زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر مدح حضرت زینب» ثبت شده است

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

در همه جا حرف حق ذکر لب زینب است

سوز و گداز دل شیعه تب زینب است

 

فاطمه را نایبه ، دور ز هر شائبه

وه که چقدر جاذبه در خطب زینب است

 

جدش ابوالقاسم است از شجر هاشم است

نسل به نسل عالم است ، این نسب زینب است

 

نام پدر می فروش ، هر دو پسر باده نوش

کاسه ی صبح ازل جام لب زینب است

 

آینه را با قلم حاجت تذهیب نیست

شرم و حیا و ادب خود ذهب زینب است

 

اشک حسین دجله است چشم حسین قبله است

علقمه خود شاهد راز شب زینب است

 

رمز سخن با خدا عشق حسین است و بس

یک سر سیم سخن در عصب زینب است

 

هیبت او حیدری است ، عفت او مادریست

دیده ی هر حق طلب در طلب زینب است

 

پیش حسین هو زند ، دم ز غم او زند

ز شرم زانو زند ، این ادب زینب است

 

در سند نینوا چیست حدود و قیاس

مساحت کربلا با وجب زینب است

 

شیر زنی حق پرست قامت دشمن شکست

خرابه یک شعبه ای از شعب زینب است

 

شام پر از همهمه در همه جا زمزمه

یزید در واهمه از غضب زینب است

 

ای که مریضی بیا بر در آل عبا

دوای هر نوع مرض در مطب زینب است

 

نوحه بخوان نوحه خوان هیچ مشو ناگران

نوحه گر بی ریا منتخب زینب است

 

"سید خوش زاد"  را نیست نیازی به کس

لعل لبش شکرین از رطب زینب است

 

سیدحسن خوش زاد

 


کانال تلگرام  زائرانه (کلیک کنید)


 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۸
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  مدح / مناجات

 

 

پرورش یافته ی  دامن زهرا هستی

دانش آموخته ی  مکتب مولا هستی

 

مریم از محضرتان درس حیا آموزد

چون که محجوب ترین دختر حوا هستی

 

جان گرفته شجر طیبه از آمدنت

فصل سرسبز تولا و تبری هستی

 

خطبه ات معجزه ات منجی موسی صفتان

تو کلیمی که فقط بی ید بیضا هستی

 

بانگ کوبنده تان بر همگان ثابت کرد

با اباالفضل علمدار هم آوا هستی

 

طینت مرده یشان زنده شد و فهمیدن

علوی زاده ای و مثل مسیحا هستی

 

دل دریایی تان در تب امواج غروب

معنی واقعی هیبت دریا هستی

 

واژه ها پیش مقامت همه تعظیم کنند

تو خداوند نمادین غزل ها هستی

 

روضه هامان همه با یاد شما ختم شود

از همه زاویه ها روشن و پیدا هستی

 

بعد هفتاد و دو زخمی که به جانت زده اند

باز در بحبوحه حادثه سر پا هستی

 

راز آن عصر غم انگیز چرا فاش نشد

تو مه آلود ترین فرد معما هستی

 

وحید قاسمی

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۲
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  ولادت / مدح

 

 

امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد 
امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد 
امشب خدا تجلی خود را نشان دهد 
با خط نور ، بر همه خط امان دهد 
میلاد شیر دخت علی ، شیر داور است 
سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است 

 


شعر کامل در  ادامه مطلب


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۸
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  ولادت / مدح

 

 

باز به بیت مصطفی بتول دیگر آمده

رسول را سول را ، دوباره کوثر آمده

بتول را بتول را ، یگانه دختر آمده

حسین را حسین را ، خجسته خواهر آمده

رضا و حلم و صبر را ، بزرگ مادر آمده

شهید را شهید را ، پیام آور آمده

ائمه را  ائمه را ، چراغ انجم است این

دختر اول علی ، بتول دوم است این

 


ادامه ی این شعر (شعر به صورت کامل)  در  ادامه مطلب


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۸
AHR

 

حضرت زینب (س)  _  مدح / مناجات

 

 

گفتم از کوه بگویم ، قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است

رسم مردانگی ات راه نشانم داده است

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد

جبرئیلم ، همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم ، چه بگویم از تو

چه بگویم ؟ به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایت گر توست

تار و پود همه افلاک ، نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه ، صدیقه ی صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره ی  « اعطینا »  شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت :

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

 

حمیدرضا برقعی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۹
AHR

 

حضرت زینب (س)   _  مدح

 

 

ما ریزه خوار سفره ی احسان زینبیم

مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم

بال ملخ به شانه ی چشم فقیر ماست

عمریست مور مُلک سلیمان زینبیم

ما را پیام خطبه ی زینب نجات داد

شکر خدا که جمله مسلمان زینبیم

پیغمبرانه سینه زنان را بهشت برد

ما قوم در به در شده ، سلمان زینبیم

ما را غلام حلقه به گوشش نوشته‌ اند

فرموده کردگار : « که از آن زینبیم »

ما مثل زلف نیزه نشینان قافله

از کربلا به کوفه پریشان زینیبم

جان می دهیم عاقبت از غصه اش که ما

کشتی شکست خورده ی طوفان زینبیم

در زیر کوه غم به خدا شکوه ای نکرد

حیران و مات عصمت و ایمان زینبیم

با خیمه‌ های سوخته معجر درست کرد

مبهوت ابتکار درخشان زینبیم

 

وحید قاسمی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۴
AHR

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

تا حشر ، صابـران جهـان را امـام صبر

 

از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه

مثـل حسـین ، زینـت آغـوش فـاطمه

 

سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری

زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری

 

بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره ای

در چشـم اهـل بیت ، حسین دوبـاره ای

 

در گفتن ثنای تو طول زمان کم است

بر چون تو شیر زن  لقب قهرمان کم است

 

بایـد نمــاز ، سجـده بـرد بر سجود تو

ای پنج تن خلاصه شـده در وجـود تو

 

وقتی که بر خطابه زبان بـاز می کنی

الحق که مثل فاطمه اعجاز می کنی

 

وقـت خطابه نطق تو یادآور علی ست

در شهر کوفه محمل تو منبر علی ست

 

زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی

شهر شهادت است حسین و درش تویی

 

روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو

خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو

 

بیت الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت

گردد حسین بر سـر نـی دور محملت

 

وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود

دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود

 

می بود اگر به مقتل خون با تو همنشین

ایـوب هم بـه صبر تو می گفت آفرین !

 

کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را

دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را

 

گردیده بود مقتـل خون حائر حسین

تـو زیـر تازیانه شـدی زائـر حسین

 

بر جـای جـای تیر و سنان بوسه هـا زدی

با جد خـود رسـول خـدا هم سخـن شدی

 

گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو

گفتـی که ای سـلام ملائک بـه جان تو

 

این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست

این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده ای

در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده ای

 

مـه طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها

خـون می گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها

 

نیزه شکسته ها بـه سویت چشم دوختند

بـا شعله هـای آه تـو پیــوسته سوختند

 

در حیرتـم چـگونـه زیارت جـدا شـدی

گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی

 

وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه

می شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه

 

زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود

می رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود

 

ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد

زان حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد

 

خواهر ! برو که همره تو دست داور است

تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است

 

دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست

هرجا سفر کنی سر من ساربان توست

 

 

غلامرضا سازگار 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۱
AHR