رفتی و پژمردنم و ندیدی | علی اکبر لطیفیان
حضرت زهرا (س) _ بعد از شهادت
رفتی و پژمردنم و ندیدی
رفتی زمین خوردنم و ندیدی
تو کوچه ها راه من و می بندن
همه دارن به شوهرت می خندن
یه فکری هم به حال بچه ها کن
یه سر بیا زندگیم و نیگا کن
اگه بیای با دل بی غم میریم
اصلاً از این مدینه با هم میریم
بازم بمون و دست به پهلو بگیر
عیبى نداره از على رو بگیر
کارم شده یه گوشه ای ببارم
بچه هات و سر خاکت بیارم
دل من از همه کنار می گیره
حالا علی دست به دیوار می گیره
میشه بیای دو قطره زمزم بدی
یه ظرف آب بیاری دستم بدی
چه مادری ز دخترم گرفتند
خواب و ز چشمای ترم گرفتند
این چادر پاره من و می کشه
این خون گوشواره من و می کشه
بلند شو دستات و حنا بذارم
تابوتت و بگو کجا بذارم ؟
تو خونه یاد اون روزا می افتم
برم بیرون تو کوچه ها می افتم
بی مادری نصیب دخترم شد
خبر داری چه خاکی بر سرم شد
خیر نبینه اون که به ما جفا کرد
ما دو تا رو از همدیگه جدا کرد
تو چشم تو زد چشم و پر آب کرد
خونش خراب که خونه مو خراب کرد
نقشه کشیدن مبتلامون کنن
کی فکر می کرد یه روز جدامون کنن ؟
علی اکبر لطیفیان