زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر فاطمیه» ثبت شده است

 

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 

چند تایی زدند با پا در

تا که افتاد روی زهرا ، در
 

گیرم از دست سنگ ها نشکست

چه کند بار شیشه اش با در

 
همه کج رفته اند ... حتی میخ

همه لج کرده اند ...  حتی در
 

کم نیاورده است ، اما شال ...

کم نیاورده است ،  اما در ...

 
سرش از ازدحام ناچاراً

یا به دیوار می خورد یا در

 
می کشیدند از توی کوچه


فاطمه را یکی یکی تا در


دختری داد میزند: بابا !

دخترى داد میزند: مادر !

 

 

علی اکبر لطیفیان    

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۴۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

حوریه ی علی بدنت را عقب بکش

در سوخته است ، زود تنت را عقب بکش

 

امروز که ز دنده ی  چپ پا شده ست میخ

با احتیاط پیرهنت را عقب بکش

 

بو می برند کوله ی بارت شکستنی ست

از در نفس نفس زدنت را عقب بکش

 

سینه سپر کن و جلوی نعره ها بایست

ای شیرزن !  اباالحسنت را عقب بکش

 

فضه برای وضعیتِ حال تو بس است

دیگر حسین را... حسنت را... عقب بکش

 

 

 

علی اکبر لطیفیان           

 

 

 

    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۴۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه و مدح

 

 

فاطمه روزی که خلقت شد سراسر نور بود

نور قبل از خلقتش در ذات حق مستور بود

 

نوری از وجه خدا مستغرق اندر ذات هو

کار او تسبیحِ سبحان ، قبلِ هر دستور بود

 

او برای مادری کردن بر عالم ، زاده شد

یعنی از لطف ربوبی سوی ما مأمور بود

 

بانوی عصمت که یاری ولایت شأن اوست

نام او منصوره و در آسمان مشهور بود

 

تا که پای امتحان آمد ز حکمت در میان

قبل خلقت امتحان داد و بحق مشکور بود

 

پاسخ زهرا به هر امر خدا لبیک شد

بس که بی چون و چرا در طاعت مذکور بود

 

لیله القدر علی ، بدر تمام مصطفی

آمد آن روزی که زیر دست و پا محشور بود

 

ای خدا انسیه الحوری کجا و میخ در

حوریه رنجور بود و خصم او مسرور بود

 

هیزم و آتش ، لگد ، نعره ، صدای استخوان

ای عجب ابلیسِ دون آنجا بساطش جور بود

 

ثقل کبری بر زمین و ثقل اکبر در طناب

این چنین منصوره کفوِ حضرت منصور بود

 

صبر هم صبر علی این صبر هم دستور بود

فاتح خیبر به قتل صبر خود مأمور بود

 

کوچه ای تنگ و دل سنگ و  قتالِ نار و نور

گوشوار و سیلی  و  وضعیتی ناجور بود

 

امتحانِ فاطمه تا زیر سمّ اسب رفت

پیش چشم زینبش خون خدا منحور بود

 

سرّ مکنون خدا در کوفه و شام بلا

بر ملا با معجر پاره ولی در نور بود

 

راه را گم می کند هرکس که دور از نور شد

این چنین قرآن ناطق تا کنون مهجور بود

 

فتنه را مانند زهرا و علی باید شناخت

باید از هستی گذشتن ، آنچه را مقدور بود

 

در ره زهرا تولا و تبرا توأم است

در قیام او حمایت از علی منظور بود

 

عبرت از این ره جهاد است و شهادت تا ابد

انقلاب فاطمی تا کربلا تا دور ... بود

 

 

 محمود ژولیده             

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۲۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

دنبال بهاریم ، بهاری که نداریم

دریاب زمین را به قراری که نداریم

این چشم بیارا به غباری که نداریم

دنبال مزاریم ، مزاری که نداریم

عزمی بده تا مرز جهادی تو باشیم

ای کاش بیایی و منادی تو باشیم

 

*****

 

عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد

دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد

تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد

با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

ما سخره ی سختیم که از باد نلرزیم

این درس به ما مادر ما داد نلرزیم

 

*****

 

هر جا که بلند است به زیر قدم ماست

بر هر چه سه تیغ است شکوه عَلَم ماست

هر بیش که دارند در این پهنه کَم ماست

موجیم که آسودگی ما عَدَم ماست

ما درس جز از محضر اسلام نگیریم

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

 

*****

 

هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما

هر تیر توان داد به برخاستنِ ما

با ماست همیشه نفسِ بت شکن ما

در سایه ی زهراست تمام وطن ما

این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد

وین سیره ی  زهراست که دشمن شکنی کرد

 

*****

 

بانو چه شگفت است هبوتی که تو داری

قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری

صد رشته قنات است قنوتی که تو داری

آرامش دریاست سکوتی که تو داری

دریای علی ، غیرت طوفانی ات عشق است

ای مرد ترین مرد ، رجز خوانی ات عشق است

 

*****

 

در پای علی درد به بال و پرت افتاد

از دست خزان ساقه ی نیلوفرت افتاد

هر شام و سحر بر سَرِ شاخه سرت افتاد

خون بود که از زخم تو بر بسترت افتاد

این چوب مرا کُشت که شد نوبت تابوت

گهواره نشد قسمت و شد قسمت تابوت

 

*****

 

با تو چقدر رایحه گُلخانه ی من داشت

این نبض کنار تو فقط میل زدن داشت

قبل از زدنت خنده به لب نیز حسن داشت

افسوس که این بُغچه ی کوچک سه کفن داشت

این ساعت آخر بنشین زار بگرییم

بر غارت پیراهن و دستار بگرییم

 

 

حسن لطفی       

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۳۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

چون رسد لحظه ی با زور علی را بردن

باید آماده شود شیعه برای مُردن

 

روز تنهایی مولا که کسی جز من نیست

چاره ای نیست به جز رفتن و سیلی خوردن

 

گر بنا نیست همیشه برسد غنچه به بار

بهتر آن است همان سوختن و پژمردن

 

بهتر آن است که مظلومه سفارش نشود

ورنه حساس شود دشمنش از آزردن

 

هتکِ ناموس خدا پیش امامش سخت است

سخت تر اینکه علی را به ولی نشمردن

 

چون ز یک شهر وفایی نرسد چاره کجاست

جز به دیوار ، تن فاطمه را بسپردن

 

آن همه توصیه فرمود پیمبر ،  این شد

چاره ای نیست به جز غیر خدا نسپردن

 

باید افتاد ز پا تا علی از جا خیزد

ورنه بی فایده می بود فقط غم خوردن

 

آری امروز علی را به طنابی بردند

می رسد نوبت بی سر شدن و سر بُردن

 

یک تنه باید از این راه چو زهرا برویم

که مرام شهدا نیست ز غم افسردن

 

محمود ژولیده          

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۰
AHR

 

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

می دونید رفتن دلبر یعنی چی ؟
معنی لحظه ی آخر یعنی چی ؟

 

باغ بی غنچه چه معنایی داره ؟
آشیون بی کبوتر یعنی چی ؟

 

جلوی چشم یه دختر ، نیمه‌ شب
بردن تابوت مادر یعنی چی ؟

 

بره یار و نشه فریاد بکشی
چه می فهمیم ما که مضطر یعنی چی ؟

 

پاهاش انگار نای حرکت نداره
بدون فاطمه حیدر یعنی چی ؟

 

اشکای نم نم ساقی می دونن
وقتی که بشکنه ساغر یعنی چی

 

درِ علمه علی و خوب می دونه
وقتی آتیش بگیره در یعنی چی ؟

 

اونی که پر زده یار جوونش
می دونه غنچه ی پرپر یعنی چی ؟

 

کی می دونه جای دستای تبر
روی برگای صنوبر یعنی چی ؟

 

اولین باره که سلمان می بینه
لرزش زانوی حیدر یعنی چی ؟

 

بعد از این بی فاطمه ، پیش علی
 می دونید خوندن کوثر یعنی چی ؟

 

 

 

قاسم صرافان               

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

خدا کند دگر این خانه در نداشته باشد

درش برای کسی دردسر نداشته باشد

 

خدا کند که به سرعت ز چارچوب بیفتد

میان شعله نسوزد خطر نداشته باشد

 

اگر بناست حسن رد شود ز کوچه ی باریک

چه بهتر اینکه مغیره گذر نداشته باشد

 

همیشه بین غم و حیرت است حال غریبی

که گاهواره بسازد پسر نداشته باشد

 

برای پلک ورم کرده روز هم  شب تار است

عجیب نیست که زهرا سحر نداشته باشد

 

چقدر فضه دعا کرد تا که دنده ی مادر

ازین شکستگی بیشتر نداشته باشد

 

که دیده است جوانی که پیرزن شده باشد ؟

که دیده غیر تنی محتضر نداشته باشد ؟

 

نمی شود بدنی بین در بماند و دیوار 

شکاف سینه و درد کمر نداشته باشد

 

قنوت نافله اش با دو دست نیست میسر

کسی که سوخته و بال و پر نداشته باشد

 

 

سید پوریا هاشمی         

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۵۵
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

سر خاکت دوباره آمده ام

تا برایت دوباره گریه کنم


شب هفتم رسیده ام تا با

دلِ خود پاره پاره گریه کنم


شب هفت تو نه که هفت من است

آمدم بر سر مزار خودم


هفت شب نه که هفت صد سال است

گریه کردم به روزگار خودم


هفت شب می شود که می گیرند

کودکانت سراغ مادر را


هفت شب می شود که می بینند

در و دیوار و خون بستر را


بی تو در هم شکسته ام از غم

ای شکسته ، ببین شکستن را


بین این کوچه ها تماشا کن

نیشخندِ مغیره بر من را


باورم نیست با دو دست خودم

ریختم خاک روی چشمانت


چیده ام تکه تکه سنگ لحد

پیش چشمان مات طفلانت


باورم نیست چوب گهواره

شده تابوت پیکرت زهرا


تازه فهمیده ام از حرارت در

آتش افتاده بر پرت زهرا


کاش می شد ببینیم زخم

چهره لاله گون تو باقی است


زینبم شسته چادرت را باز

روی آن لکه خون تو باقی است


چند وقت نبود روسری ات

حال سر کرده دخترت زهرا


تازه فهمیده ام حرارت در

زده آتش به معجرت زهرا


شب هفت تو و برای علی

شب هفت محرم آمده است


وقت غسلت نشد بگو با من

زخم پهلوی تو هَم آمده است


می نشیند به جای تو زینب

با کفی آب  رو به روی حسین


گوش زینب چه گفته ای که مدام

می زند بوسه بر گلوی حسین

 

 

حسن لطفی          

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۵۶
AHR

 

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 

یک نفر از شاخه هایم کار می گیرد علی

از درخت باردارت بار می گیرد علی

 

هر چه هم با احتیاط از پیش در رد می شوم

باز رخت من به این مسمار می گیرد علی

 

زودتر از کشتن گل باغبان را می کشد

به گلی در باغ وقتی خار می گیرد علی

 

کار من دیگر گذشته از مراقب بودنم

در نگیرد به سرم دیوار می گیرد علی

 

فضه زیر بازوی افتاده حالم را نگیر

از رویم در را فقط بردار ، می گیرد علی

 

کعبه من !  با همین وضعی که دارد دست من

دامنت را باز چندین بار می گیرد علی

 

 

علی اکبر لطیفیان          

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه

 

 

مادر به نونهالی من رحم کن مرو

جان حسین ، جان حسن رحم کن مرو

 

ما خود به خود به آتشِ غم مبتلا شدیم

بر اهلِ خانه شعله مزن رحم کن مرو

 

یک شهر بر علیه علی نقشه می کشند

با این همه بلا و مَحَن ، رحم کن مرو  

 

بابای ما غریب شود بعد همسرش  

نالان شده زمین و زَمَن رحم کن مرو

 

امشب مدینه را تهی از نور خود مکن

سوگند بر شکسته بدن رحم کن مرو

 

 وقتی علی به پیکر تو غسل می دهد

بر آن همه هَوار زدن رحم کن مرو

 

ای بهترین کنیز خدا ، مادر حسین

بر کشته ی بدون کفن رحم کن مرو

 

دنیا به تو اگر چه وفایی نداشته

ای با وفا به گریه ی  من رحم کن مرو

 

 

محمود ژولیده          

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۱۲
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

می نویسم به چشم تر مادر

می نویسم به روی در مادر

با همین پاره ی جگر مادر

سوختم از سکوت اگر مادر

می نویسم مرا ببر مادر

 

خواهرم نام مادر آورده

چادر گریه آور آورده

غم من باز هم سرآورده

کوچه داد مرا در آورده

باز رفتم به آن گذر مادر

 

کوچه بود و عبور بانویش

کوچه و یک بهشت در کویش

مادری و فرشته هر سویش

باد حتی نخورده بر رویش

منِ از کوچه بی خبر مادر

 

کوچه بود و غروب غم بارش

کوچه بود و دو تا عزادارش

کوچه ی سنگی و دو دیوارش

کوچه و سنگ های بسیارش

کوچه پر شد ز رهگذر مادر

 

دیدم آنجا هزار مشکل را

بسته بودند راه منزل را

جمع نا محرم و اراذل را

دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره سر مادر

 

چشم خود را که بست زد سیلی

دید بی حیدر است زد سیلی

وای با پشت دست زد سیلی

گونه ای را شکست زد سیلی

سنگ دیوار بود و سر مادر

 

می زدم داد که نزن نامرد

کُشتی اش پیش چشم من نامرد

جای مادر مرا بزن نامرد

یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته تر مادر

 

او زد و هر دو تا زمین خوردیم

هر دوتا بی هوا زمین خوردیم

پیش نامردها زمین خوردیم

خنده کردند تا زمین خوردیم

چادر و خون و خاکِ تر مادر

 

حسن لطفی   

     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

انگار که چشمان تو را خواب گرفته

کاشانه ی ما را غم سیلاب گرفته

 

نزدیک سه ماه است نخوابیده ای اما

حالا چه شده چشم تو را خواب گرفته ؟

 

اصرار ندارم که تو را سیر ببینم

نزدیک سه ماه است که مهتاب گرفته

 

برخیز گریبان زده ام چاک بدوزش

بی حالی تو از علی آداب گرفته

 

این دفعه چندم شده از صبح که زینب

پیراهن گلدار تو را آب گرفته

 

وا کن گره ی روسری ات را ولی آرام

این مقنعه را لخته ی خوناب گرفته

 

تا که سر تو خورد به دیوار شکستم

بعد از تو نفس از جگرم تاب گرفته

 

ای گونه ترک خورده دو ماه است رُخت را

یک پنجه و انگشتر آن قاب گرفته

 

فهمیده ام این میخ چرا کج شده این قدر

پهلوی تو بد جور به قلاب گرفته

 

 

حسن لطفی             

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۰
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

باور نمی کنم که پریدی ز باورم

باور نمی کنم که چه ها آمده سرم

 

باور نمی کنم که گذشتی ز دخترت

حالا سه ماه رفته ای و از گریه ها ترم

 

حالا سه ماه می شود افتاده ام ز پا

حالا سه ماه می شود اینگونه پرپرم

 

از شام تا به صبح  تنم تیر می کشد

از صبح تا به شب منم و زخم بسترم

 

پایی نمانده تا که بیاید به یاریم

چشمی نمانده تا که از این راه بگذرم

 

از شانه کردنم حسنم گریه می کند

حتی نشد برای حسین آبی آورم

 

تا سرفه می کنم پر خون می شود تنم

باید لباس تازه ی خود را در آورم

 

من باردار بودم و محسن صدا زدیش

اما نبود قسمتم او را که بنگرم

 

آتش گرفت دامنم و در به سینه خورد

همراه آن شکست تمامی پیکرم

 

شکر خدا که فضه به دادم رسیده بود

فضه اگر نبود که می سوخت دخترم

 

امروز در جوار تو و در شبی دگر

کنج خرابه می روم و اشک می برم

 

کنج خرابه پیش یتیمی که مثل من

گیسو سپید گریه کند در برابرم

 

با لُکنتش دوباره زبان بازی کند

بابا خوش آمدی به نفسهای آخرم

 

گیسو به خون و چاک لب و چهره سوخته

یعنی تویی مسافر من نیست باورم

 

باید ز نیزه شرح گلوی تو بشنوم

باید که از جراحت تو سر در آورم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کنم

چون دختران شام پدر آمده برم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کُنی

آتش گرفت سوخت تمامی معجرم

 

حسن لطفی                

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۲۰
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت  

 

 

ای ز نبی ربوده دل ، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا ، دست گره گشای تو


پیش روی نبی نبی ، عازم دست بوسیت
پشت سر علی علی ، ملتمس دعای تو


روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس
دل برد از ملائکه ذکر خدا خدای تو


درد نگفته ی دلت اشک شبانه ی علی
حرف دل علی بود گریه ی بی صدای تو


ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو


تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان
محسن بی گناه تو ، شد سپر بلای تو


بازوی بسته شیر حق ، راهی مسجد النبی
تو در قفای او روان ، حسین در قفای تو


تا ز علی نهان کنی ، قصه ی گوشواره را
دست تو بود بر روی ، روی خدا نمای تو


تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی
ناله ی وای وای ما ، گریه های های تو


تربت بی چراغ تو ، سینه ی داغـدار ما
قبر تو هر کجا بود ، در دل ماست جای تو

 

استاد سازگار       

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۲۴
AHR