوردیم

پیش نامردها زمین خوردیم

خنده کردند تا زمین خوردیم

چادر و خون و خاکِ تر مادر

 

حسن لطفی   

     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مناجات / شهادت

 

 

شکر می گویم خدا را خلقتم زهرایی است

شد گواهم اشک جاری طینتم زهرایی است

 

گر نگاهی هم نمایم دست من خواهد گرفت

من نخواهم شد ذلیل و عزتم زهرایی است

 

فاطمیه از محرم بیشتر جلوه کنم

بر جهان تاثیر دارم قدرتم زهرایی است

 

من حسینی بودنم را خرج مادر می کنم

شاهدم باشد خود او هیئتم زهرایی است

 

عاشقی گفتا که اصلا قبر می خواهم چکار

بی نشانم کن ببینم تربتم زهرایی است

 

مادری اش روز محشر تازه گل خواهد نمود

تازه می فهمم خدایا قیمتم زهرایی است

 

شد به یک سیلی تمام چهره های ما کبود

غصه هایم گریه هایم غربتم زهرایی است

 

آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدی اش
فاش میگویم به عالم دولتم زهرایی است

 

جواد حیدری               

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

آتش و این همه اسرار نمی دانستیم

پشت در ماندن و دیوار نمی دانستیم

 

مادری در وسط شعله اگر گیر کند

نتوان گشت بر او یار نمی دانستیم

 

کمک بانوی مظلومه به مظلوم چه سود

چون رسد شعله به رخسار نمی دانستیم

 

دود و آتش چو در اُفتند نفسگیر شوند

بعد از آن داغی مسمار نمی دانستیم

 

دور یک یاس در آتش همه هم جمع شوند

کار او بگذرد از کار نمی دانستیم

 

نقشه ی سقط جنین را همه می دانستند

که روی خاک نهد بار نمی دانستیم

 

هیچکس یاریِ مظلومه و مظلوم نکرد

نه مهاجر و نه انصار نمی دانستیم

 

با وجودی که زمین خوردَنِشان را دیدند

هیچ انگار نه انگار نمی دانستیم

 

تا چهل شب علی و فاطمه یاری جستند

ای دریغا ز یکی یار نمی دانستیم

 

اهل این شهر جفا کار تر  از سامری اند

غم موسی شده تکرار نمی دانستیم

 

کار انصار و مهاجر بخدا عبرتِ ماست

نتوان گفت دگر بار نمی دانستیم

 

 

محمود ژولیده                  

 

         

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت  

 

 

ای ز نبی ربوده دل ، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا ، دست گره گشای تو


پیش روی نبی نبی ، عازم دست بوسیت
پشت سر علی علی ، ملتمس دعای تو


روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس
دل برد از ملائکه ذکر خدا خدای تو


درد نگفته ی دلت اشک شبانه ی علی
حرف دل علی بود گریه ی بی صدای تو


ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو


تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان
محسن بی گناه تو ، شد سپر بلای تو


بازوی بسته شیر حق ، راهی مسجد النبی
تو در قفای او روان ، حسین در قفای تو


تا ز علی نهان کنی ، قصه ی گوشواره را
دست تو بود بر روی ، روی خدا نمای تو


تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی
ناله ی وای وای ما ، گریه های های تو


تربت بی چراغ تو ، سینه ی داغـدار ما
قبر تو هر کجا بود ، در دل ماست جای تو

 

استاد سازگار       

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۲۴
AHR