زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۶۸ مطلب با موضوع «اباعبدالله الحسین (ع)» ثبت شده است

 

 

حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)   _  شهادت

 

 

کشته ی دوست شدن در نظر مردان است

پس بلا بیشترش دور و بر مردان است

 

یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد

در دلِ کودکِ این ها جگر مردان است

 

همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند

این پسر بچه ی خیمه پدر مردان است

 

بست عمامه همه یاد جمل افتادند

این پسر هر چه که باشد پسر مردان است

 

نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست

دست بر دست گرفتن هنر مردان است

 

بگذارید حسن بودن او جلوه کند

حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است

 

گر چه ابن الحسنم پُر شدم از ثارالله

بنویسید مرا ابن ابـاعـبـدالله

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
AHR

 

حضرت ابالفضل (ع)  _  ولادت

 

 

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

 

شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

 

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم

درِ خُم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم

صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بکشیم

 

از دلِ ما چه به جا مانده ؟ که غارت کرده

پسر سوم زهراست قیامت کرده

 

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند

سالها دل سر این طایفه میگردانند

بال در بال فرشته غزلی میخوانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

 

آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد

 

جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را

در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را

برده ای ارث از این سلسله آقایی را

 

حق بده مات شود چشم ، تماشا داری

هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

 

آسمان پیش قدمهات به حیرت افتاد

کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد

موج برخاست و از آن همه هیبت افتاد

کوه تا نام تو را بُرد به لکنت افتاد

 

این علی هست خودش هست جنابش آمد

خوش به حال دلِ زینب که رکابش آمد

 

تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو

شوره زاری همه با ماست وَ باران با تو

و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو

دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا ؟ زیرا تو

 

بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم

من کفن پاره کفن زندگی از سر گیرم

 

رگِ پیشانی تو تا که تَوَرم میکرد

لشگر انگار که با مرگ تکلم میکرد

دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم میکرد

بیرقت در وسط دشت تلاطم میکرد

 

تو سلیمانی و تختت وسط میدان است

چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است

 

میکشی تا وسط معرکه ها طوفان را

بند آورده نگاهت نفس میدان را

تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را

می دَرَد نعره ی تو زَهره ی سرداران را

 

شور آن قله که آتش فوران کرد تویی

آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی

 

سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست

حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست

ماهِ شب های محرم تویی و دم با توست

ای علمدار ادب شور محرم با توست

 

دستِ ما نیست که در پای غمت می گرییم

لطف زهراست که زیر علمت می گرییم

 

بی تو از چشم حرم خونِ جگر می ریزد

خون از ساقه ی صد تیر و تبر  می ریزد

و رباب اشک به لبهای پسر می ریزد

خیز از خاک و ببین خاک به سر می ریزد

 

ابرویت بند دلش بود که از هم وا شد

وای بر حال سکینه که سرت دعوا شد

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۷
AHR

 

حضرت ابالفضل (ع)   _  ولادت

 

خدا جلوه دارد به پیشانی تو

فدای مناجات پنهانی تو

شبِ روشنِ کوچه های مدینه است

پُر از ریسه های چراغانی تو

به لب آوَرَد جان داوودها را

نوای تو اَلحانِ قرآنی تو

تو بر کوهسارِ معارف نشستی

زمین تشنه ی دست بارانی تو
حسینیه ای سفره دارد حسینی

که هر شب بوَد شام مهمانی تو

فراوانی از تو / سلیمانی از تو / مسلمانی از تو / ادب دانی از تو / دعاهای روحانی از تو

به کعبه رجز خوانی از تو / احادیث طوفانی از تو / روایات نورانی از تو / عنایات سبحانی از تو

نَفَسهای رحمانی از تو / و سلمانی از تو / علی گویی از تو / علی خوانی از تو / دلِ ما و دربار سلطانیِ تو

 

چه خوش سر فرازی چه خوش سر به زیری

امیری حسینُ و نعم الامیری

 

طلوع شکوهت برایت ندارد

کَرَم خانه ی تو نهایت ندارد

به جایی که یوسف دریده گریبان

دل ما نیازی به غارت ندارد

از این محشری که به پا کرده پیداست

که رنگی به پیشت قیامت ندارد

به چشم تو غیرت / به تیغ تو صولت  / به نامت صلابت / به دامن سخاوت

به بازوت قدرت / به پای تو همت / به دستت کرامت / پُری از رشادت

شهادت ، سعادت / بصیرت ، مَهابت / فتوَت ، مُرُوَت / به میدان مسلط  / رجزها مُسَمَّط

که از برق چشمت  / همه غرق حیرت / تو از آل عصمت / تو از بیت عترت / تو قامت قیامت

علی در هدایت / علی در عنایت / علی در قداست / علی در مهارت / و نادِ علی دارد از تو حکایت

بدون تو عطری محبت ندارد

 

چنان سر فرازی ، چنان سر به زیری

امیری حسینُ و نعم الامیری

 

ز تیغت سپاهی دلاور بریزد

زِ تو یال و کوپال کافر بریزد

میان زمستان هم از دیدن تو

عرق از سر و روی لشکر بریزد

علی هستی و گر علی را بخوانی

فقط در نه ، دیوار خیبر بریزد

از این هیبت چشمهایت بکاهُ

نگاهی نما ترس قنبر بریزد

علی گفت هنگام صفین برگرد

ز خشمت دلِ مالک اشتر بریزد

اگر پرده ریزد / مکرر بریزد / نه پر، سر بریزد / سراسر بریزد / ستمگر بریزد / به هم اول،آخر بریزد

به گاهی سپاهی / چو کاهی به راهی / ز شاهی چو حیدر بریزد

 

عجب سر فرازی عجب سر به زیری

امیری حسینُ و نعم الامیری

 

من از جنس شبهای پر التهابم

که در بند گیسوی پُر پیچ و تابم

اگر بر حریم حرم مُستجیرم

فقط با نگاه شما مستجابم

من و لطف باب الحوائج همین بس

بگو با تو باشد حساب و کتابم

دعا کن حرم آیم و برنگردم

که این عشق کردست خانه خرابم

خراب خرابم / خراب جوابم / تویی انتخابم / که عالیجنابم / غم بی حسابم

زِ داغت کبابم / و مشکت عذابم / به یاد ربابم / پُراز آب آبم / که میگفت زینب / چه شد با رکابم

کجایی سحابم / کجایی نقابم / دل زینبیه شده قرص با تو که در سایه ی بیرق آفتابم

تو و سرفرازی تو و سر به زیری

 

به نِی سر فرازی به نِی سر به زیری

امیری حسین و نعم الامیری

 

 

حسن لطفی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۹
AHR

 

 امام حسین (ع)  _  ولادت

 

عید است و جهان روضه ی رضوان حسین است
از عرش الی فرش ، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا 
چشم همگان بر لب خندان حسین است
تنها نه به سویش شـده فطرس متوسّل 
خلق دو جهان دست به دامان حسین است
ای خیـل مـلک حـرمت او پاس بدارید 
کاین طایرِ  پر سوخته ، مهمان حسین است
میلاد حسین آمده سر تا به قدم گوش 
زیرا که خداوند ثناخـوان حسین است
فطرس ، طلب عفو کن از یوسف زهرا 
العفو بگو ، عفو به فرمـان حسین است
گمــراه نگــردید کــه مصباح هدایت 
تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است

آدم نــه فقــط بــر در او بــرد تــوسّل 
عالـم بـه سـر سفرۀ احسان حسین است
آزادگـی و غیــرت و ایثــار و شجــاعت 
این چـار ، الفبـای دبستـان حسین است
بـا خــون شهیــدان بنویسید و بخوانید 
این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است 
سـر دادن و مهـلت بــه ستمــکار ندادن 
خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است
ای شیعـه مکـن بــر دگــران باز درِ دل 
ایـن خانـۀ آتـش زده از آن حسیـن است 
خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی 
والله قسـم خـون جوانـان حسیـن است

تا صبـح قیـامت بـه سـر نیـزه عیان است 
هفتـاد و دو آیـه که ز قرآن حسیـن است 
بر گوهــر اشکــش نتــوان یافــت بهایی 
آن دیده که می گرید و گریان حسین است 
در معرکـۀ عشـق نگـه کـن کــه ببینـی 
سرها همه چون گوی به چوگان حسین است 
اعجـاز مسیحـا کنـد از زخـم تـن خود 
هر کشته که افتاده به میدان حسین است 
حاشا که ز شمشیر ستمگـر بهـراسیم 
در سینۀ ما چاک گریبان حسین است
حـق است اگر ناز فروشیـم به فردوس 
زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است 
«میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست 
ایـن از اثـرِ فتــح نمایان حسین است

 

استاد سازگار  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۶
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای قبله ی عوالم بالا حسین جان
ای شعله شعله آتش دلها حسین جان
حا سین و یا و نون خدا یا حسین جان
ماییم و هر نفس نفس ما حسین جان
یک واژه است لذت دنیا حسین جان

هرچه به دل به سینه به سر داشتی علیست
ذکری که در تمام سحر داشتی علیست
نامی که در گشودن در داشتی علیست
جانت علیست هرچه  پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان

چشم تو گشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند که کار ما را صواب کرد
هرکس که بندگی تو را انتخاب کرد
او را نگاه مادرت عالی جناب کرد
گفتیم بعد حضرت زهرا حسین جان

آشفته زلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سلیمانم آرزوست
یک بار از لب تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگ ما را حسین جان

مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که روی شانه ایستاد
در پای عشق تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیر زینب کبری حسین جان

تو میرسی و با تو خبر ها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
افتاده اند پیش تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمرها یکی یکی
عباس نوکرم شبِ فردا حسین جان

شعرم رسیده است به ابیات آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب ئاری نَقَدَ اَبَلفَضل یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان

ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعه ایم پُر از بوی سیب تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدای غریب تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان

 

حسن لطفی  

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۲۰
AHR

 

امام حسین (ع)  _  ولادت

 


ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد
پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد


شب میلاد توعالم اگر عطـرآگیـن است
جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد


ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا ، جبـریل
گر به پـای تو نـریـزد ، به کجـا گُل ریزد ؟


فطـرس از مقـدم تو شکـرِ خـدا می گوید
بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد


خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد
ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد


هر کسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین
گـویی از شـاخـه ی  پُـربـار وفـا گُل ریزد


ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت
خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد


احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست
هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد


هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آیی
روی سجّــاده ی محـراب دعـا گُل ریزد


گلفروش چمن عشقی وغیر از تو چه کس
در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد


تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست
گـویی از خاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد


می چکـد گر که ز چشمان «وفائی» اشکی
به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد

 

سید هاشم وفایی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۰۳
AHR

 

امام حسین (ع)  _  مدح

 

 

در گلشن زهرا گل دلخواه حسین است
ما جمله غلامیم و فقط شاه حسین است

هر رهرو عشقی که بود طالب مقصود
بر او تو بگو هادی این راه حسین است

شاهی که به جود و کرم خویش ببخشد
یک کوه گنه را به پرِ کاه حسین است

از درد فراق و غم عشقش چه بگویم ؟
از حال محبان خود آگاه حسین است

رخسار خود ار روز جزا هم بنماید
ترسم همه گویند که الله ، حسین است

در عالم اگر هر که به هر چیز نوازد
ما را شرف و منزلت و جاه حسین است

آن که دل ما را به نگاهی بربوده
برده دل ما جمله به والله حسین است

مهمانِ شب اول قبر همه ی  ما
والله در آن لحظه ی جانکاه حسین است

عمری به خطا رفتی و گر باز نیایی
بخشنده هر عاشق گمراه حسین است

آواره ی  او باش به بازار محبت
چون مشتری هر دل پر آه حسین است

 

شاعر :  ؟؟!

 

 


 

 *  اگر نام شاعر این شعر را می دانید از قسمت نظرات به ما اطلاع دهید.  /  با تشکر

 


 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۲
AHR

 

حضرت زینب (س)   _   مدح

 

 

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

تا حشر ، صابـران جهـان را امـام صبر

 

از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه

مثـل حسـین ، زینـت آغـوش فـاطمه

 

سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری

زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری

 

بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره ای

در چشـم اهـل بیت ، حسین دوبـاره ای

 

در گفتن ثنای تو طول زمان کم است

بر چون تو شیر زن  لقب قهرمان کم است

 

بایـد نمــاز ، سجـده بـرد بر سجود تو

ای پنج تن خلاصه شـده در وجـود تو

 

وقتی که بر خطابه زبان بـاز می کنی

الحق که مثل فاطمه اعجاز می کنی

 

وقـت خطابه نطق تو یادآور علی ست

در شهر کوفه محمل تو منبر علی ست

 

زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی

شهر شهادت است حسین و درش تویی

 

روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو

خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو

 

بیت الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت

گردد حسین بر سـر نـی دور محملت

 

وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود

دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود

 

می بود اگر به مقتل خون با تو همنشین

ایـوب هم بـه صبر تو می گفت آفرین !

 

کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را

دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را

 

گردیده بود مقتـل خون حائر حسین

تـو زیـر تازیانه شـدی زائـر حسین

 

بر جـای جـای تیر و سنان بوسه هـا زدی

با جد خـود رسـول خـدا هم سخـن شدی

 

گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو

گفتـی که ای سـلام ملائک بـه جان تو

 

این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست

این صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده ای

در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده ای

 

مـه طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها

خـون می گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها

 

نیزه شکسته ها بـه سویت چشم دوختند

بـا شعله هـای آه تـو پیــوسته سوختند

 

در حیرتـم چـگونـه زیارت جـدا شـدی

گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی

 

وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه

می شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه

 

زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود

می رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود

 

ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد

زان حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد

 

خواهر ! برو که همره تو دست داور است

تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است

 

دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست

هرجا سفر کنی سر من ساربان توست

 

 

غلامرضا سازگار 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۱
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   ولادت

 

 

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر

دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

 

دوباره نغمه داوود می رسد امشب

دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب

 

دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد

ز کوچه های مدینه کرشمه می جوشد

 

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را

ز شوق حضرت موسی دویده راهی را

 

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش

کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش

 

خریده نوح به جانش هزار طوفان را

مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را

 

دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد

برای آمدنش انتظارها سر شد

 

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است

زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

 

از آسمان به زمین آفتاب آمده است

علی سوم عالی جناب آمده است

 

اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است

قسم به حضرت مولا امیر هر مست است

 

رسیده آینه دار امام عاشورا

رسیده حُسن ختام قیام عاشورا

 

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این

به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این

 

دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده

برای بوسه ی بابا عقیق آورده

 

برای حضرت ارباب دلبری دیگر

برای قافله سالار حیدری دیگر

 

فقط  نه در دلِ گهواره کودکِ باباست

قسم به او که علمدار کوچک باباست

 

گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد

کتاب کرببلا را حسین کامل کرد

 

به روی دوش عمو همچو آبشار علی است

رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است

 

تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد

از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد

 

عجب شبی است که روی علی است مهتابش

رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش

 

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت

شبی که اکبر لیلا به او اذان می گفت

 

فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد

گلاب یاسِ بهشتی به گیسویش می زد

 

به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار

گرفت بوسه ز لب های او هزاران بار

 

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد

هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

 

دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت

نوای حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

 

بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز

به چشم های علی دید کربلا را باز

 

اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف

به روی دست عزیزش توان ندارد حیف

 

کنار خیمه رباب است و چشم در راه است

تمام هستی مادر شبیه یک آه است

 

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد

لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد

 

به زخم های لبش خون تازه جاری بود

اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود

 

حسین دست غریبی به روی زانو زد

برای جُرعه ی آبی به حرمله  رو زد

 

صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود

بلند تر زهمه خنده های حرمله بود

 

سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد

به روی دست پدر ، وایِ من سرش افتاد

 

بخون کشید رُخش را تمام گیسو را

که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را

 

 

حسن لطفی     

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۵
AHR

 

امام جواد (ع)  و حضرت علی اصغر (ع)   _   ولادت

 

اهل بیت (علیهم السلام)   _   مدح

 

 

روشن تر از روز است خیلی با مرامند

وقتی کریمان با گدایان هم کلامند

 

الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند

 

در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم

وقتی گدای این درم ، مردم گدامند

 

عین عدم هستیم و با آنان وجودیم

پس ما همان هاییم که آن ها بنامند

 

سنّ زیاد و سنّ کم ، فرقی ندارد

این خانواده از طفولیت امامند

 

چیزی ندارم جز  "سلام الله علیهم"

فرزند های فاطمه با احترامند

 

هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند

این چهارده تا روشنی صبح و شامند

 

این چهارده آیینه از بس که شبیه اند

وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

 

 

علی اکبر لطیفیان   

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۳
AHR

 

اهل بیت  _  مدح / عاشقانه

 

 

عاشقى که نیست حیران تو ، حیران می شود

خواه یا ناخواه ، خواهان بیابان می شود

 

هر که بین ره پشیمان شد ز عاشق بودنش

از پشیمان بودنش حتماً پشیمان می شود

 

در بیابان طلب خار که بودن مطرح است

خار، خار گل نشد ، خار مغیلان می شود

 

وصل یا هجران تماماً بستگى دارد به تو

تو بخواهى هجر ، وصل و وصل ، هجران می شود

 

گیسوى آشفته ات حال مرا آشفته کرد

با پریشان هر که می گردد پریشان می شود

 

گر تو باشى و نباشد هیچ کس در محضرت

کوچه هاى مصر هم مانند کنعان می شود

 

نامه ام را دیدم و پشت شما مخفى شدم

طفل هر وقت اشتباهى کرد پنهان می شود

 

من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم

کهف اگر کهف تو باشد سگ هم انسان می شود

 

من که گریان نیستم ، یعنى که عاشق نیستم

ورنه عاشق مثل طفلان زود گریان می شود

 

رزق تو از هر طرف باشد معانیش یکى ست

نان اگر از هر طرف خوانده شود نان می شود

 

با کریمان گشتن و آدم شدن دشوار نیست

چه کسى گفته نخواهد شد ، به قرآن می شود

 

خاک پاى گل شدن از بهترین حاجات ماست

خاک عاشق بعد مردن خاک گلدان می شود

 

کیسه بر شانه بینداز و به هر جا سر بزن

آب و نانى جمع کن ، دارد زمستان می شود

 

در حقیقت ذکر یا معشوق و یا عاشق یکی ست

گاه آن این می شود ، گه گاه این آن می شود

 

من نمی دانم چرا هر وقت که تب می کنم

مادرم پا می شود رو به خراسان می شود

 

خادمانت هم اباالفیضند و حاجت می دهند

با کریمان هر که بنشست از کریمان می شود

 

درد بسیار است اما به طبیبان سر نزن

دردها با یا ابوالفضل است درمان می شود

 

بردن این مشک که کار من بى دست نیست

کور شد وقتى گره ، محتاج دندان می شود

 

 

 علی اکبر لطیفیان          

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۷
AHR

 

مناجات با امام حسین (ع)    _   مدح 

 

 

 

تا که روزی گدایان از کریمان میرسد

رزق اشک چشم های ما فراوان میرسد

 

هر کجا که روضه باشد فقر ریشه کن شده

مطمئناً بر سر هر سفره ای نان میرسد

 

فاطمه چشم انتظار یک حسین از سوی ماست

تا که میخوانم  "حسین "  از مادرش  "جان"  میرسد

 

ما هزار و چهارصد سال است پای پرچمیم

قدمت این نوکری ما به سلمان میرسد

 

نه فقط ما ، اهل سنت نیز مدیون تو اند

خیرِ بسیار شما بر هر مسلمان میرسد

 

سرنوشت هرکسی از تو جدا شد آتش است

تو ز قلبش می روی و زود شیطان میرسد

 

 

آبرویم پیش مردم از غلامیِ شماست

مور اینجا رتبه اش تا به سلیمان میرسد

 

مشکلاتم گرچه بسیار است اما راحتم

تا تو هستی پا به پای درد ، درمان میرسد

 

خشکسالی علتش این است کم یاد تو ایم

یاد تو باشیم کل سال باران میرسد

 

کربلای ما نیابت از علی موسی الرضاست

چون که دعوتنامه از شاه خراسان میرسد

 

پنجره فولاد او دارالبرات کربلاست

لطف این آقا به ما پیدا و پنهان میرسد

 

هر چه کنعان گشت دنبال تنت سودی نداشت

آخرش فهمید عطرت از بیابان میرسد

 

سهم زینب از سرِ بر نیزه ات خون دل است

مزد حمل سر ولی بر نیزه داران میرسد

 

هر چه خواهش کرد سر را دور از محمل نکرد

اشک چشمانش اثر بر خنده قاتل نکرد

 

 

سید پوریا هاشمی     

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۱
AHR