ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده | حسن لطفی
حضرت زهرا (س) _ شهادت
ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده
در پای علی زحمت بسیار کشیده
تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کار من و تو هر دو به اصرار کشیده
پیداست از این دست به جا مانده که زهرا
تا پشت در خانه سری زار کشیده
فهمیده ام از لمسی دستان تو ، شانه
از بازوی افتاده ی تو کار کشیده
می ترسم از این آه ، که این شیشه بریزد
بر سنگ زمین سینه ات انگار کشیده
تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت
این گونه ی پاشیده به دیوار کشیده
امید ندارم به خود از درد نپیچی
پهلوی تو بد جور به مسمار کشیده
من می نگرم بر تو و می بینم از این شام
دستی نوه ات را سر بازار کشیده
انگار شبیه تو شدن جرم بزرگی ست
کار تو و او هر دو به انظار کشیده
خون می چکد از ناخنش و حال ندارد
آنقدر که از تاول پا خار کشیده
برخاست که یک جمله بگوید به عمویش
گیسوی مرا چند طلبکار کشیده
هر بار که گفتم سر بابام نیُفتد
خوردم زِ سنان پیش تو هر بار کشیده
کم بود ببینی که حرامی به کنیزی
در خانه اش از دخترکت کار کشیده
حسن لطفی