زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار ماه محرم» ثبت شده است

 

زبان حال حضرت رقیه (س)   _   ذکر مصیبت

 

 

روی تو یاد خسوف قمر انداخت مرا

از نفس های کم و مختصر انداخت مرا

 

خواستم اوج بگیرم به کنار لب تو

بی رمق بودن این بال و پر انداخت مرا

 

گذر از کوچه و بازار برایم بد شد

دختر حرمله آنجا نظر انداخت مرا

 

ظالمی که به گمانش پدرش را کشتم

آنقدر زد که پدر ! از کمر انداخت مرا

 

عزم خود جمع نمودم که ببوسم لب تو

پنجه ی پیرزنی دردسر انداخت مرا

 

آنقدر لاغرم و ضعف نمودم که نسیم

از روی ناقه ی عریان ، پدر انداخت مرا

 

می شد ای کاش که از عمه حیا می کردند

بالاخص زجر که از پشت سر انداخت مرا

 

دل خورشید به حال من و زینب می سوخت

تو خبر دار شدی دخترت از تب می سوخت ؟

 

مسعود اصلانی

 

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۰۲
AHR

 

حضرت رقیه (س)   _   شهادت

 

آتش کسی به بال کبوتر نمی زند
مردی تشر به کودک مضطر نمی زند

سیلی کسی به صورت دختر نمی زند
گمگشته را که خصم مکرر نمی زند

ترساندن یتیم دل شب عجیب نیست
گریاندن غریب مرتب عجیب نیست

گیسو کشیده را که به گیسو نمی کشند
قد خمیده را که به هر سو نمی کشند

طفل یتیم را به سر مو نمی کشند
دخت سه ساله را که به زانو نمی کشند

حقش نبود خنده به چشم تَرَش دهند
گریان به دست عاطفه ی مادرش دهند

از پا فتاده را به تهاجم نمی زنند
لکنت گرفته را به تبسم نمی زنند

جا مانده را به جای ترحم نمی زنند
تنها به جرم یک دو تکلم نمی زنند

با گریه گفت: شیخ !  یتیمم مرا نزن
من خود می آیم از پی تو ، بی هوا نزن

با گوشواره بچه کشیدن شجاعت است ؟
یا بر یتیم نعره کشیدن شجاعت است ؟

او را شبیه برده کشیدن شجاعت است ؟
یا هر طرف به خنده کشیدن شجاعت است ؟

شکر خدا که عمه به این دردسر نخورد
از قافله نماند  و  به رویش تشر نخورد

یک شب دوباره باز پریده ز خواب ناز
بابای خویش را طلبیده به رمز و راز

نقش پدر به دیده کشیده به صد نیاز
می خواند گه به قد خمیده کمی نماز

گفت ای پدر ببین به رخ نیلی ام زدند
گوشم نمی شنید ز بس سیلی ام زدند

حیرت زده مقابل بابا نشست و دید
شد باز پلک زخمی بابا و بست و دید

تا دست زد بر آن لب و دندان شکست و دید
دستی به ابرویش زد و از هم گسست و دید

این سر دگر برای پدر سر نمی شود
رأس بریده مرهم دختر نمی شود   

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۷
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت

 

 

با چه رو خیمه برم این سر آویزان را

چه کنم مشکل این حنجر خون ریزان را

 

به سفیدی گلوی تو کسی رحم نکرد

رسم کوفی است بگیرند هدف ، مهمان را

 

دست و پایی زدی و باز تبسم کردی

پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

 

بوسه بر این سر  پاشیده ز هم مشکل نیست

من چه سان دفن کنم پاره ای از قرآن را ؟

 

مشکل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد

اهل غارت نکند رحم ، گل پنهان را

 

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب

آب داده ست سه شعبه گلوی عطشان را

 

بعد از این است که بر سینه ی من جا داری

نزد مادر ببرم آه دل سوزان را

 

گریه بر معجر عمه نرود از یادت

وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

 

تا به محشر ز غبار غم تو گریه به پاست

ای عجب داغ تو کرده ست به پا طوفان را

 

سند مستند کرب و بلا حنجر توست

بُرد ، مظلومی تو آبروی عدوان را

 

عید قربان من است و تو همان ذبح عظیم

و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۳۶
AHR

 

امام حسین (ع)   _   شب عاشورا

 

 

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

فردا ز خون عاشقان ، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر ، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان ، چون قلب زهرا می شود

امشب بود بر پا اگر ، این خیمه ی خون خدا
فردا به دست دشمنان ، بر کنده از جا می شود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان ، زین دشت برپا می شود

امشب کنار مادرش ، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش ، آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان ، در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خار ها ، گمگشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان ، عباس باشد پاسبان
فردا کنار علقمه ، بی دست ، سقا می شود

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ست
فردا ز مرکب سرنگون ، این سرو رعنا می شود

امشب بود جای علی ، آغوش گرم مادرش
فردا چو گل ها پیکرش ، پامال اعدا می شود

امشب گرفته در میان ، اصحاب ، ثار الله را
فردا عزیز فاطمه ، بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین ، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان ، این حلقه یغما می شود

امشب سر سرّ خدا ، بر دامن زینب بود
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان ، زیر و زبر گردد  "حسان"
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود

 

حبیب الله چایچیان


 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۷
AHR

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت



سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند

باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند

 

گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود

حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

 

مشتی از خون عـلـی را ریخت سمت آسمان

خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند

 

با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد

کـربـلا را خواست تا در کـربـلا پنهان کند

 

گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد

خنده های آخرش را در کجا پنهان کند ؟

 

مجید تال

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۰
AHR

 

زبان حال حضرت زینب (س)  _  اربعین

 

 

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود
ذکر بی اختیار لبم یاحسین بود

پا تا سر عقیله سراپا حسین بود
وقت اذان اشهد من یاحسین بود

 ما تار و پود رشته ی پیراهن همیم
یعنی من و حسین ، حسین و من همیم

 

 دور از تو هست ولی دست از تو برنداشت
خسته شده ست ولی دست از تو برنداشت

از پا نشست ولی دست از تو برنداشت
زینب شکست ولی دست از تو برنداشت

 مانند من کسی به غم و رنج تن نداد
آه وغمی چنین به دل پنج تن نداد

 


ادامه شعر  (شعر به صورت کامل)  در   ادامه مطلب


 

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود
ذکر بی اختیار لبم یاحسین بود

پا تا سر عقیله سراپا حسین بود
وقت اذان اشهد من یاحسین بود

 ما تار و پود رشته ی پیراهن همیم
یعنی من و حسین ، حسین و من همیم

 

 دور از تو هست ولی دست از تو برنداشت
خسته شده ست ولی دست از تو برنداشت

از پا نشست ولی دست از تو برنداشت
زینب شکست ولی دست از تو برنداشت

 مانند من کسی به غم و رنج تن نداد
آه وغمی چنین به دل پنج تن نداد

 

 یادش به خیر بال و پرش می شدم خودم
سایه به سایه همسفرش می شدم خودم

یک عمر مادر و پدرش میشدم خودم
جای همه فدای سرش می شدم خودم

 نام حسین حکم  قسم را گرفته بود
یک شب ندیدنش نفسم را گرفته بود

 

 یادم می آید آینه روی حسین بود
اشک دو چشمم آب وضوی حسین بود

هم پنجه هام شانه ی موی حسین بود
هم بوسه های زیر گلوی حسین بود

 یادم نرفته نیمه شب از خواب می پرید
یادم نرفته تشنه لب از خواب می پرید

 

 ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم
آتش گرفت دار و نداری که داشتیم

بی سر شدند ایل و تباری که داشتیم
از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم

 یک روز خانه ی پدر من شلوغ بود
یادش به خیر دور و بر من شلوغ بود

 

 جای سلام سنگ به من پرت کرده اند
از پشت بام سنگ به من پرت کرده اند

زن های شام سنگ به من پرت کرده اند
شاگرد هام سنگ به من پرت کرده اند

 داغت نشست قلب صبور مرا شکست
زخم زبان شام غرور مرا شکست

 

 حالا فقط به پیرهنش فکر می کنم
می سوزم و به سوختنش فکر می کنم

دارم به دست و پا زدنش فکر می کنم
بس که به نیزه و دهنش فکر میکنم ...

 با روضه ی برادرم از هوش می روم
با ضجه های مادرم از هوش می روم

 

 از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد
گَه گاه سنگ ، گاه لگد ، گاه نیزه خورد

شد نوبت سنان ، دهن شاه نیزه خورد
در کل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد

 آنقدر سنگ خورد که آیینه اش شکست
در زیر نعل ها قفس سینه اش شکست

 

 وای از محاسن تو و انگشت های شمر
وای از لب و دهان تو و جای پای شمر

گیسوی من فشرد ، به کف ضربه های شمر
مثل تن تو خورد به من چکمه های شمر

 

جواد پرچمی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۵
AHR

 

 

حضرت علی اصغر (ع)   _   شهادت

 

 

سر ظهر است و انتهای نبرد

همه جا پر شده صدای نبرد

پدرت خسته از بلای نبرد

اصغرم حاضری برای نبرد ؟

یار شش ماهه ی پدر، اصغر

آبروی مرا بخر اصغر

نذر ام البنین چهار قمر

سهم لیلی برادرت اکبر

زینب آورده بود هر دو پسر

نجمه هم داده پاره های جگر

نذر من هم تویی ، تو تاج سرم

همه ی هستی ام برو پسرم

از کف و هلهله نترس برو

اینهمه ولوله! نترس برو

از صف قافله نترس برو

مادر از حرمله نترس برو

تو نشانش بده علی هستی

با همین سن کم یلی هستی

از می حیدری تو نوشیدی

مثل یک رود می خروشیدی

از دل گاهواره جوشیدی

گرچه بر تن زره نپوشیدی...

از سه شعبه نترس مادر جان

ذکر حیدر بگو برو میدان

به دلم غم نشاندی اصغر من

به چه روزم کشاندی اصغر من

زود رفتی نماندی اصغر من

رجز گریه خواندی اصغر من

هق هق ات مثل نغمه ی تکبیر

تو و یک جنگ تن به تن با تیر

دلهره دارد این دلم چه شده ؟

می شود غصه قاتلم چه شده ؟

به سر آمد تحملم چه شده ؟

چه خبرشد ؟ بگو ! گلم چه شده ؟

پدر پیر تو چرا برگشت ؟

یک قدم آمده دو تا برگشت ؟

پدرت دست و پاش می لرزد

بغض کرده صداش می لرزد

اشک بر گونه هاش می لرزد

چیست زیر عباش می لرزد ؟

می کشد روی تو عبا چه کند ؟

می رود پشت خیمه ها چه کند ؟

گریه های مرا تو نشنیدی ؟

تو که از مادرت نرنجیدی ؟

پاشو اصغر بگو که بخشیدی !

تو چرا زیر خاک خوابیدی ؟

ترسم از اینکه زیر و روت کنند

با سر نیزه جستجوت کنند

هستی مادر تو را بردند

زیور خواهر تو را بردند

آخرش پیکر تو را بردند

روی نیزه سر تو را بردند

باز هم مقصد عمو شده ای

روی نی هم قدِ عمو شده ای

 

 

داوود رحیمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۱
AHR

 

 

حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)   _  شهادت

 

 

کشته ی دوست شدن در نظر مردان است

پس بلا بیشترش دور و بر مردان است

 

یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد

در دلِ کودکِ این ها جگر مردان است

 

همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند

این پسر بچه ی خیمه پدر مردان است

 

بست عمامه همه یاد جمل افتادند

این پسر هر چه که باشد پسر مردان است

 

نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست

دست بر دست گرفتن هنر مردان است

 

بگذارید حسن بودن او جلوه کند

حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است

 

گر چه ابن الحسنم پُر شدم از ثارالله

بنویسید مرا ابن ابـاعـبـدالله

 

 

علی اکبر لطیفیان

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
AHR