زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار حضرت زهرا» ثبت شده است

 

حضرت زهرا  (س)   _   بعد از شهادت

 

 

رفتی و پژمردنم و ندیدی

رفتی زمین خوردنم و ندیدی

 

تو کوچه ها راه من و می بندن

همه دارن به شوهرت می خندن

 

یه فکری هم به حال بچه ها کن

یه سر بیا زندگیم و نیگا کن

 

اگه بیای با دل بی غم میریم

اصلاً از این مدینه با هم میریم

 

بازم بمون و دست به پهلو بگیر

عیبى نداره از على رو بگیر

 

کارم شده یه گوشه ای ببارم

بچه هات و سر خاکت بیارم

 

دل من از همه کنار می گیره

حالا علی دست به دیوار می گیره

 

میشه بیای دو قطره زمزم بدی

یه ظرف آب بیاری دستم بدی

 

چه مادری ز دخترم گرفتند

خواب و ز چشمای ترم گرفتند

 

این چادر پاره من و می کشه

این خون گوشواره من و می کشه

 

بلند شو دستات و حنا بذارم

تابوتت و بگو کجا بذارم ؟

 

تو خونه یاد اون روزا می افتم

برم بیرون تو کوچه ها می افتم

 

بی مادری نصیب دخترم شد

خبر داری چه خاکی بر سرم شد

 

خیر نبینه اون که به ما جفا کرد

ما دو تا رو از همدیگه جدا کرد

 

تو چشم تو زد چشم و پر آب کرد

خونش خراب که خونه مو خراب کرد

 

نقشه کشیدن مبتلامون کنن

کی فکر می کرد یه روز جدامون کنن ؟

 

 

علی اکبر لطیفیان     

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۵۵
AHR

 

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 

یک نفر از شاخه هایم کار می گیرد علی

از درخت باردارت بار می گیرد علی

 

هر چه هم با احتیاط از پیش در رد می شوم

باز رخت من به این مسمار می گیرد علی

 

زودتر از کشتن گل باغبان را می کشد

به گلی در باغ وقتی خار می گیرد علی

 

کار من دیگر گذشته از مراقب بودنم

در نگیرد به سرم دیوار می گیرد علی

 

فضه زیر بازوی افتاده حالم را نگیر

از رویم در را فقط بردار ، می گیرد علی

 

کعبه من !  با همین وضعی که دارد دست من

دامنت را باز چندین بار می گیرد علی

 

 

علی اکبر لطیفیان          

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مرثیه

 

 

مادر به نونهالی من رحم کن مرو

جان حسین ، جان حسن رحم کن مرو

 

ما خود به خود به آتشِ غم مبتلا شدیم

بر اهلِ خانه شعله مزن رحم کن مرو

 

یک شهر بر علیه علی نقشه می کشند

با این همه بلا و مَحَن ، رحم کن مرو  

 

بابای ما غریب شود بعد همسرش  

نالان شده زمین و زَمَن رحم کن مرو

 

امشب مدینه را تهی از نور خود مکن

سوگند بر شکسته بدن رحم کن مرو

 

 وقتی علی به پیکر تو غسل می دهد

بر آن همه هَوار زدن رحم کن مرو

 

ای بهترین کنیز خدا ، مادر حسین

بر کشته ی بدون کفن رحم کن مرو

 

دنیا به تو اگر چه وفایی نداشته

ای با وفا به گریه ی  من رحم کن مرو

 

 

محمود ژولیده          

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۱۲
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

می نویسم به چشم تر مادر

می نویسم به روی در مادر

با همین پاره ی جگر مادر

سوختم از سکوت اگر مادر

می نویسم مرا ببر مادر

 

خواهرم نام مادر آورده

چادر گریه آور آورده

غم من باز هم سرآورده

کوچه داد مرا در آورده

باز رفتم به آن گذر مادر

 

کوچه بود و عبور بانویش

کوچه و یک بهشت در کویش

مادری و فرشته هر سویش

باد حتی نخورده بر رویش

منِ از کوچه بی خبر مادر

 

کوچه بود و غروب غم بارش

کوچه بود و دو تا عزادارش

کوچه ی سنگی و دو دیوارش

کوچه و سنگ های بسیارش

کوچه پر شد ز رهگذر مادر

 

دیدم آنجا هزار مشکل را

بسته بودند راه منزل را

جمع نا محرم و اراذل را

دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره سر مادر

 

چشم خود را که بست زد سیلی

دید بی حیدر است زد سیلی

وای با پشت دست زد سیلی

گونه ای را شکست زد سیلی

سنگ دیوار بود و سر مادر

 

می زدم داد که نزن نامرد

کُشتی اش پیش چشم من نامرد

جای مادر مرا بزن نامرد

یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته تر مادر

 

او زد و هر دو تا زمین خوردیم

هر دوتا بی هوا زمین خوردیم

پیش نامردها زمین خوردیم

خنده کردند تا زمین خوردیم

چادر و خون و خاکِ تر مادر

 

حسن لطفی   

     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

انگار که چشمان تو را خواب گرفته

کاشانه ی ما را غم سیلاب گرفته

 

نزدیک سه ماه است نخوابیده ای اما

حالا چه شده چشم تو را خواب گرفته ؟

 

اصرار ندارم که تو را سیر ببینم

نزدیک سه ماه است که مهتاب گرفته

 

برخیز گریبان زده ام چاک بدوزش

بی حالی تو از علی آداب گرفته

 

این دفعه چندم شده از صبح که زینب

پیراهن گلدار تو را آب گرفته

 

وا کن گره ی روسری ات را ولی آرام

این مقنعه را لخته ی خوناب گرفته

 

تا که سر تو خورد به دیوار شکستم

بعد از تو نفس از جگرم تاب گرفته

 

ای گونه ترک خورده دو ماه است رُخت را

یک پنجه و انگشتر آن قاب گرفته

 

فهمیده ام این میخ چرا کج شده این قدر

پهلوی تو بد جور به قلاب گرفته

 

 

حسن لطفی             

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۰
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  مناجات / شهادت

 

 

شکر می گویم خدا را خلقتم زهرایی است

شد گواهم اشک جاری طینتم زهرایی است

 

گر نگاهی هم نمایم دست من خواهد گرفت

من نخواهم شد ذلیل و عزتم زهرایی است

 

فاطمیه از محرم بیشتر جلوه کنم

بر جهان تاثیر دارم قدرتم زهرایی است

 

من حسینی بودنم را خرج مادر می کنم

شاهدم باشد خود او هیئتم زهرایی است

 

عاشقی گفتا که اصلا قبر می خواهم چکار

بی نشانم کن ببینم تربتم زهرایی است

 

مادری اش روز محشر تازه گل خواهد نمود

تازه می فهمم خدایا قیمتم زهرایی است

 

شد به یک سیلی تمام چهره های ما کبود

غصه هایم گریه هایم غربتم زهرایی است

 

آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدی اش
فاش میگویم به عالم دولتم زهرایی است

 

جواد حیدری               

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

آتش و این همه اسرار نمی دانستیم

پشت در ماندن و دیوار نمی دانستیم

 

مادری در وسط شعله اگر گیر کند

نتوان گشت بر او یار نمی دانستیم

 

کمک بانوی مظلومه به مظلوم چه سود

چون رسد شعله به رخسار نمی دانستیم

 

دود و آتش چو در اُفتند نفسگیر شوند

بعد از آن داغی مسمار نمی دانستیم

 

دور یک یاس در آتش همه هم جمع شوند

کار او بگذرد از کار نمی دانستیم

 

نقشه ی سقط جنین را همه می دانستند

که روی خاک نهد بار نمی دانستیم

 

هیچکس یاریِ مظلومه و مظلوم نکرد

نه مهاجر و نه انصار نمی دانستیم

 

با وجودی که زمین خوردَنِشان را دیدند

هیچ انگار نه انگار نمی دانستیم

 

تا چهل شب علی و فاطمه یاری جستند

ای دریغا ز یکی یار نمی دانستیم

 

اهل این شهر جفا کار تر  از سامری اند

غم موسی شده تکرار نمی دانستیم

 

کار انصار و مهاجر بخدا عبرتِ ماست

نتوان گفت دگر بار نمی دانستیم

 

 

محمود ژولیده                  

 

         

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

باور نمی کنم که پریدی ز باورم

باور نمی کنم که چه ها آمده سرم

 

باور نمی کنم که گذشتی ز دخترت

حالا سه ماه رفته ای و از گریه ها ترم

 

حالا سه ماه می شود افتاده ام ز پا

حالا سه ماه می شود اینگونه پرپرم

 

از شام تا به صبح  تنم تیر می کشد

از صبح تا به شب منم و زخم بسترم

 

پایی نمانده تا که بیاید به یاریم

چشمی نمانده تا که از این راه بگذرم

 

از شانه کردنم حسنم گریه می کند

حتی نشد برای حسین آبی آورم

 

تا سرفه می کنم پر خون می شود تنم

باید لباس تازه ی خود را در آورم

 

من باردار بودم و محسن صدا زدیش

اما نبود قسمتم او را که بنگرم

 

آتش گرفت دامنم و در به سینه خورد

همراه آن شکست تمامی پیکرم

 

شکر خدا که فضه به دادم رسیده بود

فضه اگر نبود که می سوخت دخترم

 

امروز در جوار تو و در شبی دگر

کنج خرابه می روم و اشک می برم

 

کنج خرابه پیش یتیمی که مثل من

گیسو سپید گریه کند در برابرم

 

با لُکنتش دوباره زبان بازی کند

بابا خوش آمدی به نفسهای آخرم

 

گیسو به خون و چاک لب و چهره سوخته

یعنی تویی مسافر من نیست باورم

 

باید ز نیزه شرح گلوی تو بشنوم

باید که از جراحت تو سر در آورم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کنم

چون دختران شام پدر آمده برم

 

دستی بکش به روی سرم تا که حس کُنی

آتش گرفت سوخت تمامی معجرم

 

حسن لطفی                

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۲۰
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت  

 

 

ای ز نبی ربوده دل ، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا ، دست گره گشای تو


پیش روی نبی نبی ، عازم دست بوسیت
پشت سر علی علی ، ملتمس دعای تو


روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس
دل برد از ملائکه ذکر خدا خدای تو


درد نگفته ی دلت اشک شبانه ی علی
حرف دل علی بود گریه ی بی صدای تو


ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو


تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان
محسن بی گناه تو ، شد سپر بلای تو


بازوی بسته شیر حق ، راهی مسجد النبی
تو در قفای او روان ، حسین در قفای تو


تا ز علی نهان کنی ، قصه ی گوشواره را
دست تو بود بر روی ، روی خدا نمای تو


تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی
ناله ی وای وای ما ، گریه های های تو


تربت بی چراغ تو ، سینه ی داغـدار ما
قبر تو هر کجا بود ، در دل ماست جای تو

 

استاد سازگار       

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۲۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

 دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی


گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی


وقتی که باغ می سوخت ، بلبل به گریه می گفت
آتش زدن ندارد ، باغی که شد خزانی


ما داغ دیده بودیم ، امت به جای لاله
هیزم به خانه ی ما ، آورد ارمغانی


جای غلاف شمشیر ، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند ، در عین جان فشانی


بابا ببین پس از تو ، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو ، کردند قدر دانی


رسم وفا چنین بود؟ اجر رسالت این بود؟
تنها امانتت را کشتند در جوانی


برخیز یا محمد (ص) ، اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن ، این نیست قهرمانی


شب تا سحر نخفتم ، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی


سوز درون  میثم  هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا  داغی است جاودانی

 

استاد سازگار      

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۸
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

با چشم های نیمه بازت گاه گاهی

چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی

 

وقتی تنور خانه روشن شد برایت

گفتم خدا را شکر کم کم رو به راهی

 

دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد

دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی

 

از بس به پای گریه هایت آب رفتی

چون پوستی بر استخوانی مثل کاهی

 

پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون

از زخم های پیکرت خواهی نخواهی

 

از درد شانه ، شانه می افتد ز دستت

خون می نشیند کنج لب هایت ز آهی

 

در خواب بودی چادرت را باز کردم

شاید ببینم چهره ات را در پگاهی

 

دیدم که پائین تر ز چشمان تو پیداست

زخم عمیق پنج انگشت سیاهی

 

این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی

از سر گذشتم ، از جدایی ، بی پناهی

 

گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم

گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی

 

در حلقه ی  نامحرمان و نیزه داران

هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی

 

   حسن لطفی           

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۰۶
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت 

 

 

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند


به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند


هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه ی  خدا کردند


به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند


غلاف تیغ گواهی دهد که سنگـدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند


چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند


خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند


چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند


علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند


خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند

 

استاد غلامرضا سازگار        

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۴
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _ شهادت

 


دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

دق مرگ گردد آن که چنین کرد پرپرت

 

جان می دهی تمامی شب در برابرم

جان می کنم تمامی شب در برابرت

 

یا آه آه می کشی از درد سینه ات

یا وای وای می کنم از زخم بسترت

 

تب کرده ای دوباره و چیزی نیافتم

جز دستمال گریه خود تا نَهَم سرت

 

شب تا که می رسد هوس شانه می کند

با دیدن دو دست تو گیسوی دخترت

 

اما هزار حیف که دستی شکسته و

جانی نمانده است به بازوی دیگرت

 

اما هزار حیف که خوابم نمی برد

شاید... ببینمت به حیاطی که در برت

 

می بوسیَم دوباره و لبخند می زنی

نان می پزی کنار تنور معطرت

 

مرهم تمام گشت و شبم شد سحر ولی

خون می چکد هنوز ز پرهای معجرت

 

باور مکن که زنده بمانم شبی دگر

دق مرگ می شوم ز نفسهای آخرت

 

حسن لطفی     

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۴۹
AHR

 

حضرت زهرا (س)  _  شهادت

 

 

تو در بیت ولایت بعد مادر ، مادری زینب  
تو از طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب  


به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا 
عزیزم هرچه باشد تو علی را دختری زینب  


مبادا تشنه بر بالش گذارد سر ، حسین من 
تو از امشب بر او هم مادری هم خواهری زینب  


ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر 
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب  


من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما 
تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب  


مدینه سنگر فریاد من گردید و می بینم 
تو در دروازه ی کوفه مرا همسنگری زینب  


حسینم روز عاشورا شود تنها و می دانم 
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب  


اگر من خطبه خواندم چون رسول الله می بینم 
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب  


مرا دخت نبوت پرور ار گفتند در عالم 
تو در کرب و بلا دخت ولایت پروری زینب  


اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دل ها 
تو  "میثم"  را به هنگام سرودن رهبری زینب 

 

غلامرضا سازگار             

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۳
AHR