زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

خصم می گوید که با مرگ طبیعی داد جان

من به قرآن می خورم سوگند زهرا کشته شد

 

 

 

 

 

در پی تلاش برخی که سعی دارند شهادت مظلومانه ی حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را دروغ و افسانه جلوه دهند

وظیفه ی خود دانستیم تا در این مورد روشنگری کنیم .

 

#شهادت_مادرم_افسانه_نیست

 

 

 به چه علتی و چگونه حضرت فاطمه (س) در سن 18 سالگی ( در جوانی ) از دنیا رفت ؟

 

چرا قبر حضرت زهرا (س) پنهان مانده است ؟ به هر علتی ایشان از دنیا رفته باشند ،

به کدامین علت، علی (ع) قبر ایشان را از دیگران مخفی نگه داشت؟

 

 

آنکه طرح بیعت شورا فکند      خود همانجا طرح عاشورا فکند

چرخ در یثرب رها کرد از کمان      تیر کاندر نینوا شد بر نشان

 

 

آیا فقط شیعه همچین داستانی را برای شهادت حضرت زهرا (س) نقل کرده است ؟

 نقل چگونگی شهادت حضرت فاطمه (س) در منابع اهل سنت را مطالعه کنید.

 

شهادت حضرت زهرا در منابع اهل سنت :

 

 

ابوبکر ابن ابی شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سندی صحیح چنین نقل می کند:

هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید.


او به خانه فاطمه آمد، و گفت:

ای دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو،

ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت،

وقتی علی(ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامی پیامبر(ص) به علی(ع) و زبیر گفت:

عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند،

به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می دهد.

 

مصنف ابن ابی شیبه: 8/572، کتاب المغازی

 


 

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270) صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل می کند.

ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا بیعت کند، ولی علی(ع) از بیعت امتناع ورزید.

سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد،

فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟!

عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!

 

انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره

 

 


 


شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفای (463 هـ ) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند چنین می نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر ، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت:
اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن!
و در این موقع عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد.
دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی؟!
او در پاسخ گفت: بلی مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!

 

 

عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة هلال

 


 


مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی است، مؤلّف کتاب «تأویل مختلف الحدیث»، و «ادب الکاتب» و... . وی در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین می نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد،

او به در خانه علی(ع) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت:

به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می زنم.

مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است،

گفت: باشد !!  [1]


ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است، او می گوید:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت:
ای رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطاب و ابی قحافه رسید،

وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند،

ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند:
بیعت کن!

علی(ع) گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟

گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را می زنیم...  [2]



مسلّماً این بخش از تاریخ برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار می باشد و لذا برخی بر آن صدد آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او می داند و پیوسته از آن مطالبی نقل می کند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالی که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.

 

[1] : الامامة و السیاسة: 12، چاپ مکتبة تجاریة کبری، مصر

[2] : الامامة و السیاسیة، ص 13

 


 

 

ابو عبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند:

عبدالرّحمن بن عوف مى گوید:

که من در بیمارى ابوبکر براى عیادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زیاد به من گفت:

آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم.

 

امّا آن سه چیزى که انجام داده ام و آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم عبارتند از:

اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود. 

 
ابو عبید هنگامى که به اینجا مى رسد به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. و اضافه مى کند که من مایل به ذکر آن نیستم !

 

الأموال: پاورقى 4، چاپ نشر کلیات ازهریة، الأموال، 144، بیروت

 

 


 

 

ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است

در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام) را نقل مى کند.

او مى گوید:

عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
 

 

الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى:

1/57، چاپ دار المعرفة، بیروت

 


 

 

«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)،

کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید:

«کان مستقیم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.

 

با توجه به این موقعیت ، نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:

عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد.

 

 

میزان الاعتدال: 3/459.

 


 

 

عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»:

 هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى بسنده مى کنیم :

قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم.

عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند:

اباحفص! فاطمه در این خانه است.

بى پروا فریاد زد:  باشد!! .

نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود.

على(ع) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود.

 

   عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابى طالب: 4/276-277.

 


 

این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم (هرچند هنوز ناگفته ها بسیار است!)

او در این کتاب چنین مى نویسد:

« هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت،

عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(س) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد .  »

 

کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161،

 

 



 

نظرات  (۲)

زیر سایه حضرت زهرا(س) پایدار و موفق باشید.
۲۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۵ اصحاب الرضا
خدا خیرت بده انشاءالله در زندگیت کاملا موفق باشی یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی