زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار شهادت حضرت زهرا» ثبت شده است

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی


گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی


وقتی که باغ می سوخت ، بلبل به گریه می گفت
آتش زدن ندارد ، باغی که شد خزانی


ما داغ دیده بودیم ، امت به جای لاله
هیزم به خانه ی ما ، آورد ارمغانی


جای غلاف شمشیر ، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند ، در عین جان فشانی


بابا ببین پس از تو ، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو ، کردند قدر دانی


رسم وفا چنین بود؟ اجر رسالت این بود؟
تنها امانتت را کشتند در جوانی


برخیز یا محمد (ص) ، اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن ، این نیست قهرمانی


شب تا سحر نخفتم ، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی


سوز درون  میثم  هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا  داغی است جاودانی

 

استاد سازگار      

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

با چشم های نیمه بازت گاه گاهی

چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی

 

وقتی تنور خانه روشن شد برایت

گفتم خدا را شکر کم کم رو به راهی

 

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد

دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

 

از بس به پای گریه هایت آب رفتی

چون پوستی بر استخوانی مثل کاهی

 

پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون

از زخم های پیکرت خواهی نخواهی

 

از درد شانه ، شانه می افتد ز دستت

خون می نشیند کنج لب هایت ز آهی

 

در خواب بودی چادرت را باز کردم

شاید ببینم چهره ات را در پگاهی

 

دیدم که پائین تر ز چشمان تو پیداست

زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

 

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی

از سر گذشتم ، از جدایی ، بی پناهی

 

گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم

گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی

 

در حلقه ی  نامحرمان و نیزه داران

هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی

 

   حسن لطفی           

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت 

 

 

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند


به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند


هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی  خدا کردند


به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند


غلاف تیغ گواهی دهد که سنگـدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند


چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند


خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند


چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند


علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند


خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند

 

استاد غلامرضا سازگار        

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _ شهادت

 


دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

دق مرگ گردد آن که چنین کرد پرپرت

 

جان می دهی تمامی شب در برابرم

جان می کنم تمامی شب در برابرت

 

یا آه آه می کشی از درد سینه ات

یا وای وای می کنم از زخم بسترت

 

تب کرده ای دوباره و چیزی نیافتم

جز دستمال گریه خود تا نَهَم سرت

 

شب تا که می رسد هوس شانه می کند

با دیدن دو دست تو گیسوی دخترت

 

اما هزار حیف که دستی شکسته و

جانی نمانده است به بازوی دیگرت

 

اما هزار حیف که خوابم نمی برد

شاید... ببینمت به حیاطی که در برت

 

می بوسیَم دوباره و لبخند می زنی

نان می پزی کنار تنور معطرت

 

مرهم تمام گشت و شبم شد سحر ولی

خون می چکد هنوز ز پرهای معجرت

 

باور مکن که زنده بمانم شبی دگر

دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

 

حسن لطفی     

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۴۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

تو در بیت ولایت بعد مادر ، مادری زینب  
تو از طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب  


به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا 
عزیزم هرچه باشد تو علی را دختری زینب  


مبادا تشنه بر بالش گذارد سر ، حسین من 
تو از امشب بر او هم مادری هم خواهری زینب  


ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر 
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب  


من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما 
تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب  


مدینه سنگر فریاد من گردید و می بینم 
تو در دروازه ی کوفه مرا همسنگری زینب  


حسینم روز عاشورا شود تنها و می دانم 
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب  


اگر من خطبه خواندم چون رسول الله می بینم 
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب  


مرا دخت نبوت پرور ار گفتند در عالم 
تو در کرب و بلا دخت ولایت پروری زینب  


اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دل ها 
تو  "میثم"  را به هنگام سرودن رهبری زینب 

 

غلامرضا سازگار             

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۳
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _ شهادت

 

 

بین روضه می شود حس چون حضور فاطمه (س)

بیت الاحزان است هیأت یا که طور فاطمه (س)

 

ساده و خلوت ولی خیر کثیر عالم است

روضه های خانگی و جمع و جور فاطمه (س)

 

برکت نذری و نان روضه ها باشد گواه

باز در کار است دستاس و تنور فاطمه (س)

 

نام ما در مصحف زهرا (س) چنین خورده رقم

سینه زن های اصیل غرق شور فاطمه (س)

 

از غبار چادر زهرا (س) سرشتند اشک را

طینت اهل بکا از جنس نور فاطمه (س)

 

دست هامان روی صورت می خورد بی اختیار

با بیان واژه ی کوچه ... عبور فاطمه ...

 

سید پوریا هاشمی        

      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم

بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

 

با این دو زمزمی که خداوند داده است

بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

 

بر روی بال های سپید ملائکه

بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

 

کنجی نشته ایم و کنار پیمبران

بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

 

بر لاله های بستر او خیره می شویم

بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

 

دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت

حالا کنار باورمان گریه می کنیم

 

قبل از حساب، صبح قیامت که می شود

اول برای مادرمان گریه می کنیم

 

 

علی اکبر لطیفیان                 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه

 


روضه آن‌جاست که سرتاسرِ در آتش بود

رویِ در، نقشِ گل پرپرِ در آتش بود


باورِ دستِ به هم بسته ی ساقی سخت است

سخت تر دیدن آن ساغرِ در آتش بود


پاره‌ی جان نبی بود، چه می‌دید خلیل؟

شعله، دور و برِ پیغمبر در آتش بود


پدری با کفنی تازه ـ که گویی می‌سوخت ـ

داغدار غم این دختر در آتش بود


پیش زهراـ به خداـ بردن حیدر داغش

بدتر از داغیِ میخ درِ در آتش بود


غم پرپر شدن غنچه‌ی زیبای علی

غصه‌ی لاله‌ی ناباور در آتش بود


فاطمه، جانِ علی بود، علی هم می‌سوخت

ناله‌ی فاطمه‌ از حیدر در آتش بود


گفت: ای فضه بیا ! ... عالمی آمد به فغان

چه غمی در نفس آخر در آتش بود


پر زدی دورِ علی عمری و دیگر چه نیاز

آه ! پروانه ! به بال و پر در آتش بود


آنچه خواندم من و مثل پسرت پیرم کرد

به خدا منظره‌ ی  مادر در آتش بود

 

 

 قاسم صرافان             

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۴۳
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه

 


خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه
با جدایی چرا این قصه به آخر برسه

 

جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره
به خدا زوده که زینب به برادر برسه

 

در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو
بذا دستای من اینبار به این در برسه

 

کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و
در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه

 

سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود
حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه

 

سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم
سخته دستای کبود تو به اونور برسه

 

خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی
چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه

 

همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری
چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه

 

میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که
از یتیمات ناله‌ی : مادر مادر ... برسه

 

کی می‌دونه که چقدر خون میشه قلب باغبون
وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه

 

بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین
بار آخر به سر انگشتای مادر برسه

 

بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست
که طواف حرمت کی به کبوتر برسه

 

 

قاسم صرافان            

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۵۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده

در پای علی زحمت بسیار کشیده

 

تو دست به رو داری و من دست به خواهش

کار من و تو هر دو به اصرار کشیده

 

پیداست از این دست به جا مانده که زهرا

تا پشت در خانه سری زار کشیده

 

فهمیده ام از لمسی دستان تو ، شانه

از بازوی افتاده ی  تو کار کشیده

 

می ترسم از این آه ، که این شیشه بریزد

بر سنگ زمین سینه ات انگار کشیده

 

تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت

این گونه ی  پاشیده به دیوار کشیده

 

امید ندارم به خود از درد نپیچی

پهلوی تو بد جور به مسمار کشیده

 

من می نگرم بر تو و می بینم از این شام

دستی نوه ات را سر بازار کشیده

 

انگار شبیه تو شدن جرم بزرگی ست

کار تو و او هر دو به انظار کشیده

 

خون می چکد از ناخنش و حال ندارد

آنقدر که از تاول پا خار کشیده

 

برخاست که یک جمله بگوید به عمویش

گیسوی مرا چند طلبکار کشیده

 

هر بار که گفتم سر بابام نیُفتد

خوردم زِ سنان پیش تو هر بار کشیده

 

کم بود ببینی که حرامی به کنیزی

در خانه اش از دخترکت کار کشیده

 

 

حسن لطفی             

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۲
AHR