زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

ما جز پسر فاطمه (س) ارباب نداریم

زائرانه

۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زائرانه» ثبت شده است

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _    مدح

 

 

 

ذکر ابوتراب عجب مستی آور است

این نام پیر میکده ی حوض کوثر است

 

 اصلاً هراس و باک نداریم از حساب

 محشر کلید باغ جنان دست حیدر است

 

 رحمت به مادرم ، که مرا مجلس تو برد

 این شوق نوکری ، اثر شیر مادر است

 

 اول کسی که وارد فردوس می شود

 از صنف نوکران علی دوست ، قنبر است

 

 حبل المتین حیدریون در پل صراط

 نخ های سبز چادر زهرای اطهر است

 

 هر کس ز غربت حسنش گریه کرده است

 خندان ترین مردم صحرای محشر است

 

 فردا تمام اهل زمین تشنه اند و ما

 لب هایمان ز باده ی آل عبا تر است

 

 راهی برای شیعه ی تو تا بهشت نیست

 « تا کشتی نجات حسینی شناور است »

 

 سینه کبود ها  چقدر  بُرد کرده اید !

 باغ بهشت سینه زنان با صفا تر است

 

 محشر تمام سینه زنان گرد زینب اند

 آن روز داغ ، چادر او سایه گستر است

 

 مانند باد می گذریم از پل صراط

 تا روی دست فاطمه قنداق اصغر است

 

 

وحید قاسمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۱
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _   مناجات / مدح

 

 

شد شراب از لب تو تر دامن

باده آلوده تر بود یا من ؟

پس به من نیز بوسه ده تا من

بشوم مست و عالمی با من

جای  «یا رب»  صدا کند  «یا لب»

 

بر جگر می نهم چو دندان را

نخورم جز به خون دل نان را

مَشکن چون دلم تو پیمان را

یا به تیغت ببند افغان را

یا بزن مُهر بر لبم با لب

 

زلف بسته به روی چون قمر است

شب همیشه ز شیشه ی سحر است

دل خون ، هم پیاله ی سحر است

خون ز هم مشربان نیشتر است

می زند لب به تیغ گویا لب

 

تو کجایی که آفتاب کنی ؟

سرکه را در قدح شراب کنی ؟

کی تو آباد ، این خراب کنی ؟

دانگ بگذار تا ثواب کنی ؟

از تو خاک قدوم از ما لب

 

ذوالفقارت فرات بی بدل است

ضرب شمشیر تو علی ، مَثَل است

مست نام تو شیشه در بغل است

 اصلا اصل اصول ما عسل است

که چنین گشته ای سراپا لب

 

هر شب تو هزار رکعت داشت

ضبط این کارها چه زحمت داشت

ملک دوش تو چه همت داشت

چاه کوفه مگر چه نیت داشت ؟

که گرفت از لب تو آقا لب

 

تو که هستی که مات توست خدا ؟

ذات خود در صفات توست خدا

بسته در شش جهات توست خدا

مو به مو در نکات توست خدا

از قدوم و سر و تنت تا لب

 

قرص خورشید ، تب اضافه کند

قرص رویت طرب اضافه کند

واجب و مستحب اضافه کند

کُفر چیزی به رَب اضافه کند

وقف «الّا» ست بعد هر «لا لب»

 

خواب در سایه ی تو دیدن داشت

دست از حسن تو بریدن داشت

روح از شوق تو پریدن داشت

یکی از این دو بس مکیدن داشت

زان لبم بوسه ده ، و الّا لب

 

مَرهم  نو بلوغ درد سر است

عیسی معنی ات طفیل در است

سود در وجه غیر تو ، ضرر است

نسخه ات کامل است و مختصر است

مرده را زنده می کنی با لب

 

محمد سهرابی
 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۴
AHR

 

امیرالمومنین علی (ع)   _   مدح

 

 

 

تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی

آسمان که بر پا شد کهکشان نوشت علی

کهکشان که بر پا شد یک جهان نوشت علی

این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی

بیکرانه ها پر شد لا مکان نوشت علی

با هر آنچه که می شد با همان نوشت علی

با قلم نوشت علی با زبان نوشت علی

و سپس هر آنچه داشت در توان نوشت علی

روی صورت انسان روی جان نوشت علی

با غبار او روی چشم مان نوشت علی

 

آنقدر نوشت از او تا جهان پر از او شد

تا که دست حق رو شد ذکر عاشقان هو شد

 

پس دو مرتبه روی صورتم نوشت علی

دوست داشت پس روی قسمتم نوشت علی

در رگم که جاری شد غیرتم نوشت علی

پا شدم زمین خوردم همتم نوشت علی

تا کمی ضعیف شدم قوتم نوشت علی

آمدم ذلیل شوم عزتم نوشت علی

پس خدا خودش روی قیمتم نوشت علی

روی بیرق سبز هیئتم نوشت علی

 

آنقدر نوشت علی روی سرنوشت من

تا فقط علی باشد خانه ی بهشت من

 

روز اول خلقت با علی حساب شدم

در قنوت او بودم تا که مستجاب شدم

زیر پای او ماندم تا غبار ناب شدم

بر سرم چنان تابید تا که آفتاب شدم

آنقدر که او تابید از خجالت آب شدم

در غدیر چشمانش من هم انتخاب شدم

آنقدر نگاهم کرد تا که من خراب شدم

زیر جوشش چشمش ماندم و شراب شدم

می شدم پیاله شدم مست بوتراب شدم

هی علی علی گفتم در علی مذاب شدم

 

می نویسم از عشقم می نویسم از دردم

غیر دور چشمانش هیچ جا  نمی گردم

 

توی محفل ذکرش دُر ناب می ریزند

پای هر علی‌گفتن هی ثواب می ریزند

روی ما فرشته ها هی شراب می ریزند

توی جام خالی ما هی شراب می ریزند

روی چشم مان خاک بوتراب می ریزند

در شب سیاه ما آفتاب می ریزند

روی ما دعا های مستجاب می ریزند

در حساب فردامان بی حساب می ریزند

 

کبریا که می بخشد این همه به عشق او

چون علی به ما آموخت لااله الا هو

 

 

رحمان نوازنی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

_

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۹
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _   مدح

 

 

 

یا امیرالمومنین ! مولای درویشان سلام

آه مجنون خدا ! لیلای درویشان سلام

 

السلام ای در نگاهت موج و دریا بی قرار

السلام ای در سکوتت کوه و صحرا بی قرار

 

خوشه های سبز تاکستان سلامت می‌کنند

درب بگشا ساقیا مستان سلامت می‌کنند

 

درب نه ، دیوار های خانه را دیوانه کن

خانه را هم مست نامت مثل صاحب خانه کن

 

جبرئیل آورده بود آیاتی از قرآن ولی

ماند تا قرآن چشمت را تو وا کردی علی

 

داد زد تا دید دستی تیغ و دستی زلف یار

«لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار»

 

شیر می‌چرخید با شمشیر در میدان عشق

هر سر بی عشق را می ریخت این طوفان عشق

 

ای که خود را پیش شمشیر دو  دم آورده ای

هر چه سر آورده باشی باز کم آورده‌ ای

 

شانه هایت طاقت یک ضربه ی صفدر نداشت

 مرحب ! این قلعه مگر از تو دلاور تر نداشت  ؟

 

خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا ؟

عَمرو ! چشمت کور با حیدر در افتادی چرا ؟

 

یا علی ! مشکل‌گشایی ، تو کلید هر دری

کی تواند تا ببندد بر تو این خیبر دری

 

روز با شمشیر می چرخی تو در میدان گرم

شب میان کوچه ها با کیسه های نان گرم

 

حرف هم تا می زدی چشمت به جای دور بود

صحبتت انگار با مردان عصر نور بود

 

بال در بال ملائک ، صف به صف پر می‌کشیم

یا علی گویان به ایوان نجف پر می‌کشیم

 

 

قاسم صرفان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۵۵
AHR

 

حضرت امیرالمومنین علی (ع)    _    مناجات

 

 

 

اگر تو را نداشتم ، بدان خدا نداشتم

آری خدا نداشتم ، اگر تو را نداشتم

 

نبود اگر کرامتت ، نبود اگر طبابتت

هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم

 

به نام تو خدا صفا به زندگیم داده است

بدون نام تو در این جهان صفا نداشتم

 

نوای من علی علی ، صدای من علی علی

بدون این علی علی ، خدا خدا نداشتم

 

سنگ شدم طلا شدم ، شاه شدم گدا شدم

چه می شدم اگر علی مرتضی نداشتم

 

اگر نبود زادگاه تو قسم به فاطمه

این همه سمت کعبه هم برو بیا نداشتم

 

«من اسمه دوا» علی و «ذکره شفا» علی

کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم

 

نبودی یا علی اگر ، حسن نبود و هم حسین

بدون تو مدینه و کرب و بلا نداشتم

 


علی‌اکبر لطیفیان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۲
AHR

 

امام زمان (عج)    _    انتظار / مناجات

 

 

 

ای دیده ها به سوی تو یا صاحب الزمان

از غصّه ی فراق تو الغوث الامان

 

حالا که دشمن از غم ما شاد می شود

وقت است تا به شیعه کنی روی خود عیان

 

از کعبه باز  آی و ز رخ پرده را بگیر

اَحباب را به یاری دین خدا بخوان

 

هرگز نبوده رسم تو راندن ز کوی خود

هرگز نبوده رسم تو تنبیه دوستان

 

دست مرا ز دست عطایت جدا مکن

تا روز حشر سایه ی بالا سرم بمان

 

تیر نگاه می زنی و صید می کنی

ای گیسویت کمند ، و ای ابرویت کمان

 

آلوده ای چو من ، که شود نوکر شما

آقایی تو را به همه می دهد نشان

 

ما که ندیده عاشق روی شما شدیم

این هم کرامتی است از آن چهره ی نهان

 

آیا مرا به حال خودم واگذاری اَم

گیرم غلام کوی تو بد داده امتحان

 

عمری است این گدا سر کویت نشسته است

سائل به همنشینی تو هست ، خوش گمان

 

گاهی که خسته بر سر من ، دست می کشی

پرواز می دهی دل و جان را به بی کران

 

گاهی مدینه می بری و گاه کربلا

قربان غصّه های تو یا صاحب الزمان 

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۱۱
AHR

 

امام حسن مجتبی (ع)    _    شهادت / مناجات

 

 

 

گل ها به عطر عود تنت گیر می دهند

پروانه ها به سوختنت گیر می دهند

 

منبر ندیده های نماز خلیفه ها

حتی به شیوه ی سخنت گیر می دهند

 

دیروز اگر به صلح شما گیر داده اند

امروز هم به سینه زنت گیر می دهند

 

زهرا ! چرا همیشه در این کوچه های تنگ

غم ها به خنده ی حسنت گیر می دهند ؟

 

اصلاً فدک بهانه ی شان بود ای غریب

بی برگه هم به رد شدنت گیر می دهند

 

ای یوسف مدینه چرا جای پیرهن

با تیرو تیغ بر کفنت گیر می دهند ؟

 

این چند تیر مانده دگر قسمت تو نیست

وقتش به پاره های تنت گیر می دهند

 

وحید قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۳۹
AHR

 

زبان حال حضرت رقیه (س)   _   ذکر مصیبت

 

 

اینجا بهانه های زدن جور می شوند

کافی ست زیر لب پدرت را صدا کنی

کافی ست یک دو بار بگویی گرسنه ام

یا ناله ای به خاطر زنجیرِ پا کنی

 

اصلاً نه ،  بی بهانه زدن عادت همه است

حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند

دیدم که بر لبان تو می خورد پشت هم

چوب تری که قبل لبت بر سرم زدند

 

آن قدر پیش طفل تو خیرات ریخته اند

نان های خشک خانه یشان هم تمام شد

امروز هم به نیت تفریح آمدند

عمه کجاست چادر من ؟ ازدحام شد

 

اینجا که زخم از در هر خانه می زنند

اینجا که بند بر پر پروانه می زنند

با گوشواره های خودم ناز می کنند

این دختران که سنگ به ویرانه می زنند

 

صبح و غروب و شام که فرقی نمی کند

ما را خلاصه غالب اوقات می زنند

یک در میان به روی من و عمه می خورد

سنگی که سمت خیمه ی سادات می زنند

 

از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد

لکنت زبان من نه مداوا نمی شود

پیرزنی که موی مرا می کشید گفت :

زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود

 

دستی بکش به زبری رویم که حق دهی

نامردهای شام چه مردانه می زنند

دیدم به روی نیزه و پرسیدم از عمو

دارند حرف کار که در خانه می زنند ؟

 

حسن لطفی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۱۴
AHR

 

امام حسن مجتبی (ع)   _   مناجات / مدح

 

 

خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد

به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد

 

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی

تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی

 

گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی

عزیز فاطمه ! از بس که دست و دل بازی

 

مدینه شاهد حرفم : فقیر سرگشته

همیشه دست پر از محضر تو برگشته

 

به لطف خنده تان شام غم سحر گردد

نشد که سائل تان نا امید برگردد

 

خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده

کریم آل محمد (ص)  تو را لقب داده

 

تبسم نمکین ات چقدر شیرین است

دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است

 

خوشا به حال گدایی که چون شما دارد

در این حرم چقدر او برو بیا دارد

 

به هر مسافر بی سر پناه جا دادی

به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی

 

گره گشایی ات از کار خلق ، ارث علی است

مقام اولی جود و بخششت ازلی است

 

به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی

همه سواره ولی تو ، پیاده می رفتی

 

شما ز بس که کریم و گره گشا بودی

دل کویر به فکر پیاده ها بودی

 

امام رأفت دوران بی مرامی ها

نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها

 

خیال کن که منم یک جذامی ام آقا

نیازمند نگاه و سلامی ام آقا

 

چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی

سلام داده ، جواب سلام نشنیدی

 

امام برهه ی تزویر های بسیاری

به وقت رفتن مسجد ، زره به تن داری

 

کریم شهر مدینه غریب افتادم

به جان مادرت آقا ، برس به فریادم

 

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی

رفیق واقعی روز های بی دستی

 

قسم به حُرمت این ماه حق نگاهی کن

به دست خالی این مستحق نگاهی کن

 

بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا

ضرر زدم به خودم ، ورشکسته ام آقا

 

دل از حساب قنوت تو سود می گیرد

دعای دست رحیمت چه زود می گیرد !

 

برای مدح تو گویند شعر احساسی

به واژه های «در» و «میخ» و «کوچه» حساسی

 

چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه

بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه

 

چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد

کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد

 

چگونه این همه غم در دل شما جا شد

بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد ؟



وحید قاسمی

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۶
AHR

 

زبان حال حضرت رقیه (س)   _   ذکر مصیبت

 

 

روی تو یاد خسوف قمر انداخت مرا

از نفس های کم و مختصر انداخت مرا

 

خواستم اوج بگیرم به کنار لب تو

بی رمق بودن این بال و پر انداخت مرا

 

گذر از کوچه و بازار برایم بد شد

دختر حرمله آنجا نظر انداخت مرا

 

ظالمی که به گمانش پدرش را کشتم

آنقدر زد که پدر ! از کمر انداخت مرا

 

عزم خود جمع نمودم که ببوسم لب تو

پنجه ی پیرزنی دردسر انداخت مرا

 

آنقدر لاغرم و ضعف نمودم که نسیم

از روی ناقه ی عریان ، پدر انداخت مرا

 

می شد ای کاش که از عمه حیا می کردند

بالاخص زجر که از پشت سر انداخت مرا

 

دل خورشید به حال من و زینب می سوخت

تو خبر دار شدی دخترت از تب می سوخت ؟

 

مسعود اصلانی

 

 


کانال تلگرام اشعار آیینی «زائرانه»  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۰۲
AHR

 

زبان حال حضرت زینب (س)   _   اربعین

 

 

بی تو قفس با آسمان فرقی ندارد

بود و نبود این جهان فرقی ندارد

وقتی نباشی این و آن فرقی ندارد

دیگر بهارم با خزان فرقی ندارد

دیگر چه فرقی می کند قحطی آب است

دریا بدون تو برای من سراب است

 

تو قول دادی آشنای هم بمانیم

شانه به شانه پا به پای هم بمانیم

تا دست در دست عصای هم بمانیم

تا آخرین لحظه برای هم بمانیم

از روی تل دیدم سوی گودال رفتی

اینقدر دست و پا زدی از حال رفتی

 

خواهر بمیرد که دگر یاری نداری

تنها شدی و هیچ غمـخواری نداری

دور و برت حتی عزاداری نداری

خواهر اسارت می رود کاری نداری

جان برادر صبر هم اندازه دارد

زینب برای چند غم اندازه دارد

 

انگار خاک کربلا آتش گرفته

موی تمام بـچه ها آتش گرفته

از تشنگی لب های ما آتش گرفته

پیراهنت دیگر چرا آتش گرفته ؟

پاشو ابولفظلم ببـین خواهر غریب است

ذکر مدام زینبت امن یجیب اســت

 

دیدم به دست ساربان انگشترت رفـت

دیدم که دستی سمت گوش دخترت رفت

دیدم به روی نیزه حتی حنجرت رفت

یک نیزه پشت خیمه پیش اصغرت رفت

با نیزه دنبال سر شش ماهه رفتند

آری سراغ اصغر شـش ماهـه رفتند

 

خیمه به غارت می رود وقتی نباشی

زینب اسارت می رود وقتی نباشی

بزم جسارت می رود وقتی نباشی

دار و ندارت می رود وقتی نباشی

ما را میان سلسله بردند کوفه

همراه شمر و حرمله بردند کوفه

 

 

صابر خراسانی

 


کانال تلگرام  زائرانه  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۳۹
AHR

 

حضرت رقیه (س)   _   شهادت

 

آتش کسی به بال کبوتر نمی زند
مردی تشر به کودک مضطر نمی زند

سیلی کسی به صورت دختر نمی زند
گمگشته را که خصم مکرر نمی زند

ترساندن یتیم دل شب عجیب نیست
گریاندن غریب مرتب عجیب نیست

گیسو کشیده را که به گیسو نمی کشند
قد خمیده را که به هر سو نمی کشند

طفل یتیم را به سر مو نمی کشند
دخت سه ساله را که به زانو نمی کشند

حقش نبود خنده به چشم تَرَش دهند
گریان به دست عاطفه ی مادرش دهند

از پا فتاده را به تهاجم نمی زنند
لکنت گرفته را به تبسم نمی زنند

جا مانده را به جای ترحم نمی زنند
تنها به جرم یک دو تکلم نمی زنند

با گریه گفت: شیخ !  یتیمم مرا نزن
من خود می آیم از پی تو ، بی هوا نزن

با گوشواره بچه کشیدن شجاعت است ؟
یا بر یتیم نعره کشیدن شجاعت است ؟

او را شبیه برده کشیدن شجاعت است ؟
یا هر طرف به خنده کشیدن شجاعت است ؟

شکر خدا که عمه به این دردسر نخورد
از قافله نماند  و  به رویش تشر نخورد

یک شب دوباره باز پریده ز خواب ناز
بابای خویش را طلبیده به رمز و راز

نقش پدر به دیده کشیده به صد نیاز
می خواند گه به قد خمیده کمی نماز

گفت ای پدر ببین به رخ نیلی ام زدند
گوشم نمی شنید ز بس سیلی ام زدند

حیرت زده مقابل بابا نشست و دید
شد باز پلک زخمی بابا و بست و دید

تا دست زد بر آن لب و دندان شکست و دید
دستی به ابرویش زد و از هم گسست و دید

این سر دگر برای پدر سر نمی شود
رأس بریده مرهم دختر نمی شود   

 

محمود ژولیده

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۷
AHR

 

حضرت زهرا (س)   _  فاطمیه / سیاسی / ولایت

 

شـعـر ویـژه
 

 

منبر توحید ذاتا وامدار فاطمه است

حامل وحی است و وحی از آبشار فاطمه است

هم نبوت هم امامت در مدار فاطمه است

بهترین اوصاف رب در انحصار فاطمه است

لافتی تصدیق الا ذوالفقار فاطمه است

 

تا نوشتیم از خدا آیات کوثر جلوه کرد

نام  «زهـرا» آمد و «الله اکبر» جلوه کرد

عصمت زهرا شب قدر پیمبر جلوه کرد

گاه دختر جلوه کرد و گاه مادر جلوه کرد

نور خاتم جلوه ای از شاهکار فاطمه است

 

شهـپر جبریل با رخصت از این در ، شد بلند

خاکبوسی کرد فضه ، عاقبت  زر ، شد بلند

تا به پای حضرت صدیقه با سر شد بلند ...

رتبه ی ایمان سلمان صد برابر شد بلند

این مقام ویژه ی خدمت گذار فاطمه است

 

هست  زهرا «قاب قوسینِ» مصلای علی

جانماز فاطمه است عرش معلای علی

این علیِ فاطمه است و اوست ، زهرای علی

روی گردنبند زهرا نام زیبای علی

 روی سربند علی نقش و نگار فاطمه است

 

دین ، بدون فاطمه نوعی لطیفه سازی است

از تن سرزنده ی اسلام ، جیفه سازی  است

ننگ بر فکری که دنبال خلیفه سازی است

رهبری با شیوه ی شورا سقیفه سازی است

رهبر زهرایی ما افتخار فاطمه است

 

درد ما این است دین بازیچه ی تزویر شد

واژه ی «تکلیف» ذبح واژه ی «تدبیر» شد

دیدی آخر غفلت بسیار دامن گیر شد

آی حزب الله برخیزید ، آقا پیر شد

تحت فرمان ولی بودن شعار فاطمه است

 

خسته ایم از زهد تو خالی دنیا دوست ها

خسته ایم از طرز اسلام اروپا دوست ها

وای از لبخند استکبار دون ، با دوست ها

از خطاب تندرو گفتن ، به آقا دوست ها

این میانه رو  شدن ها انکسار فاطمه است

 

لشکر اسلام در خیبر ، توکل بایدت

سوریه ، لبنان ، یمن ، دست توسل بایدت

اربعینی در ریاضت ها تکامل  بایدت

تا چهل ساله شدن قدری تحمل بایدت

اربعین انقلاب ما بهار فاطمه است

 

رفت زهرا پشت در ، در با شتاب آتش گرفت

در هجوم تیرگی ها آفتاب آتش گرفت

شعله ها بالا که می رفتند آب آتش گرفت

فاطمه می سوخت اما بوتراب آتش گرفت

این وسط مسمار خونی اشکبار فاطمه است

 

آتش افروزان پر پروانه را انداختند

عده ای با پا در کاشانه را انداختند

پیش دختر مادری ریحانه را انداختند

پیش مادر نیز مرد خانه را انداختند

مرتضی با دست بسته بی قرار فاطمه است

 

عاقبت تابوت تشییع بدن آماده شد

فاطمه کم کم برای پر زدن آماده شد

زینبش با دیدن آن سه کفن آماده شد

عاقبت هرطور بود این پیرهن آماده شد

کربلا دعوا سر این یادگار فاطمه است

 

می رسد بالای گودال و زمان می ایستد

مادرش می آید و نبض جهان می ایستد

خواهرش بالای تل سینه زنان می استد

شمر بر روى جسمی نیمه جان می ایستد

ناله ای می آید ... آه غصه دار فاطمه است

 

محمد جواد پرچمی

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۱
AHR

 

   زبان حال حضرت زینب (س) با حضرت زهرا (س)  _  فاطمیه  

 

 

وقتی سرت را روی بالش می گذاری
آنقدر می ترسم که دیگر برنداری

تو آفتاب روشنی در خانه ی ما
تو آفتاب روشنی هر چند تاری

فردا کنار سفره با هم می نشینیم
امروز را مادر اگر طاقت بیاری

تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که
آیینه بودی و شدی آیینه کاری

آلاله می کاری و باران می رسانی
چه بستر پر لاله ای ؟ چه کشت و کاری

آنقدر تمرین می کنی با دست هایت
تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری

بگذار گیسویم به حال خویش باشد
اصلا بیا و فرض کن دختر نداری ...

 

علی اکبر لطیفیان

 

 


کانال اشعار آیینی «زائرانه»  در تلگرام  (کلیک کنید)


 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۱
AHR