شنبه ۲۴ /بهمن/ ۱۳۹۴ [ ۱۱:۲۸ ]
حضرت زینب (س) _ ولادت / مدح
باز به بیت مصطفی بتول دیگر آمده
رسول را سول را ، دوباره کوثر آمده
بتول را بتول را ، یگانه دختر آمده
حسین را حسین را ، خجسته خواهر آمده
رضا و حلم و صبر را ، بزرگ مادر آمده
شهید را شهید را ، پیام آور آمده
ائمه را ائمه را ، چراغ انجم است این
دختر اول علی ، بتول دوم است این
ادامه ی این شعر (شعر به صورت کامل) در ادامه مطلب
باز به بیت مصطفی بتول دیگر آمده
رسول را سول را ، دوباره کوثر آمده
بتول را بتول را ، یگانه دختر آمده
حسین را حسین را ، خجسته خواهر آمده
رضا و حلم و صبر را ، بزرگ مادر آمده
شهید را شهید را ، پیام آور آمده
ائمه را ائمه را ، چراغ انجم است این
دختر اول علی ، بتول دوم است این
کوثر کوثر نبی ، آیه ی رحمت آمده
دختر دختر نبی ، مادر خلقت آمده
زهره ی زهره ی علی ، اختر عصمت آمده
شمسه ی شمسه ی حیا ، یا مه عفت آمده
حبیبة الله است و از مام محبت آمده
ولیة الله است و در بیت ولایت آمده
آینه ی محمدی طلعت دلـربای او
در او خلاصه می شود حسین و کربلای او
علی است زیب هستی و ، زینت اوست دخترش
ز هم گشوده دست دل چو جان گرفته در برش
بوی بهشت یافته ، ار دم روح پرورش
فاطمه بوسه می زند ، به عارض منورش
بال زند سوی حسین ، از سر دوش مادرش
سلام ما درود ما به زینب و برادرش
بهشت بود و هست او ، اسیر و پای بست او
عجب مدار اگر علی ، بوسه زند به دست او
قدر به حکم او ولی ، رضا به هر قضاست او
پس از بتول ، بانوی خانه مرتضی است او
بلکه به جای مادر امام مجتبی است او
مونس و یار و یاور شهید کربلاست او
خطابه خوان کبریا ، زبان انبیا است او
به عصمت خدا قسم ، که عصمت خداست او
یاد کند ز فاطمه کمال و پارسایی اش
رجال دهر شاهد سید النسایی اش
فهیمه ای که کس بر او نیافته مفهّمه
علیمه ای که از ازل ، نداشته معلّمه
جلوه گر از وجود او ، هر آنچه داشت فاطمه
بوسه به پای او زند ، مدینه ی مکرّمه
دعای اهل آسمان ، خطابه های او همه
کلام او ز محکمی ، چو آیه های محکمه
چه در سفر چه در حضر ، چه در میان قافله
قضا نشد ز حضرتش ، شبی نماز نافله
ای شرف بلند خون ، هماره از پیام تو
و ای گرفته آبرو ، شهادت از قیام تو
سکه ی صبر را خدا ، نقش زده به نام تو
مفتخر از وجود تو ، رسول و باب و مام تو
زنده کنار قتلگه ، به صبر تو امام تو
نطق تو در سکوت تو ، تیغ تو در نیام تو
تو در قیام کربلا ، قیامت آفریده ای
تو از دم پیمبری ، امامت آفریده ای
تو در سخن پیمبر کلام وحی بر لبی
تو با پیام کشتگان ، حیات بخش مکتبی
تو در خرابه های شام چو قرص ماه در شبی
تو بر هلال نوک نی ، به شهر کوفه کوکبی
تو زیب دامن نبی ، تو زین امّی و ابی
تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی
نه ساره ای نه هاجری ، نه آسیه نه مریمی
چو مادرت سیدة النسای کل عالمی
تویی که بهر کربلا ، وجودت آفریده شد
تویی که در خطابه ات ، تمام وحی دیده شد
تویی که با رسالتت ، پیام حق شنیده شد
تویی که با اسارتت ، بساط ظلم چیده شد
تویی که با عدالتت ، نخل ستم بریده شد
اگر چه سرو قامتت ، ز بار غم خمیده شد
به جسم و جان سرکشان ، ریخت شرار نطق تو
حسین سرفراز شد ، به ذوالفقار نطق تو
پیمبر است جد تو ، بتول دیگرش تویی
بتول مفتخر از آن ، که ناز پرورش تویی
علی ست غرق وجد و شور ، از این که دخترش تویی
حسن به توست سرفراز ، از اینکه خواهرش تویی
حسین بر تو متکی ، که یار و یاورش تویی
شهید اگر شهید شد ، پیام آورش تویی
به مصطفی به مرتضی ، به مجتبی به فاطمه
که از تو اند مفتخر ، ائمه ی هدی همه
تو در میان سلسله ، گره گشای عالمی
تو با گلوی خشک خود ، حیات بخش آدمی
تو عصمت مصوّری ، تو غیرت مجسّمی
تو با کلام جان فزا ، دم مسیح را دمی
تو یک رسول وحی خون ، تو یک کتاب محکمی
تو در زمین شام هم ، چراغ عرش اعظمی
ستاره فرش منزلت ، ماه چراغ محفلت
که آفتاب فاطمه ، گشته به دور محملت
سلام بر تو ای کسی ، که صبر شد حقیر تو
ندیده بعد فاطمه ، جهان زنی نظیر تو
به پیر عقل رهنما ، دو کودک صغیر تو
حسین چشم دوخته ، به طلعت منیر تو
صدای زنده ی علی ، به صوت دل پذیر تو
اسیر شام بودی و ، یزید شد اسیر تو
پرچم فتح کربلا ، از تو در احتزاز شد
به همّت بلند تو ، حسین سرفراز شد
منم منم که از ازل ، گدای موی زینبم
هماره دست التجا ، بود به سوی زینبم
خدای داده آبرو ، به آبروی زینبم
مرثیه خوان کربلا ، قصیده گوی زینبم
پرده هماره مرغ دل ، در آرزوی زینبم
در ازدحام حشر هم ، به جستجوی زینبم
به جان مادرش قسم ، اگر کند نظاره ام
سزد جهیم باغ گ ل، شود به یک اشاره ام
غلامرضا سازگار
۰
۰
۹۴/۱۱/۲۴