زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر شب قدر» ثبت شده است

امیرالمومنین علیه السلام

 

نام ما را بنویسید پریشان علی

شیعه مملکت و خطه‌ی سلمان علی

همه شب سفره‌ی ما پر شده با نان علی

کار زهراست که هستیم مسلمان علی


سالیانی است که مسکین و فقیر نجفیم

پادشاهیم، غلامان امیر نجفیم


شاه ما صاحب لوح و قلم است ای مردم

مهربان است خدای کرم است ای مردم

مونس لحظه‌ی شادی و غم است ای مردم

از علی هر چه بگوییم کم است ای مردم


ما کجا مدح علی، هرچه بگوییم خطاست

مدح او کار خداوند و نبی و زهراست


او همان است که مانند خدایش یکتاست

مثل او نیست نگردید علی بی همتاست

ذکر خیرش همه دم بر لب اهل بالاست

یک تنه صاحب هر معجز پیغمبر هاست

 

عالمی حسرت یک لقمه‌ی نانش دارد

آسمان تکیه به دست پسرانش دارد

 

از همان روز ازل تا ابد آقاست علی

شاه خاکی همه مردم دنیاست علی

بین صاحب نفسان محشر کبراست علی

همه‌ی زندگی حضرت زهراست علی


ایها الناس ستون همه‌ی عالم اوست

پدر فاطمیون همه‌ی عالم اوست


حیف این شاه که هم‌درد دلش غم‌ها شد

رفت پیغمبر و در شهر علی تنها شد

یک مدینه به خدا دشمن این آقا شد

فاطمه داد پسر تا که دو دستش وا شد


ناگهان پشت در خانه‌ی او محشر شد

دید با چشم خودش فاطمه‌اش مضطر شد


بعد زهرا همه شب کار علی زاری بود

دوره بی‌کسی و غربت و بی‌یاری بود

زخم روی دل مولا چه قدر کاری بود

تا نفس داشت فقط گرم عزاداری بود


روزگار از غم تنهایی او می‌کشد آه

همه شب گفت فقط درد دلش را با چاه

 

کوفه کردند فزون درد سر مولا را

نگرفتند دمی دور و بر مولا را

خون نمودند دمادم جگر مولا را

بین محراب شکستند سر مولا را


رفت و محراب شد از غصه او جان برلب

نقشه‌ها در سر کوفه است برای زینب

 

 

محمدحسین رحیمیان

 

 



 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۴۲
AHR

 

 

حضرت علی (ع)  _  شهادت

 

 

پلک های نیمه بازش آیه های درد بود

آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

 

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش

عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

 

زخم فرقش ، ترجمان عمق زخم سینه بود

کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود

 

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است

این دم آخر ، به یاد میخ در افتاده است

 

در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست

زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرالنساست

 

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند

نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

 

معنی  فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه  ی او روشن است

حیدر مظلوم سی سال است ، فکر رفتن است

 

کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش  شده

ماجرای کوچه سی سال است ، کابوسش شده

 

غصه ی آن کوچه سی سال است ، پیرش کرده است

کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است

 

اضطراب زینب او را برده در هُول  و ولا

زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

 

گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود

معجر زینب برایش روضه های باز بود

 

دانه های اشک او می گفت با صد شور و شین

کربلا عباس من ! جان تو و جان حسین

 


وحید قاسمی

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۲
AHR

 

 

حضرت علی (ع)   _   شهادت

 

 

ادا کردند هنگام عبادت حـق مولا را 
ز خونش آبرو دادند بیت حـق تعالی را 


از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست 
که بعد از فاطمه زندان خود می دید دنیا را 


میان دوستان هـم انفرادی بود زندانش 
چو شمع انجمن کشتند آن تنهای تنها را 


ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون 
الا  یا اهل عالم  تسلیت ،  کشتند  مولا را 


علی  بی هوش در محراب خون افتاده بود اما 
به زخم خویش حس می کرد اشک چشم زهرا را 


دوباره از درون زخم او  فـواره  می زد خون 
ز رویش هرچه یاران پاک می کردند خون‌ها را 


الهی تا  قیامت خـون  بگرید  چشم  زیبایی 
که از خون لاله گون کردند آن رخسار  زیبا را 


حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن 
که  چشم  دختر زهرا نبیند زخم بابا  را 


سلام سجده  تا  صبح  جزا  تقدیم  مظلومی 
که بخشید آبرو با خون خود شب های احیا را 


گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» 
علی با چهره ی خونین  شفاعت می کند ما  را 

 

 

غلامرضا سازگار

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۲:۴۷
AHR